« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم



جمع بندی ادله:

از مجموع ادله می‌توان چنین استفاده کرد که تشبیب بما هوهو حرام نیست، بلکه اگر باعث پدید آمدن عنوان حرام دیگری شود، حرام خواهد بود، توجه شود که تشبیب مرأه معیّنه معروفه ملازمه‌ای با هیچکدام از عناوین حرام ندارد.

مرحوم سید یزدی نیز چنین جمع بندی دارند:

«ثم إن التحقيق عدم كون التشبيب من حيث هو محرّما من المحرّمات لعدم الدّليل عليه بعنوانه و عدم كونه ملازما لعنوان من العناوين المحرّمة نعم لو اتّحد مع عنوان محرّم حرم من تلك الجهة كما في كلّ مباح كان كذلك‌.»[1]

با توجه به انچه گفتیم معلوم می‌شود که اگر مورد تشبیب زن مبهم باشد هم همین حکم جاری است. هم‌چنین است که اگر مورد تشبیب مسلمان یا مومن نباشد.

مرحوم شیخ انصاری درباره تشبیب به همسر یا زنی که از او خواستگاری شده یا مرد می‌خواهد در آینده با او ازدواج کند، می‌نویسد:

«نعم، لو قيل بعدم حرمة التشبيب بالمخطوبة قبل العقد بل مطلق من يراد تزويجها لم يكن بعيداً؛ لعدم جريان أكثر ما ذكر فيها. و المسألة غير صافية عن الاشتباه و الإشكال.

ثم إنّ المحكي عن المبسوط و جماعة: جواز التشبيب بالحليلة، بزيادة الكراهة عن المبسوط.»[2]

امّا تشبیب درباره پسر بچه:

شیخ انصاری می‌نویسد:

و أمّا التشبيب بالغلام، فهو محرَّمٌ على كلِّ حالٍ كما عن الشهيدين و المحقّق الثاني و كاشف اللثام، لأنّه فحش محض، فيشتمل على الإغراء بالقبيح. و عن المفاتيح: أنّ في إطلاق الحكم نظراً، و اللّه العالم.»[3]

مرحوم خویی به این مطلب پاسخ می‌دهند:

«التشبيب بالغلام إن كان داخلا في عنوان تمني الحرام فلا ريب في حرمته، لكونه جرأة على حرمات المولى كما تقدم و إلا فلا وجه لحرمته فضلا عن كونه حراما على كل حال. بل ربما يكون التشبيب به مطلوبا. و لذا يجوز مداح الابطال و الشجعان، و مدح الشبان بتشبيههم بالقمر و النجوم، و لا شبهة في صدق التشبيب عليه لغة و عرفا.»[4]

ایشان هم‌چنین درباره فحش بودن می‌نویسد:

«لا شبهة في حرمة الفحش و السب كما سيأتي، إلا أنه لا يرتبط ذلك بالتشبيب بعنوانه الأولي الذي هو محل الكلام في المقام.»[5]

ما می‌گوئیم:

تشبیب چنانکه گفتیم به دو معنی می‌تواند باشد یکی اظهار عشق و دیگری ذکر محاسن، آنچه مرحوم خویی طرح فرمودند ذکر محاسن هست ولی درباره اظهار عشق آن می‌توان تردید کرد. اللهم الا ان یقال اظهار عشق اگر به معنی اظهار حبّ شدید باشد ملازمه‌ای با مسائل شهوانی ندارد، بلکه ممکن است پدری درباره پسرش چنین شعری یا متنی را انشاء کند.

