94/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
ایشان سپس نتیجه می گیرد:
«و بما ذكرنا يظهر لك أنّ عدّ الاستحالة من المطهرات لا يخلو من مسامحة واضحة، إذ التطهير إنّما يصدق مع بقاء الموضوع الذي كان نجسا، و في الاستحالة لا يبقى الموضوع الأوّل حتّى يعرضه الطهارة، بل ينعدم و يحدث موضوع جديد.
ففي المقام ما كان نجسا هو الدهن، و المفروض عدم بقائه، و إنّما يصدق على الباقي عنوان الدخان و البخار و لا دليل على نجاستهما كما هو واضح.» [1]
توضیح:
1. اینکه استحاله را از مطهرات بر می شمارند، مسامحه است چراکه:
2. مطهّر در جایی صدق می کند که موضوع باقی باشد در حالیکه در استحاله موضوع تغییر می کند.
کلام شیخ انصاری:
مرحوم شیخ انصاری به قول علمایی اشاره کرده که بین دود حاصل از سوختن نجس العین و دود حاصل از سوختن متنجس فرق گذاشته اند. ایشان می نویسد:
«إن بعض المتأخرين فرق بين استحالة نجس العين و المتنجس فحكم بطهارة الأول لزوال الموضوع دون الثاني لأن موضوع النجاسة ليس عنوان المستحيل أعني الخشب مثلا و إنما هو الجسم و لم يزل بالاستحالة.» [2]
توضیح:
1. دود حاصل از سوختن نجس العین پاک است ولی دیگری نجس است چراکه:
2. در نجس العین، آنچه نجس است (موضوع) خون است و طبیعی است که به دود، خون نمی گویند ولی در متنجس، آنچه نجس است (موضوع) چوب نیست بلکه همان «شیء» است و بعد از سوختن «هذویت» باقی است یعنی آنچه نجس شده است «جسم» است و جسم باقی است (پس صورت نوعیه خشبیه نجس نشده است تا با تغییر آن، نجاست مرتفع شود)
مرحوم شیخ پاسخ می دهد:
«و هو حسن في بادي النظر إلا أن دقيق النظر يقتضي خلافه إذ لم يعلم أن النجاسة في المتنجسات محمولة على الصورة الجنسية و هي الجسم و إن اشتهر في الفتاوى و معاقد الإجماعات أن كل جسم لاقى نجسا مع رطوبة أحدهما فهو نجس إلا أنه لا يخفى على المتأمل أن التعبير بالجسم لأداء عموم الحكم لجميع الأجسام الملاقية من حيث سببية الملاقاة للنجس لا لبيان إناطة الحكم بالجسمية و بتقرير آخر الحكم ثابت لأشخاص الجسم فلا ينافي ثبوته لكل واحد منها من حيث نوعه و صنفه المتقوم به عند الملاقاة.» [3]
توضیح:
1. این کلام در ابتدا به نظر خوب می آید ولی اگر دقت کنیم خوب نیست چراکه:
2. معلوم نیست نجاست عارض بر صورت جسمیه، شود (اگرچه در کلمات چنین آمده است ولی این تعابیر برای بیان شمول و عموم است و نه اینکه حکم را تعلیق بر صورت جسمیه کند)
ما می گوییم:
1. اولاً: اینکه حکم روی صورت جسمیه نرفته است اگر هم کامل باشد دلیل نمی شود که حکم روی صورت نوعیه یا صنفیه رفته باشد بلکه چه بسا روی شخص رفته باشد و شخص را با هذویت می توان ثابت و واحد درنظر گرفت.
2. ثانیاً: اگر حکم روی صورت صنفیه رفته باشد، از کجا معلوم که کدام صنف، موضوع حکم شده است (مثلا چوب یا جسم نامی یا چوب درخت گردو یا شیء سفید)