« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم



ما می‌گوئیم:

    1. اگر بگوئیم مراد مرحوم حکیم آن است که هر چه عرفاً جزء بدن به حساب آید لازم نیست زائل شود، چراکه عرف شستشوی آن را شستشوی پوست می‌داند، می‌توان از آن حکم کلی استفاده کرد ولی اگر کسی بگوید مراد ایشان فقط «چرک‌هایی است که جزء بدن به حساب می‌آیند» نمی‌توان حکم را به غیر آن تسری داد (البته ظاهر عبارتشان با احتمال اوّل سازگار است)

    2. انتهای عبارت مرحوم حکیم به این معنی است که، اگر مدت طولانی چرک باقی ماند، به اندازه‌ای می‌شود که عرفاً دیگر جزء بدن نیست.

    3. همین مطلب در عبارت مرحوم شیخ مرتضی حائری نیز مشهود است. ایشان در ذیل عبارت عروه «الوسخ علی البشره ان لم یکن جرماً مرئیاً» می‌نویسد:

«بل و إن كان مرئيّاً إذا علم بوصول الماء بنحو يصدق عليه غسل لا يجب إزالته و إن كان عند المسح بالكيس في الحمّام أو غيره يجتمع و يكون كثيراً، ما دام يصدق عليه غسل البشرة. و كذا مثل البياض الّذي يتبيّن على اليد من الجصّ أو النورة إذا كان يصل الماء إلى ما تحته و يصدق معه غسل البشرة. نعم، لو شكّ في كونه حاجباً أم لا وجب إزالة البشرة، بل و إن علم عدم وصوله أو شكّ إذا كان الوسخ ممّا يحصل غالباً أو كثيراً و لو بالنسبة إلى بعض الطبقات، و ذلك لخلوّ الأخبار عن التنبيه على إزالته و عدم السؤال عن حكمه، و هو دليل على وضوح المطلب عندهم بحسب المرتكزات العرفيّة.

و منه يعلم عدم وجوب إزالة الأوساخ الّتي توجد في بطن القدم للغسل حتّى بالنسبة إلى من يمشي حافياً و لا يغسل بدنه إلّا نادراً، و ذلك لوجود مثل تلك الأفراد في زمان الأئمّة عليهم السلام و ليس في الأخبار ما يكون فيه تنبيه على ذلك. و اللّه العالم.»[1]

توجه شود که این عبارت اگرچه اشاره‌ای به اینکه «جزء عرفاً از بدن محسوب شود» ندارد ولی حاشیه بعدی ایشان معلوم می‌کند که مراد ایشان از «ممّا یحصل غالباً او کثیراً» همان چیزهایی است که عرفاً جزء بدن هستند ایشان در حاشیه بعد در ذیل عبارت مرحوم صاحب عروه که می‌نویسد: «نعم لو شک فی کونه حاجباً او لا، وجب ازالته» می‌نویسد:

«قد عرفت أن ذلک فی غیر ما یعدّ جزءاً من البدن»[2]

4.توجه شود که عنایت ایشان در استدلال به «خلو الاخبار عن التنبیه علی ازالته»، احتمال دوم که در کلام مرحوم حکیم مطرح شد را تقویت می‌کند، چراکه گویی ایشان این بحث را در مورد «چرک» مطرح کرده است.

5.استدلال مرحوم حائری (اینکه اگر لازم بود ازاله چرک، باید در روایات گفته می‌شد) در کلام مرحوم علامه نیز مطرح است. ایشان ازاله وسخ را لازم ندانسته و می‌نویسد:

«لكونه ساتراً عادة كاللحية و لعموم البلوى، فلو وجبت الإزالة لبيّنوه عليهم السلام. و هو خيرة «المشكاة» على إشكال.» [3]

6.ممکن است از استدلال علامه و مرحوم حائری نکته‌ای دیگر را بتوان استفاده کرد. اینکه در روایات هیچ اشاره‌ای به ازاله چرک‌های انگشتان پا و... نشده است (درحالیکه اگر ازاله آنها لازم بود، قهراً مورد توجه قرار می‌گرفت) می‌تواند شاهدی باشد براینکه آنچه واجب است غسل اجزاء بدن است و نه غسل بشره.

