95/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
ب) روایات دال بر منع:
1. مرسله ابن ابی عمیر
سند این حدیث چنین است:
کلینی عن عده من اصحابنا عن احمدبنمحمد عن علیبناحمدبن اشیم عن ابن ابی عمیر عن رجل عن ابی عبدالله(ع).
سابقا «عده عناحمدبن محمدبن عیسی »را معرفی کردهایم. احمدبنمحمدبن عیسی اشعری و ابن ابی عمیر هم از ثقات هستند، ارسال هم به سبب اینکه گفتهایم درباره ابن ابی عمیر گفته شده است «لا یروی و لا یرسل الا عن ثقه» ضرری به روایت نمیزند.
اما علیبناحمدبناشیم: شیخ طوسی[1] او را از اصحاب امام رضا برشمرده ولی مجهول معرفی میکند.اما راوی اصلی او، احمدبنمحمدبنعیسی است که58 روایت از او نقل کرده است.(20 مورد در کافی و 38 مورد در تهذیب).لذا با توجه به سختگیری احمدبن محمد و با توجه به اینکه وی تضعیف هم نشده است میتوان روایات او را قبول کرد.
2. روایت عبدالله بن حسن:
شیخ طوسی باسناده احمدبنمحمد عن علیبن حکم عن یحییبن مهران عن عبداللهبنحسن:
روایت مضمره است چرا که معلوم نیست عبدالله از چه کسی سوال کرده است .(توجه شود که اضمار در صورتی مضمر نیست که راوی ار اکابر اصحاب باشد و یا روایت در کتابی باشد که راوی صاحب آن است).
احمد بن محمد در صدر سند معین نیست و دائر مدار احمدبنمحمدبنعیسی و احمدبنمحمدبنخالد است ولی چن هر دو موثق هستند ضرری به حدیث نمیزند.
علیبن حکم: نجاشی او را توثیق نکرده.[2] ولی شیخ در فهرست[3] او را «ثقه جلیل القدر» معرفی میکند. کشی[4] او را شاگرد ابن ابی عمیر دانسته و مینویسد « او بسیاری از اصحاب امام صادق را ملاقات کرده است و او همانند ابن فضال و ابن بکیر است.» وجه شباهت وی به ابن فضال و ابن بکیر معلوم نیست.
یحیی بن مهران:درباره این مرد هیچ اطلاعات خاصی در دست نیست و تنها همین یک روایت هم از او در کتب اربعه نقل شده است.
عبدالله بن حسن مجهول است.
3. روایت نبوی :
سند حدیث :معانی الاخبار (صدوق ) قال: حدثنا احمد بن محد بن الهیثم العجلی رضیالله عنه قال حدثنا احمدبن یحیی بن زکریاالقطان قال حدثنا بکر بن عبدالله بن حبیب قال حدثنا تمیم بن بهلول عن ابیه عن علی بن غراب ،قال حدثنی خیر الجعافر جعفر بن محمد عن ابیه محمدبنعلی عن ابیهعلیبنحسین عن ابیهحسینبنعلی عن ابیهعلیبنابیطالب قال: قال رسولالله(ص)...
این روایت را اهل سنت هم نقل کردهاند.[5]
نکته مهم در این روایت آن است که توضیح عناوین از علیبنغراب است و مربوط به امام (علیهالسلام) نیست و لذا ممکن است او این توضیحات را از اهل سنت گرفته باشد.
وسائل الشیعه سند را چنین ضبط کرده است : ... احمد بن یحیی عن زکریا ،در حالیکه در سند معانی الاخبار « احمد بن یحیی بن زکریا» است.
اما احمدبنمحمدبنالهیثم: نجاشی[6] او را «ثقه من الوجوه اصحابنا و ابوه و جده ثقتان»معرفی میکند.
احمد بن یحیی بن زکریا ظاهرا توثیق مشخصی ندارد، ولی صدوق بیش از 200 بار از او روایت کرده است.
بکر بن عبدالله رازی :توثیق مشخص ندارد، نجاشی[7] درباره او مینویسد:«یعرف و ینکر»
تمیم بن عبدلله بن بهلول رازی: توثیق مشخصی ندارد.
ابیه(عبدالله بن بهلول)ثوثیق مشخصی ندارد.
علی بن غراب : وی صاحب کتاب بوده است و شیخ طوسی[8] وی را علی بن عبد العزیز الفزاری، ابن غراب معرفی کرده است و مینویسد:«اسند عنه» این تعبیر ظاهرا به این معنی است که سند ائمه به پیغمبر از طریق او به ما رسیده است.
ظاهرا علی بن غراب هم توثیق ندارد.
ج) روایت دال بر تفصیل بین وصل موی انسان به مو و وصل موی بز به مو:
1. مرسله فقیه:
سابقا درباره مرسلات فقیه به طور مفصل بحث کردیم و کلمات حضرت امام را هم در اینباره مطرح کرده بودیم.
