« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. روایت عبدالله بن سنان:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَاشِمَةُ وَ الْمُوتَشِمَةُ وَ النَّاجِشُ وَ الْمَنْجُوشُ- مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ص.»[1]

مرحوم صاحب وسائل در ذیل این روایت می‌نویسد:

«وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ وَصْلِ الشَّعْرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا بَأْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ بِمَا تَزَيَّنَتْ بِهِ لِزَوْجِهَا.»[2]

سند روایت با توجه به محمد بن سنان به سبب غلو مورد مناقشه قرار گرفته است ولی ما سابقاً وی را توثیق کردیم. مرحوم مامقانی درباره او می‌نویسد:

«فهم متسالمون على كونه من الشيوخ و كونه ثقة لو لا الغلوّ، و قد بيّنا مرارا عديدة أنّه لا وثوق لنا برميهم رجلا بالغلوّ لأنّ ما هو الآن من الضروري عند الشيعة في مراتب الأئمة عليهم السّلام كان يومئذ غلوّا، حتّى إنّ مثل الصدوق «ره» عدّ نفي السّهو عنهم عليهم السّلام غلوّا مع أنّ نفي السّهو عنهم اليوم من ضروريات مذهبنا.» [3]

«نجش» به معنای آن است که فروشنده با کسی قرار می‌گذارد که وی قیمت کالا را بالا بگذارد و به قیمت بالا چانه بزند تا خبر آن منتشر شود و قیمت کالا گران گردد. آل عصفور بحرانی در این‌باره می‌نویسد:

«و منها: كراهة النجش‌ هو أن يواطئ رجلا على أن يساومه [چانه بزند] على هذا المبيع، فيعطيه زائدا على قيمته ليخبر الغير أني قد أعطيت فيه ذلك، و المشهور فيه الكراهة أيضا، و قيل بالتحريم لظاهر الخبرين المرويين فيه، و هما صحيح عبد اللّه بن سنان على الأصح و إن كان في طريقها محمد بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم: الواشمة و المتوشمة و الناجش و المنجوش ملعونون على لسان محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم.

و ما في معاني الأخبار بإسناد إلى النبي صلى اللّه عليه و آله و سلّم أنه قال: لا تناجشوا و لا تدابروا، معناه أن يزيد الرجل في ثمن السلعة، و هو لا يريد شراءها ليسمعه غيره فيزيد بزيادته، و الناحش خائن، و التدابر الهجران.»[4]

با توجه به اینکه سابقا گفتیم «لعن» ظاهر در حرمت است (خلافاً لمرحوم خویی) می‌توانیم بگوئیم: ظاهر روایت آن است که «وشم» حرام است ولی با توجه به ادلّه‌ای که مطلق تزیین زن برای شوهر را تجویز کرده است، خصوصاً روایت سعد اسکاف که می‌فرماید:

«لَا بَأْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ بِمَا تَزَيَّنَتْ بِهِ لِزَوْجِهَا»[5]

می‌توان روایت را حمل بر کراهت کرد.

البته در این باره شبهه ای مطرح است:

روایت سعد اسکاف و دیگر روایات این باب که مطلق تزئین را تجویز کرده‌اند، مطلق یا عام می‌باشند و به مقتضای قاعده به روایت عبدالله بن سنان تخصیص خورده و مقید می‌شوند.

برخی از بزرگان به این شبهه چنین پاسخ داده‌اند:

«فإنّه يقال- مضافا إلى ضعف أخبار المنع-: إنّ العناوين الأربعة ذكرت في أخبار الفريقين في رديف واحد فإذا قلنا بجواز الوصل و النمص بمقتضى ما دلّ على جوازهما كما مرّ حكمنا بالجواز في الوشم و الوشر أيضا، فتأمّل.»[6]

 

ما می‌گوئیم:

    1. به نظر این پاسخ کامل نمی‌آید، چراکه:

اولاً روایت عبدالله بن سنان را ضعیف ندانستیم و ایشان خود نیز آن را ضعیف نمی‌دانند.[7] *

ثانیاً وحدت سیاق که درباره «وشم، وصل، وشر، نمص» به کار رفته، می‌تواند قرینه‌ای باشد تا ظهور روایت نبوی (حدیث علی بن غراب) را در حرمت منکر شویم ولی در این روایت «وشم» مستقلاً وارد شده است و سیاق متحدی با «واصله» (که در روایت سعد اسکاف حمل بر معنای دیگر شده است) ندارد. اللهم الا ان یقال: وقتی واصله به معنی دیگری است معلوم می‌شود واشمه (در روایت علی بن غراب) هم به معنای ظاهرش نیست و مراد «وشم» در مراکز فحشاء است و وقتی گفتیم آنچه حرام است چنین نوع وشم است، همین باعث می‌شود هرجا وشم تحریم شده بود، بگوئیم این نوع از وشم مراد بوده است.

    2. نکته مهم آن است که: رابطه روایت سعد اسکاف با روایت عبدالله بن سنان، عام و خاص من وجه است چراکه در اینجا مطلق وشم ممنوع دانسته شده است. (چه برای شوهر و چه برای غیر شوهر) و در آنجا مطلق تزئین برای شوهر تحلیل شده است (چه وشم و چه غیر وشم) و در تعارض عامین من وجه مبانی مختلف است.