7.مرحوم خوانساری در شرح دروس ظاهراً، ملاک را غسل بدن به حساب آورده است صاحب جواهر عبارت ایشان را چنین نقل می‌کند:

«لا يبعد القول بعدم الاعتداد ببقاء شئ يسير لا يخل عرفا بغسل جميع البدن إما مطلقا أو مع النسيان، ويجعل صحيح ابراهيم دليلا عليه لو لم يكن الاجماع على خلافه.»[4]

اشاره ایشان به صحیحه ابراهیم بن ابی محمود است که چنین است:

«قُلْتُ لِلرِّضَا ع الرَّجُلُ يُجْنِبُ- فَيُصِيبُ جَسَدَهُ وَ رَأْسَهُ الْخَلُوقُ وَ الطِّيبُ- وَ الشَّيْ‌ءُ اللَّكِدُ مِثْلُ عِلْكِ الرُّومِ- وَ الظَّرْبِ وَ مَا أَشْبَهَهُ- فَيَغْتَسِلُ فَإِذَا فَرَغَ وَجَدَ شَيْئاً قَدْ بَقِيَ فِي جَسَدِهِ- مِنْ أَثَرِ الْخَلُوقِ وَ الطِّيبِ وَ غَيْرِهِ قَالَ لَا بَأْسَ.» [5]

خلوق: عطری خاص

طراز (طرار = خاک/ ظرب = عسل)

لكد= چسبنده/ چرک

علک الروم: ماه چسبنده، صمغ.

8.اما در نقطه مقابل درباره «وجوب غسل بشره» ادعای اجماع شده است چنانکه مفتاح الکرامه از تذکره، مدارک، ذکری و خلاف اجماع را نقل کرده است.[6] صاحب جواهر نیز دراین‌باره روایات متعدد را مورد اشاره قرار می‌دهد، ایشان می‌نویسد:

«المراد جميع أجزاء البشرة على التحقيق لا التسامح العرفي، كما يشعر به - مضافا إلى الاجماعات المنقولة - قول الصادق (عليه السلام) في صحيح حجر بن زائدة: " من ترك شعرة من الجنابة متعمدا فهو في النار " على ما هو المتبادر منه من إرادة مقدار شعرة من الجسد، وقول النبي صلى الله عليه وآله: " تحت كل شعرة جنابة فبلوا الشعر وأنقوا البشرة " والرضوي" وميز الشعر بأناملك عند غسل الجنابة فانه يروى عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) ان تحت كل شعرة جنابة، فبلغ الماء تحتها في أصول الشعر كلها، وخلل أذنيك باصبعيك.

وانظر إلى ان لا تبقى شعرة من رأسك ولحيتك إلا وتدخل تحتها الماء "وصحيح علي بن جعفر عن أخيه (عليهما السلام) قال: "سألته عن المرأة عليها السوار والدملج في بعض ذراعها لا تدري يجري الماء تحتها أم لا كيف تصنع إذا توضأت أو اغتسلت ؟ قال: تحركه حتى يدخل الماء تحته أو تنزعه" إلى آخره.»[7]

9.مرحوم محقق اردبیلی وجوب وصول ماء به بشره را بدون دلیل دانسته است و می‌نویسد: اگر چنین بود، نباید کسی در وجوب رساندن آب به لای موها اختلاف می‌کرد:

«و كذا (وجوب) إيصال الماء على البشرة الظاهرة بين الشعور (غير ظاهر الدليل) الا انه ادعى بعض الأصحاب فيه الإجماع، و مع ثبوته ما يبقى للخلاف في وجوب التخليل و عدمه وجه ظاهر، و يحتاج الى استخراج وجه بعيد قد ذكرته في بعض التعليقات. و الذي يظهر من الأخبار عدم الوجوب لأن الظاهر منها، الاكتفاء بإيصال الماء على ظاهر الوجه بكف واحد[8]

10.این بحث را باید در جای خود بررسی کرد و معلوم کرد که در وضو و غسل آیا «غسل بشره» واجب است و یا «غسل بدن» (که با تسامح نسبت به همه اجزاء همراه است).


[1] شرح العروه الوثقی (مرتضی حائری) ج3، ص169 .
[2] شرح العروه الوثقی (مرتضی حائری) ج3، ص170 .
[3] مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة. (ط - الحديثة)، ج‌2، ص406
[4] جواهر الکلام، . ج3، ص148
[5] وسائل الشيعه، ج‌2، ص239.
[6] مفتاح الکرامه، ج3، 36.
[7] جواهر الکلام، . ج3، ص147
[8] مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج‌1، ص101.
logo