« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. روایت فقه الرضا:

در فقه الرضا روایتی مشتمل بر موارد لعن پیامبر وارد شده است که در آن می‌خوانیم:

«وَ قَدْ لَعَنَ النَّبِيُّ ص سَبْعَةً الْوَاصِلَ شَعْرَهُ بِغَيْرِ شَعْرِهِ وَ الْمُتَشَبِّهَ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ وَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ وَ‌ الْمُوشِمَ بِيَدَيْهِ وَ الدَّعِيَّ إِلَى غَيْرِ مَوْلَاهُ وَ الْمُتَغَافِلَ عَلَى زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّيُّوثُ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اقْتُلُوا الدَّيُّوثَ»[1]

المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ: فاصله انداختن بین دندان‌ها

الدَّعِيَّ: عبد منسوب و خوانده شده به غیر مولای خود. [مجمع البحرین دعی را چنین معرفی می‌کند: «من یدعی فی نسب کاذبا»[2] ]

ما می‌گوئیم:

آنچه درباره دلالت روایت قبل مطرح کردیم درباره دلالت این روایت نیز قابل طرح است. به اضافه آنکه همراهی « المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ» که اجماعاً حرام نیست، می‌تواند دلالت روایت را نسبت به تحریم خالکوبی تضعیف کند.

    2. روایت قتاده:

سیوطی در الدرّ المنثور روایتی را نقل کرده است که مرحوم مجلسی آن را در بحار الانوار مطرح کرده است.

«وَ عَنْ قَتَادَةَ قَالَ: لَمَّا هَبَطَ إِبْلِيسُ قَالَ آدَمُ أَيْ رَبِّ قَدْ لَعَنْتُهُ فَمَا عِلْمُهُ قَالَ السِّحْرُ قَالَ فَمَا قِرَاءَتُهُ قَالَ الشِّعْرُ قَالَ فَمَا كِتَابَتُهُ‌ قَالَ الْوَشْمُ قَالَ فَمَا طَعَامُهُ قَالَ كُلُّ مَيْتَةٍ وَ مَا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ فَمَا شَرَابُهُ قَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ قَالَ فَأَيْنَ مَسْكَنُهُ قَالَ الْحَمَّامُ قَالَ فَأَيْنَ مَجْلِسُهُ قَالَ الْأَسْوَاقُ قَالَ فَمَا صَوْتُهُ قَالَ الْمِزْمَارُ قَالَ فَمَا مَصَايِدُهُ قَالَ النِّسَاءُ»[3]

 

ما می‌گوئیم:

نحوه دلالت روایت بر «تحریم وشم» به این صورت است که بگوئیم چون سحر و اکل میته و شرب مسکر حرام هستند، پس روایت در صدد بیان محرمات از اعمال شیطان است. ولذا «وشم» هم حرام است، امّا در این‌بار می‌توان گفت: با توجه به اینکه سکونت در حمام و بازار مطلقاً حرام نیست و «زن» نیز به طور مطلق تحریم نشده است باید بپذیریم که روایت اشاره به اموری دارد که می‌توانند باعث گمراهی شوند اعم از اینکه خود هم حرام باشد مثل مسکرات و سحر یا خود حرام نباشد ولی قابلیت استفاده در حرام داشته باشد. مثل زن و جلوس در بازار و حمّام. و لذا نمی‌توان روایت را دالّ بر تحریم دانست.

جمع بندی بحث «وشم»:

با توجه به اینکه:

الف) وشم ملازمه‌ای با تدلیس ندارد و می‌تواند برای غیر تدلیس باشد.

ب) «وشم» ملازمه‌ای با عناوین دیگر (مانع از طهارت...) ندارد.

ج) ادلّه ناهیه، دلالت ظاهره‌ای بر حرمت «وشم» ندارد.

ما می‌گوئیم:

حکم به جواز وشم و خالکوبی بی اشکال است و از این ادلّه حتی کراهت وشم را بدون اینکه عنوان دیگری بر آن صدق کند، نمی‌توان استفاده کرد، اگرچه احتیاط در ترک آن است.

 

 

کاشت ناخن:

کاشت ناخن عبارت است از اینکه یک شیء را به عنوان ناخن مصنوعی روی ناخن طبیعی یا جای ناخن بچسبانند.