اگر در جایی تشبیب حرام است آیا استماع آن هم حرام است؟

مرحوم سید یزدی می‌نویسد:

«يمكن دعوى عدم حرمة الاستماع مطلقا و لو كان محرّما بالنّسبة إلى القائل.»[6]

در مقابل مرحوم ایروانی می‌نویسد:

«مقتضى هذه العبارة حرمة استماع التّشبيب كحرمة نفسه و هو كذلك لما عرفت من عدم حرمة التّشبيب من غير مستمع فتكون الوجوه القاضية بالتحريم قاضية بحرمة عنوان منطبق على المركب من القول و السّماع فكان كلّ منهما دخيلا في تحقّق الحرام فيحرم كل منهما في عرض الآخر بلا ترتّب لحرمة السّماع على حرمة القول كما في الغيبة فربما يحرم القول و لا يحرم السّماع لشكّ السّامع مع اجتماع شروط التّحريم كما ربما ينعكس‌.»[7]

 

ما می‌گوئیم:

ماحصل فرمایش ایشان آن است که اگر شنونده نباشد تشبیب محقق نمی‌شود در حالیکه چنین نیست بلکه چه بسا صدها نفر در حال گوش دادن باشند و لذا ترک استماع به ترک تشبیب منجر نشود(و یا شنیدن از رادیو) اضف الی ذلک اینکه مطابق فرمایش ایشان، ترک استماع از این جهت واجب است که منجر به ترک تشبیب می‌شود و الاّ خودش وجوب نفسی ندارد و استماع دارای حرمت نفسی نیست.

غیر از جامع المقاصد که ظاهراً استماع را مطلقاً حرام دانسته است[8] بقیه کسانیکه استماع غیبت و غناء را مطرح کرده و حکم به حرمت آن داده‌اند، از حرمت استماع تشبیب سخن نگفته‌اند.[9]

مسئله: حکم تکلیفی نقاشی و مجسمه سازی چیست؟

قبل از ورود به بحث لازم است به 4 نکته توجه کنیم:

نکته نخست: مجسمه سازی و نقاشی از اموری بوده که سابقه‌اش به قبل از ورود اسلام بر می‌گردد و چنانکه گفته‌اند شاید با پیدایش انسان هم‌زمان بوده باشد. در این‌باره نوشته‌اند:

«لا يخفى أن التصوير و لا سيّما المجسّم منه ليس أمرا حادثا في الأعصار الأخيرة، بل له سابقة تاريخيّة تقارب عصر تكوّن الإنسان، و يشهد بذلك الآيات و الروايات المتعرّضة لأنواع الأصنام و عبدتها، و الحفريّات و الاكتشافات الواقعة في آثار الأمم البائدة، حيث يعثر فيها على أصنام لهم مصنوعة‌ من الأحجار و أنواع الجواهر و الفلزّات.

و قد كان قوم نوح النبي صلى اللّه عليه و آله- على ما في سورة نوح من الكتاب- يكرّمون و يعظمون ودا و سواعا و يغوث و يعوق و نسرا، قال اللّه تعالى-: وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً. و أخرج السامريّ لبني إسرائيل- بعد ما أتوا على قوم يعكفون على أصنام لهم و غاب عنهم موسى عليه السّلام- عجلا جسدا له خوار فقال: هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى.»[10]

توضیح:

«وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا.»[11]

و گفتند: دست از معبودانتان بر نداريد، و هرگز [ بت هاى ] وَدّ و سواع و يغوث و يعوق و نسر را رها نكني.

 


[1] حاشية المكاسب (لليزدي)، ج‌1، ص17.
[2] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، . ج‌1، ص180
[3] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، . ج‌1، ص181
[4] مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‌1، ص220.
[5] مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‌1، ص220.
[6] حاشية المكاسب (لليزدي)، ج‌1، ص17.
[7] حاشية المكاسب (للإيرواني)، ج‌1، ص20.
[8] مفتاح الکرامه، ج12 ص225.
[9] ن ک: تحریر الاحکام، ج2، ص26. ارشاد الاذهان، ج2، ص156. تذکره، ج12، ص144. قواعد الاحکام، ج2، ص8/ ج3، ص495. منتهی المطلب، ج15، ص382. نهایه الاحکام، ج2، ص471. دروس، ج3، ص163. کفایة الاحکام، ج2، ص751.
[10] دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص542.
[11] نوح:. 23
logo