2. و روایت ثابت بن سعید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ(وسائل نام وی را ثابت ابن سعید ثبت کرده است) قَالَ:
• «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ النِّسَاءِ يَجْعَلْنَ فِي رُءُوسِهِنَّ الْقَرَامِلَ قَالَ يَصْلُحُ الصُّوفُ وَ مَا كَانَ مِنْ شَعْرِ امْرَأَةٍ نَفْسِهَا وَ كَرِهَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَجْعَلَ الْقَرَامِلَ مِنْ شَعْرِ غَيْرِهَا فَإِنْ وَصَلَتْ شَعْرَهَا بِصُوْفٍ أَوْ بِشَعْرِ نَفْسِهَا فَلَا يَضُرُّهَا.»[9]
• «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ النِّسَاءِ- يُجْعَلُ فِي رُءُوسِهِنَّ الْقَرَامِلُ - قَالَ يَصْلُحُ الصُّوفُ وَ مَا كَانَ مِنْ شَعْرِ امْرَأَةٍ لِنَفْسِهَا وَ كُرِهَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَجْعَلَ الْقَرَامِلَ مِنْ شَعْرِ غَيْرِهَا- فَإِنْ وَصَلَتْ شَعْرَهَا بِصُوفٍ أَوْ بِشَعْرِ نَفْسِهَا فَلَا يَضُرُّهَا.»[10]
توضیح:
حضرت میفرمایند برای بستن موها، هم پشم صلاحیت دارد و هم اگر از موی خود زن باشد ولی اگر موی دیگری باشد مکروه است.
سند: احمدبن محمد،احمدبنمحمدبنعیسی است که محمدبنیحیی به صورت مطلق از او نقل میکند.
علیبننعمان: نجاشی[11] او را از اصحاب امام رضا دانسته و چنین بر میشمارد: «کان علی ثقة وجهاً ثبتاً صحیحاً واضح الطریقة»
ثابت:توثیق خاصی در موردش نیست، در برخی از نسخههای کافی و وافی او را ثابتبنابی سعید و بعضی از نسخههای کافی او را ثابتابی سعید ضبط کردهاند. شیخ طوسی[12] از زمره اصحاب امام باقر و امام صادق از«ثابتبنابیثابتعبدالله البجلی الکوفی با کنیه ابوسعید» نام میبرد که میتواند مؤید ضبط آخر باشد. البته عبدالله بن مسکان از او روایتهای متعدد دارد که میتواند به نوعی دلیل سلامت احادیث او باشد.
3. و روایت سلیمان بن خالد:
«الْحَسَنُ بْنُ الْفَضْلِ الطَّبْرِسِيُّ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ تَجْعَلُ فِي رَأْسِهَا الْقَرَامِلَ قَالَ- يَصْلُحُ لَهُ الصُّوفُ وَ مَا كَانَ مِنْ شَعْرِ الْمَرْأَةِ نَفْسِهَا- وَ كُرِهَ أَنْ يُوصَلَ شَعْرُ الْمَرْأَةِ مِنْ شَعْرِ غَيْرِهَا- فَإِنْ وَصَلَتْ شَعْرَهَا بِصُوفٍ أَوْ شَعْرِ نَفْسِهَا فَلَا بَأْسَ بِهِ.»[13]
سلیمانبن خالد تنها کسی است که از اصحاب امام باقر که همراه با زیدبنعلی قیام کرده و دستش قطع شده است، وی در زمان امام صادق فوت کرده و حضرت برای او طلب رحمت کرده است.
روایت سند ندارد.
جمع بین روایات
مرحوم شیخ انصاری روایات مانعه را حمل بر کراهت کرده و مینویسد:
« و يمكن الجمع بين الأخبار بالحكم بكراهة وصل مطلق الشعر كما في رواية عبد اللّه بن الحسن ، و شدة الكراهة في الوصل بشعر المرأة.و عن الخلاف و المنتهى: الإجماع على أنّه يكره وصل شعرها بشعر غيرها رجلًا كان أو امرأة
و أمّا ما عدا الوصل مما ذكر في رواية معاني الأخبار فيمكن حملها أيضاً على الكراهة، لثبوت الرخصة من رواية سعد في مطلق الزينة، خصوصاً مع صرف الإمام للنبويّ الواردة في الواصلة عن ظاهره، المتّحد سياقاً مع سائر ما ذكر في النبوي.
و لعلّه أولى من تخصيص عموم الرخصة بهذه الأُمور.
مع أنّه لولا الصرف لكان الواجب إمّا تخصيص الشعر بشعر المرأة، أو تقييده بما إذا كان هو أو أحد أخواته في مقام التدليس، فلا دليل على تحريمها في غير مقام التدليس كفعل المرأة المزوَّجة ذلك لزوجها خصوصاً بملاحظة ما في رواية علي بن جعفر عن أخيه عليه السلام: «عن المرأة تحفّ الشعر عن وجهها، قال: لا بأس».
و هذه أيضاً قرينة على صرف إطلاق لعن النامصة في النبوي عن ظاهره، بإرادة التدليس، أو الحمل على الكراهة.»[14]
توضیح:
1. جمع بین روایات به این گونه است :وصل مو مطلقا مکروه است ولی اگر موی زن دیگری باشد کراهت شدیده دارد.
2. همین مطلب مورد اجماع است.
3. تزیینهای دیگر هم ( که در روایات معانی الاخبار مطرح شده است ) مکروه است چرا که روایت سعد اسکاف مطلق تزیین را تجویز کرده است.
4. توجه به این نکته هم مهم است که در روایت سعد اسکاف لفظ واصله که ظهور در «چسباننده مو» دارد از ظاهرش برگردانده شده است و چون این فقرات در روایت متحد هستند، میتوان گفت که مراد از آن عناوین دیگر هم غیر معنای ظاهری آنهاست.
5. ضمن اینکه حمل بر کراهت اولی است از اینکه بگوییم تزیین مطلقا جایز است الا در این موارد. (هر چند اگر قراین دیگر نبود میگفتیم تزیین حلال است، و آن را به موارد لعن خاص تخصیص میزدیم)
6. چرا که اگر حمل بر کراهت نکنیم، یا باید بگوییم حرمت مربوط به وصل شعر به شعر زن دیگر است و یا باید روایت نبوی را بر صورتی حمل کنیم که مقام تدلیس باشد.