ناخن مصنوعی قابل برداشته شدن استناخن مصنوعی قابل برداشته شدن نیستبرداشتن آن باعث عسر و حرج استبرداشتن آن باعث عسر و حرج نیستعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستدر موقع شستشو، آب زیر آن می‌روددر موقع شستشو، آب زیر آن نمی‌رودعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین استناخن مصنوعی قابل برداشته شدن استناخن مصنوعی قابل برداشته شدن نیستبرداشتن آن باعث عسر و حرج استبرداشتن آن باعث عسر و حرج نیستعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستدر موقع شستشو، آب زیر آن می‌روددر موقع شستشو، آب زیر آن نمی‌رودعرفاً مصداق تزیین استعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین نیستعرفاً مصداق تزیین استدر این‌باره می‌توان چندین فرض را مطرح کرد:

 

برای فهم بهتر حکم هر یک از اقسام، لازم است چندین مسئله را بررسی کنیم:

مسئله1 : اگر کاشت ناخن مصداق تزیین است، آیا مکلّف می‌تواند به این عمل اقدام کند؟

قبل از طرح بحث لازم است بگوئیم که این سوال درباره «کاشت ناخن در مردها» هم قابل طرح است. چراکه طبق برخی فتاوی[4] یکی از محرمات حج عبارت است از تزیین و لذا مرد نمی‌تواند در ایام حج (اگر مصداق تزیین باشد) ناخن بکارد. (البته اگر از قبل کاری کرده است که تزیین بوده- مثلا ناخن کاشت یا استعمال حنا- و اثر آن تا حال احرام باقی است، مانعی بر آن مترتب نیست.[5] )و هم‌چنین است اگر بگوئیم «ناخن کاشتن» مختص به زنان است، اقدام مردان به این امر تزیین مرد به زینت‌های زنانه است که توسط برخی تحریم شده است.[6]

حکم تزیین چیست؟

حکم اولی تزیین ظاهراً استحباب است. به این معنی که از دیدگاه شارع، مستحب است مکلف خویشتن را تزیین کند در این باره روایات بسیاری وارد شده است و اهل سنت هم در این فتوی با شیعیان مشترک هستند.[7]

مهم‌ترین دلیل در این زمینه آیه شریفه «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»[8]

فخررازی در تفسیر این آیه می‌نویسد:

«انه يتناول جميع انواع الزينة فيدخل تحت الزينة جميع انواع التزيين و يدخل تحتها تنظيف البدن من جميع الوجوه و يدخل تحتها المركوب و يدخل تحتها ايضا انواع الحلي لان كل ذلك زينة و لو لا النص الوارد في تحريم الذهب و الفضة و الإبريشم على الرجال لكان ذلك داخلا تحت هذا العموم و يدخل تحت الطيبات من الرزق كل ما يستلذ و يشتهى من انواع المأكولات و المشروبات و يدخل ايضا تحته التمتع بالنساء و بالطيب.»[9]

و هم‌چنین مرحوم طباطبایی در المیزان در تفسیر آیه می‌نویسد:

«و لو كان الإنسان يعيش في الدنيا وحده في غير مجتمع من أمثاله لم يحتج إلى زينة يتزين بها قط و لا تنبه للزوم إيجادها لأن ملاك التنبه هو الحاجة. لكنه لما لم يسعه إلا الحياة في مجتمع من الأفراد و هم يعيشون بالإرادة و الكراهة و الحب و البغض و الرضى و السخط فلا محيص لهم من العثور على ما يستحسنونه و ما يستقبحونه من الهيئات و الأزياء فيلهمهم المعلم الغيبي من وراء فطرتهم بما يصلح ما فسد منهم و يزين ما يشين منهم و هو الزينة بأقسامها، و لعل هذا هو النكتة في خصوص التعبير بقوله: «لِعِبادِهِ». و هذه المسماة بالزينة من أهم ما يعتمد عليه الاجتماع الإنساني، و هي من الآداب العريقة التي تلازم المجتمعات و تترقى و تتنزل على حسب تقدم المدنية و الحضارة و لو فرض ارتفاعها من أصلها في مجتمع من المجتمعات انهدم الاجتماع و تلاشت أجزاؤه من حينه لأن معنى بطلانها ارتفاع الحسن و القبح و الحب و البغض و الإرادة و الكراهة و أمثالها من بينهم، و لا مصداق للاجتماع الإنساني عندئذ فافهم ذلك.»[10]

 


[1] بحار الأنوار.، ج‌100، ص51
[2] ج1، ص41.
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت)، . ج‌60، ص281
[4] کشف الغطاء، . ج4، ص575
[5] تحریر الوسیله، .ص330
[6] جواهر الکلام، .ج22، ص115
[7] الموسوعة الفقهیه، .ج11، ص364
[8] اعراف، . آیه32
[9] مفاتيح الغيب، .ج‌14، ص230
[10] . المیزان.، ج8، ص80
logo