« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم



ما می‌گوییم:

مرحوم شیخ در مورد «وصل شعر » به سبب وجود روایت عبدالله بن حسن و سعد اسکاف حمل به کراهت کرده است ولی در مورد سایر موارد، ایشان دلیل برای حمل روایات بر کراهت را چنین برشمرده است:

الف) اطلاق روایت سعد اسکاف در جواز تزیین.

ب)اتحاد سیاق بین واصله و بقیه موارد.

ج) اولویت حمل بر کراهت از تخصیص .

د) اگر حمل بر کراهت نکنیم باید روایت نبوی را حمل بر صورتی کنیم که مقام تدلیس است (یعنی آن را از اطلاق خارج کنیم)و این خلاف ظاهر اطلاق است.

در تأیید جمع شیخ و اینکه نهی را علیرغم اینکه دال بر حرمت است، دال بر کراهت گرفته است، گفته شده است:

«و ظاهر المصنّف و صاحب الجواهر تبعا للخلاف و المنتهى و غيرهما حمل أخبار المنع على الكراهة لا الحرمة، و هذا خلاف ظاهر النهي، إلّا أن يقال: إنّ مرسلة ابن أبي عمير حيث اشتملت على النهي عن تجلية الوجه بالخرق أيضا معللا بما لا يناسب إلّا الكراهة و لا يلتزم بحرمته أحد صار هذا قرينة على حمل ما بعدها أيضا على الكراهة لوحدة السياق. و كذا مرسلة الفقيه، حيث منعت عن المشارطة، مع وضوح أنّ المشارطة و أخذ الأجرة على العمل المباح جائزان بلا إشكال، فمساقها مساق الكراهة. و قوله في رواية عبد اللّه بن الحسن: «و إن كان شعرا فلا خير فيه» أيضا لا يستفاد منه أزيد من الكراهة.» [1]

برخی از بزرگان فرمودند:

«أنّ المتبادر من الشعر المنهي عنه هو شعر إنسان آخر أو شعر امرأة أخرى، و أمّا شعر المعز مثلا فلا وجه للمنع عنه و لا كراهة فيه، لوضوح عدم الفرق بين الصوف المجاز و بين شعر الحيوانات الطاهرة المحلّلة اللحم، فما دلّ على المنع عن الوصل بالشعر ينصرف إلى شعر إنسان آخر، اللّهم إلّا أن يقال: إنّ الشعر مطلقا قابل لأن يقع به التدليس، و هذا بخلاف مثل الصوف و الأبريسم و نحوهما، و على هذا فيشمل المنع للوصل بشعر نفسها أيضا.

و كيف كان فالمنع عن الوصل بشعر الإنسان، إمّا لكونه في معرض التدليس به، أو لشبهة النجاسة من جهة احتمال كونه ميتة كما يظهر من بعض كلمات العامّة، أو من جهة كونه من أجزاء ما لا يؤكل لحمه فلا يجوز الصلاة فيه، أو لكونه من امرأة أجنبية فيحرم على زوجها و محارمها النظر إليه.» [2]

توضیح:

وقتی روایت می‌گوید «شعر» متبادر از آن موی انسان است.

موی بز یا حیوانات دیگر را نمی‌توان محکوم به حرمت یا کراهت دانست چراکه فرقی با پشم ندارد.

پس ادله‌ای که از وصل منع کرده است، به موی انسان منصرف است.

البته ممکن است بین موی حیوانات با پشم فرق بگذارند و بگویند مو باعث تدلیس می‌شود ولی پشم چنین نیست.

در هر صورت منع از «وصل موی انسان» می‌تواند ناشی از یکی از ادله ذیل باشد:

الف) در معرض تدلیس است.

ب) ممکن است به جهتی که میته است، نجس باشد.

ج) اجزاء ما لا یوکل لحمه در نماز جایز نیستند.

د) متعلق به زن اجنبیه است و دیدن آن برای شوهر زن و محارمش حرام است.

بر چهار وجهی که بخواهد «منع از وصل موی انسان» را توجیه کند، اشکال شده است:

«أمّا صدق التدليس فينحصر فيما إذا كان في مقام بيع الجارية أو تزويج المرأة، فلا كليّة له. و أمّا النجاسة فممنوعة عندنا، إذ لا نلتزم بها إلّا في الأجزاء‌ المبانة التي لها حياة، و نمنع أيضا عدم جواز الصلاة في أجزاء الإنسان و إن حرم لحمه، لانصراف عنوان ما لا يؤكل لحمه إلى غير الإنسان.

نعم يبقى شبهة كونه من أجنبية إذا فرض كونه منها لا من أمّ الزوجة مثلا، فهل حرمة النظر إلى شعر الأجنبية تجري مع إبانته منها مطلقا أو لا تجري كذلك، أو يفصّل بين ما إذا عرف صاحب الشعر و ما إذا لم يعرف؟»[3]

توضیح:

«الف» باطل است چراکه تدلیس مربوط به بیع و تزویج است پس نمی‌تواند دلیل نهی از مطلق وصل

باشد.

«ب» باطل است چراکه اجزائی که «لاتحله‌الحیاة» هستند اگر از انسان جدا شدند نجس نیستند.

«ج»باطل است چراکه نماز در اجزاء انسان باطل نیست توجه شود که درست است که انسان لغة «مالایؤکل‌لحمه» است ولی این عنوان از انسان منصرف است.

اما «د» اولاً: این دلیل عرفا در مورد موی اجنبیّه است ولی اگر موی «مادر زن» باشد بر شوهر دیدنش حرام نیست.

ثانیا: باید بررسی کرد که آیا نگاه به موی اجنبیّه مطلقا حرام است (حتی وقتی جدا شده باشد) یا در این صورت حرام نیست و یا قائل به تفصیل شویم و بگوئیم اگر صاحب مو را می‌شناسیم حرام است والا حلال است.

 


[1] . دراسات، ج2، ص:477.
[2] . دراسات، ج2، ص:476.
[3] . دراسات، ج2، ص:476.
logo