95/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
1. همچنین صدوق روایتی دیگر را از امام صادق نقل میکند که:« الصَّادِقَ ع يَقُولُ- لَا بَأْسَ بِجَزِّ الشَّمَطِ وَ نَتْفِهِ وَ جَزُّهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَتْفِهِ»[1]
اما آنچه این روایات را کاملا از دایره استدلال خارج میکند فرمایش مولی الموحدین در نهج البلاغه است که ممکن است در بحثهای دیگر هم به کار آید ایشان در توضیح فرمایش رسولالله میفرماید:
«وَ سُئِلَ عليه السلام عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ صلى الله عليه واله غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ صلى الله عليه واله ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ»[2]
ترجمه:
پرسیده شد درباره روایت پیامبر «سفیدی موی خود را تغییر دهید و مثل یهود نشوید» حضرت پاسخ فرمودند:
رسول الله این را در زمانی گفت که یاران دین کم بودند اما حالا منطقه آن توسعه یافته و مانند شتر خوابیده، گردن خود را به زمین گذاشته، هر کسی با هر چیزی که اختیار میکند است.
با این حساب میتوان گفت «خضاب کردن» به علّت آن بوده که لشکر کم مسلمانان متهم به پیری و ناتوانی نشود و نوع ریش هم به گونهای باشد که دشمنان تفاوت آنها را با یهودیان دریایند و نگویند یهودیان داخل آنها شدهاند پس حکم به نکندن موی سفید و رنگ نکردن آن، مربوط به دورههای بعد است که آن حکمت برداشته شده بوده است.
د) تعلیل «فانه نور للمسلم»
در روایات نتف، اکثراً شیب را نور دانستهاند، با این حساب میتوان گفت هر گونه ازاله شیب، ازاله نور الهی است و لذا حلق آن هم حرام است.
در اینباره میتوانیم بگوئیم: اولاً استدلال اگر هم کامل باشد، مربوط به موی سفید است و شامل موی سیاه نمیشود ثانیاً: اعم از ریش است و شامل موی سر هم میشود در حالیکه کسی حکم به تحریم حلق رأس نکرده است. ثالثاً: تعبیر «نور» با استحباب قابل جمع است بلکه مناسبت بیشتر دارد. رابعاً: باتوجه به روایت نهج البلاغه میتوان گفت حکم مذکور تابع مصالح و مفاسد اجتماعی بوده است. اللهم الاّ أن یقال اینکه بگوئیم اصل در مسئله استحباب ابقاء موی سفید است الاّ اینکه مصلحت دیگری عارض شود.
ه) روایت بزنطی
چنانکه خواندیم، ابن ادریس در مستطرفات سرائر روایتی را از بزنطی نقل میکند. مستطرفات نام مجموعه روایاتی است که ابن ادریس به دست آورده بوده و در جوامع روایی نبوده است. به عنوان مثال همین روایت را ابن ادریس چنین معرفی میکند:
«و من ذلک ما استطرفناه من جامع البزنطی صاحب الرضا»
«استطراف = تازه و نو یافت»
«قال: سألت الرضا عليه السّلام عن الرجل: هل يصلح أن يأخذ من لحيته؟ فقال عليه السّلام:
«أمّا من عارضيه فلا بأس، و أمّا من مقدّمها فلا»[3] .
ما میگوییم:
1. در اینباره باید توجه داشت که:
اولاً: در مستطرفات سرائر روایت مضمره است و «سألته» آمده است امّا مرحوم بلاغی روایت را «سألت الرضا» ضبط کرده است، ضبط وسائل الشیعه مطابق با متن سرایر است.
ثانیا: آنچه در سرائر آمده است «هل له أن یأخذ» وارد شده است ولی ضبط مرحوم بلاغی «هل یصلح» است.[4]
ضبط وسائل الشیعه موافق با نقل بلاغی است.
2. همین مضمون را قرب الاسناد (نوشته عبدالله بن جعفر حمیری) از علی بن جعفر از امام کاظم نقل کرده است.
با این تفاوت که «عارضیه» در نقل قرب الاسناد «عارضه» ضبط شده است. در این کتاب سوال «له أن یأخذ» است و لفظ «یصلح» در آن وجود ندارد.