    3. مرحوم شیخ انصاری در جمع بین روایات مجوّزه و روایات ناهیه، حمل کراهت را بر می‌گزیند، چراکه اولاً می‌گویند حمل بر کراهت از «تخصيص عموم الرّخصة بهذه الامور» اولی است. ثانیاً: اگر بخواهیم این امور را حرام بدانیم لازم است بگوئیم این امور اگر در مقام تدلیس باشند، حرام هستند چراکه «فلا دلیل علی تحریمها فی غیر مقام التدلیس».

    4. دراین‌باره می‌توانیم بگوئیم لولا وحدت سیاق، اولاً تخصیص از حمل بر کراهت اولی است و ثانیاً همین روایت‌ها دال بر «تحریم در غیر تدلیس» است چراکه به نحو مطلق وارد شده‌اند

    5. نکته آخر درباره این روایت آنکه تعبیر «علی لسان محمد ص»، روایت را به نوعی مضطرب می‌سازد. ولذا احتمال دارد راوی در این روایت، امیرالمومنین باشد چراکه تعبیر «علی السان النبی» و شبیه آن در تعابیر امیرالمومنین موجود است. (به خصوص آنکه روایت علی بن غراب هم در معانی الاخبار از امیرالمومنین نقل شده است) به عنوان مثال به سه روایت توجه کنیم:

روایت 1. «وَ رَوَى سَعْدُ بْنُ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي بَعْضِ خُطَبِهِ أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ اعْقِلُوهُ عَنِّي فَإِنَّ الْفِرَاقَ قَرِيبٌ أَنَا‌ [تصوير نسخه خطى] إِمَامُ الْبَرِيَّةِ وَ وَصِيُّ خَيْرِ الْخَلِيقَةِ وَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْأُمَّةِ وَ أَبُو الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ وَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِيَةِ أَنَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَصِيُّهُ وَ وَلِيُّهُ وَ وَزِيرُهُ وَ صَاحِبُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ حَبِيبُهُ وَ خَلِيلُهُ أَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ حَرْبِي حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمِي سِلْمُ اللَّهِ وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ وَ وَلَايَتِي وَلَايَةُ اللَّهِ وَ شِيعَتِي أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَ أَنْصَارِي أَنْصَارُ اللَّهِ وَ الَّذِي خَلَقَنِي وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‌»[8]

روایت 2. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي دِينِهِ أُولَئِكَ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ ع.»[9]

روایت 3. «عن عمر بن شمر عن جابر عن أبي جعفر محمد بن علي ع‌ أن أمير المؤمنين واقف طلحة و الزبير في يوم الجمل و خاطبهما فقال في كلامه لهما لقد علم المستحفظون من آل محمد و في حديث آخر من أصحاب عائشة ابنة أبي بكر و ها هي ذه فاسألوها أن أصحاب الجمل ملعونون على لسان النبي ص‌ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى.»[10]

    2. روایت فقه الرضا:

در فقه الرضا روایتی مشتمل بر موارد لعن پیامبر وارد شده است که در آن می‌خوانیم:

«وَ قَدْ لَعَنَ النَّبِيُّ ص سَبْعَةً الْوَاصِلَ شَعْرَهُ بِغَيْرِ شَعْرِهِ وَ الْمُتَشَبِّهَ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ وَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ وَ‌ الْمُوشِمَ بِيَدَيْهِ وَ الدَّعِيَّ إِلَى غَيْرِ مَوْلَاهُ وَ الْمُتَغَافِلَ عَلَى زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّيُّوثُ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اقْتُلُوا الدَّيُّوثَ»[11]

المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ: فاصله انداختن بین دندان‌ها

الدَّعِيَّ: عبد منسوب و خوانده شده به غیر مولای خود. [مجمع البحرین دعی را چنین معرفی می‌کند: «من یدعی فی نسب کاذبا»[12] ]

ما می‌گوئیم:

آنچه درباره دلالت روایت قبل مطرح کردیم درباره دلالت این روایت نیز قابل طرح است. به اضافه آنکه همراهی « المُفَلِّجَ بِأَسْنَانِهِ» که اجماعاً حرام نیست، می‌تواند دلالت روایت را نسبت به تحریم خالکوبی تضعیف کند.


[1] وسائل الشيعة.، ج‌20، ص239
[2] همان.
[3] تنقیح المقال، ج3، ص125.
[4] . سداد العباد و رشاد العباد.، ص496
[5] وسائل الشيعة.، ج‌17، ص132
[6] دراسات في المكاسب المحرمة.، ج‌2، ص482
[7] همان، .ص481
[8] . من لا يحضره الفقيه.، ج‌4، ص419
[9] عيون أخبار الرضا عليه السلام.، ج‌2، ص65
[10] الكافئة في إبطال توبة الخاطئة.، ص24
[11] بحار الأنوار.، ج‌100، ص51
[12] ج1، ص41.
logo