95/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
ما میگوییم:
1. به نظر میرسد اصل آرایشگری حرام نیست و اگر بحثی در مورد تحریم است مربوط به برخی از انواع آرایش میباشد .برای جواز اصل آرایشگری میتوان به صحیحه محمد بن مسلم اشاره کرد:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثِ أُمِّ حَبِيبٍ الْخَافِضَةِ قَالَ: وَ كَانَتْ لِأُمِّ حَبِيبٍ أُخْتٌ يُقَالُ لَهَا- أُمُّ عَطِيَّةَ وَ كَانَتْ مُقَيِّنَةً يَعْنِي مَاشِطَةً- فَلَمَّا انْصَرَفَتْ أُمُّ حَبِيبٍ إِلَى أُخْتِهَا- فَأَخْبَرَتْهَا بِمَا قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- فَأَقْبَلَتْ أُمُّ عَطِيَّةَ إِلَى النَّبِيِّ ص- فَأَخْبَرَتْهُ بِمَا قَالَتْ لَهَا أُخْتُهَا- فَقَالَ لَهَا ادْنِي مِنِّي يَا أُمَّ عَطِيَّةَ- إِذَا أَنْتِ قَيَّنْتِ الْجَارِيَةَ- فَلَا تَغْسِلِي وَجْهَهَا بِالْخِرْقَةِ- فَإِنَّ الْخِرْقَةَ تَشْرَبُ مَاءَ الْوَجْهِ.» [1]
هم چنین است روایات دیگری که چنین دلالتی دارند:
«وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَشْيَمَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دَخَلَتْ مَاشِطَةٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا- هَلْ تَرَكْتِ عَمَلَكِ أَوْ أَقَمْتِ عَلَيْهِ- فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا أَعْمَلُهُ- إِلَّا أَنْ تَنْهَانِي عَنْهُ فَأَنْتَهِيَ عَنْهُ- فَقَالَ افْعَلِي فَإِذَا مَشَطْتِ- فَلَا تَجْلِي الْوَجْهَ بِالْخِرَقِ- فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ- وَ لَا تَصِلِي الشَّعْرَ بِالشَّعْرِ.»[2]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ تَمْشُطُ الْعَرَائِسَ- لَيْسَ لَهَا مَعِيشَةٌ غَيْرُ ذَلِكَ- وَ قَدْ دَخَلَهَا ضِيقٌ- قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَكِنْ لَا تَصِلِ الشَّعْرَ بِالشَّعْرِ. [3]
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ ع لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ- مَا لَمْ تُشَارِطْ وَ قَبِلَتْ مَا تُعْطَى- وَ لَا تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا- وَ أَمَّا شَعْرُ الْمَعْزِ فَلَا بَأْسَ- بِأَنْ تُوصِلَهُ بِشَعْرِ الْمَرْأَةِ. [4]
البته در حدیث اخر عدم مشارطه مطرح شده است که ظاهرا به خاطر آن بوده که چانه زدن با اینطایفه در آن روزگار در شأن مردم نبوده است .
این نکتهای است که شیخ انصاری به آن توجه داده است .مرحوم خویی کلام ایشان را چنین تلخیص کردهاند
«أن الوجه في أولوية قبول ما تعطى و عدم مطالبتها بالزيادة إنما هو أحد أمرين على سبيل منع الخلو:الأول: ان ما يعطى للماشطة و الحجام و الختان و الحلاق و أمثالهم لا ينقص غالبا عن اجرة مثل عملهم، إلا أنهم لكثرة حرصهم و دناءة طباعهم يتوقعون الزيادة، خصوصا من أولي المروة و الثروة، بل لو منعوا عما يطلبونه بادروا الى السب و هتك العرض، و لذا أمروا في الشريعة المقدسة بالقناعة بما يعطون و ترك المطالبة بالزائد عنه.» [5]
2. اما روایات ناظر به برخی از اقسام آرایش را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) روایات دال بر جواز :
روایت سعد :
سند روایت چنین است :کلینی عن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن عبدالحمن بن ابی هاشم عن سالم بن مکرم .
محمد بن یحیی العطار ثقه است.
محمد بن حسین بن ابی الخطاب را قبلا بحث کردهایم و ثقه است
عبدالحمن بن محمد بن ابی هاشم را نجاشی[6] « جلیل من اصحابنا ثقه ثقه»معرفی کرده است.
سالم ابن مکرم:ابوخدیجه سالم بن مکرم بن عبدالله محل اختلاف است.
نجاشی مینویسد :امام صادق او را « ابوسلمه »نامیده است.[7] نجاشی او را «ثقه ثقه» دانسته است.اما فهرست شیخ طوسی[8] ابو سلمه را کنیه پدر (مکرم) دانسته است و سالم را ضعیف برمیشمارد ،ابن داوود هم ظاهرا بر اساس کلام شیخ او را تضعیف کرده است.[9] علامه[10] هم ابو سلمه را کنیه مکرم برشمرده است و کلام شیخ طوسی را آورده ولی مینویسد که شیخ طوسی در موضع دیگری او را ثقه دانسته است .
کشی او را «حمال» معرفی میکند که احتمالا «جمال» صحیح است.[11] کشی مینویسد که سالم ابن مکرم حضرت صادق را از مدینه به مکه برده است و حضرت به او گفته است که کنیهات را ابوخدیجه مگذار، پرسیده کنیهام چه باشد، حضرت فرمود ابوسلمه باشد. ظاهرا وی ابتدا پیرو ابوالخطاب بوده ،بعد توبه کرده است.
در مجموع وی ظاهرا قابل اعتماد است.
سعد اسکاف :سعدبن طریف الحنظلی .
نجاشی[12] او را از موالی ائمه دانسته است وی قاضی بوده است و کتابی داشته که « نامه امام باقر به او» بوده است ، شغل وی کفش دوزی (اسکاف یا خفاف) بوده است.
نجاشی او را «یعرف و ینکر» دانستهاند. شیخ طوسی[13] سعد اسکاف را صحیح الحدیث دانسته است. کشی [14] او را «ناووسی» دانستهاست. مرحوم خویی علیرغم اینکه در کتاب مصباح الفقاهه[15] سعد را تضعیف کرده است ولی در معجم الحدیث او را توثیق کرده است. [16]
ب) روایات دال بر منع:
1. مرسله ابن ابی عمیر
سند این حدیث چنین است:
کلینی عن عده من اصحابنا عن احمدبنمحمد عن علیبناحمدبن اشیم عن ابن ابی عمیر عن رجل عن ابی عبدالله(ع).
سابقا «عده عناحمدبن محمدبن عیسی »را معرفی کردهایم. احمدبنمحمدبن عیسی اشعری و ابن ابی عمیر هم از ثقات هستند، ارسال هم به سبب اینکه گفتهایم درباره ابن ابی عمیر گفته شده است «لا یروی و لا یرسل الا عن ثقه» ضرری به روایت نمیزند.
اما علیبناحمدبناشیم: شیخ طوسی[17] او را از اصحاب امام رضا برشمرده ولی مجهول معرفی میکند.اما راوی اصلی او، احمدبنمحمدبنعیسی است که58 روایت از او نقل کرده است.(20 مورد در کافی و 38 مورد در تهذیب).لذا با توجه به سختگیری احمدبن محمد و با توجه به اینکه وی تضعیف هم نشده است میتوان روایات او را قبول کرد.
2. روایت عبدالله بن حسن:
شیخ طوسی باسناده احمدبنمحمد عن علیبن حکم عن یحییبن مهران عن عبداللهبنحسن:
روایت مضمره است چرا که معلوم نیست عبدالله از چه کسی سوال کرده است .(توجه شود که اضمار در صورتی مضمر نیست که راوی ار اکابر اصحاب باشد و یا روایت در کتابی باشد که راوی صاحب آن است).
احمد بن محمد در صدر سند معین نیست و دائر مدار احمدبنمحمدبنعیسی و احمدبنمحمدبنخالد است ولی چن هر دو موثق هستند ضرری به حدیث نمیزند.
علیبن حکم: نجاشی او را توثیق نکرده.[18] ولی شیخ در فهرست[19] او را «ثقه جلیل القدر» معرفی میکند. کشی[20] او را شاگرد ابن ابی عمیر دانسته و مینویسد « او بسیاری از اصحاب امام صادق را ملاقات کرده است و او همانند ابن فضال و ابن بکیر است.» وجه شباهت وی به ابن فضال و ابن بکیر معلوم نیست.
یحیی بن مهران:درباره این مرد هیچ اطلاعات خاصی در دست نیست و تنها همین یک روایت هم از او در کتب اربعه نقل شده است.
عبدالله بن حسن مجهول است.