3. همین مضمون در کتاب «مسائل علی بن جعفر» چنین نقل شده است، «سألته عن الرجل أیصلح أن یأخذ من لحیته قال امّا من عارضیه فلا بأس و امّا من مقدّمها فلایأخذ»
سوالهای علی بن جعفر از امام کاظم بوده است.
4. در میان روایات اهل سنت سه روایت با این مضمون وجود دارد که با شماره 13 و 12 و 14 مورد اشاره قرار گرفته است: «لا یأخذ من طول الحیه و لکن من الصدغین» و همچنین: «قصّوا سبالکم و فرّوا عثانینکم» (اگر «عثنون» را به معنای موی روئیده بر چانه به حساب آوریم) و همچنین: «خذوا من عرض لحاکم واعفوا طولها»
5. اما سند این روایت:
در اینباره گفته شده است:
« و كيف كان فسند ابن إدريس إلى البزنطي غير واضح لنا، و لكن لصاحب الوسائل إلى كتاب علي بن جعفر سند صحيح، و على هذا فالرواية صحيحة، و لذا اعتمد عليها في مصباح الفقاهة و حكم بأنّها العمدة في الدلالة على حرمة حلق اللحية و أخذها و لو بالنتف و نحوه.»[5]
6. از آنجا که در این روایت تعبیر «یصلح» به کار رفته است مناسب است به بازشناسی این واژه در کلمات معصومین بپردازیم. مرحوم نراقی در عوائد الایام[6] در اینباره بحث مفصّلی را مطرح میکنند و پس از اینکه میفرمایند برخی از فقها مثل صاحب مدارک، لایصلح را به معنای کراهت گرفتهاند مینویسد که به سبب تبادر و تصریح اهل لسان، لایصلح به معنای فساد و حرمت است. ایشان دراینباره مثالهای متعدد آوردهاند.
در اینباره میتوانیم بگوئیم مثالهای ایشان اکثراً دارای قرینه است ولی با توجه به اینکه حضرت آیت الله شبیری زنجانی، میفرمایند در مسائل علی بن جعفر، سوال از «لایصلح» به معنای «آیا حرام است؟» میباشد، میتوان در کلام علی بن جعفر به دلالت این لفظ بر حرمت مطمئن شد و به قرینه نوعیه در کلمات این کتاب قائل شد.
7. اما دلالت روایت:
ظاهر روایت قطعا قابل اخذ نیست چراکه اولاً: کسی قائل به حرمت مطلق اخذ از مقدّم لحیه نمیشود. چراکه اگر ریش از یک قبضه بیشتر باشد، قطعا «اخذ» از لحیه جایز است.ثانیا: دلالت روایت بر حرمت حلق، در صورتی است که «اخذ» را به معنای حلق بگیریم که این مطلب خلاف ظاهر است. و الشاهد علی ذلک روایت صیرفی از امام باقر است ( آخر حدیث شماره 41 آوردیم) که در آنجا درباره امام باقر میگوید، «یأخذ من لحیته»[7] روشن است که حضرت حلق نمی کرده است. همچنین است روایت شماره 38 که میگوید پیامبر «یأخذ من لحیته من طولها و عرضها» «وفیُأخذ ما فضل من القبضه» همچنین است روایت شماه 39.
ولذا با توجه به روایتهایی که حکم به «اعفاء لحیه» کرده بودند و آنها را حمل بر استحباب کردیم، میتوانیم بگوئیم روایت ناظر به همان حکم استحبابی است:
«فالأولى حملها على الندب و يراد بها ما مرّ في أخبار مستفيضة من الأمر بإعفاء اللحية و توفيرها، غاية الأمر أنّه فصّل هنا بين العارضين و بين المقدم لكون ذلك أجمل و أزين.» [8]
پس می توان گفت روایت ناظر به کوتاه کردن کنارههای ریش وبلند کردن پائین ریش است و اصلاً به موضوع ریش پروفسوری ناظر نیست.
تا کنون گفتیم:
تا کنون ادله مطرح شده توسط مرحوم بلاغی را قابل قبول ندانستیم.
امّا برحرمت حلق لحیه، ادلّه دیگری هم اقامه شده است: