95/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
ز) روایات دال بر حرمت تشبّه رجال به نساء.
درباره اینکه تشبّه رجال به نساء و تشبّه نساء به رجال به چه معنی است؟ و آیا مطلق حرام است یا نه؟ باید به طور مفصل بحث کرد چراکه برخی همانند شیخ انصاری تشبّه که در روایتهایی مثل روایت جابر (قال رسول الله لعن الله...المشبّهین من الرجال بالنساء و المشبّهات من النساء بالرجال[1] وارد شده است، را به معنای «تأنّث مرد و تذکّر زن» دانسته است و مؤیّد چنین برداشتی را روایتی از امیرالمؤمنین بر میشمارد. ایشان مینویسد:
«و يؤيّده المحكي عن العلل: أنّ علياً عليه السلام رأى رجلًا به تأنيث في مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال له: «أُخرج من مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم يقول: لعن اللّه .. إلخ».
و في رواية يعقوب بن جعفر الواردة في المساحقة-: أنّ «فيهن قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: لعن اللّه المتشبّهات بالرجال من النساء»[2]
ما میگوئیم:
اولاً: روشن است که حلق لحیه به معنای «تأنث» نیست و موجب صدق این عنوان هم نمیشود.
البته در میان روایات میتوان روایاتی را یافت که لحیه را «تزیین مردها» دانسته است، (به عنوان مثال علل الشرایع در حدیثی اشاره میکند که حضرت آدم غمگین بوده و «قال یاربّ زدنی جمالا فاصبح و له لحیة سوداء»[3] ولی این دسته روایات نمیتواند حرمت حلق لحیه را ثابت کند.
ثانیا: اگر هم بپذیریم که تشبّه مرد به زن مطلقا حرام است و بپذیریم که در آن روزگار حلق لحیه مصداق تشبّه بوده است، اما امروزه حلق لحیه به هیچ عنوان مصداق «تشبّه به زن» نیست.
ح) سیره قطعیه:
درمیان فقها مجلسی اول[4] ، آل کبّه[5] و صاحب مواهب[6] به سیره تمسک کردهاند.
مرحوم خویی از زمره ادله خویش بر حرمت حلق لحیه به «سیره قطعیه» اشاره کرده و مینویسد:
«و تدل على ذلك أيضا السيرة القطعية بين المتدينين المتصلة إلى زمان النبي (ص)، فإنهم ملتزمون بحفظ اللحية، و يذمون حالقها، بل يعاملونه معاملة الفساق في الأمور التي تعتبر فيها العدالة»[7]
مرحوم طبسی در عبارتی طولانی مینویسد:
السيرة القطعية في جميع الأدوار و الاعصار قولا و عملا، من زمان آدم إلى زمان خاتم الأنبياء إلى زماننا هذا، من جميع الطبقات على اختلافها: من الأنبياء، و الأوصياء، و الأولياء، و الصالحين، بل بعض الملوك و السلاطين، فانها جارية على حفظ هذه الهيئة الخاصة- كما تحدثنا عنهم سلسلة الحوادث التأريخية- و لا يوجد في أي تأريخ من تواريخ الأمم: ان واحدا من الموحدين و أولياء اللّه و الخلفاء الراشدين، و الأئمة الطاهرين، صدر منه هذا العمل و لو مرة واحدة في عمره.
و لو أنت أمعنت النظر في طبقات الناس طبقة بعد اخرى: من رؤساء المذاهب، و مراجع الإسلام من العامة و الخاصة، بل القسيسين و الرهبان، و علماء اليهود، و غيرهما من الملل و الأديان الخارجة عن الإسلام: كالصابئة، لرأيت بأم عينك اهتمام الكل في حفظ هذه الهيئة ...
و خلاصة القول: إن اهتمام سائر الطبقات من أي ملة و دين في حفظ هذه الهيئة في جميع العصور و الأزمان: كاشف قطعي عن محبوبيتها و مبغوضية خلافها عند اللّه و رسول»[8]
ما میگوئیم:
1. اینکه «ابقاء لحیه» سیره مستمره تا زمان حضرت آدم بوده باشد محل تأمل است.
2. اینکه چنین امری سیره علمای همه ملل وادیان بوده باشد، با روایات معارض است. در روایات سنت مجوس «حلق لحیه» دانسته شده است.
3. سیره دلیل جواز است و نمیتوان از آن حرمت را استفاده کرد و به همین جهت است که مرحوم خویی سیره را بر این قرار داده است که متدینین «ریش تراش» را ذم میکردند و با او معامله فاسق میکردهاند
4. در این باره گفتنی است چنین سیرهای قابل مناقشه است و اگر بتوان سیره مستمرهای را پذیرفت ریش گذاشتن است که نهایة دال بر جواز است.
5. در رد استدلال به سیره برخی بزرگان همچنین نوشتهاند:
«ربما يناقش في السيرة المذكورة بعدم إحراز انتهائها إلى عصر المعصومين عليهم السّلام حتّى يستدلّ بتقريرهم لها فلعلّها حدثت في الأعصار المتأخرة بلحاظ فتاوى المتأخرين بالحرمة و شيوع آرائهم بين المتشرعة و لعلّ اهتمام الجميع لحفظ الهيئة كان من جهة استحبابها المؤكّد، و الاستمرار العملي لا يدلّ على وجوب العمل. و ممّا يؤيد ذلك عدم تعرّض القدماء من أصحابنا للمسألة فيما بأيدينا من كتبهم كما مرّ بيان ذلك في مقام الجواب عن الإجماع المدّعى فيها.» [9]