« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

94/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم



     4. دلیل قائلین به طهارت را برخی از بزرگان چنین تشریح کرده اند:

«دليلهم على الطهارة استحالة الشي‌ء النجس و تبدّله إلى ذات أخرى فلم يبق موضوع النجاسة.

توضيح ذلك: أنّ التبدّل قد يقع في أوصاف الشي‌ء و العوارض الشخصيّة أو الصنفيّة له مع بقاء الحقيقة النوعيّة بحالها، كتبدّل القطن خيطا أو ثوبا أو الحنطة دقيقا أو خبزا مثلا، و قد يقع في الصورة النوعيّة المقوّمة للشي‌ء عرفا، كتبدّل النبات أو لحم الحيوان إلى جزء من حيوان آخر بأكله له، أو تبدّل الكلب إلى التراب أو الملح بوقوعه في المملحة. فالقسم الأوّل لا يوجب الطهارة لبقاء النجس بحاله و إن تبدّلت عوارضه. و أمّا القسم الثاني فيطلق عليه الاستحالة و عدّوها من المطهرات.

و السرّ في ذلك أنّ الحكم- كالنجاسة مثلا- تابع لموضوعه من العذرة و البول و الدم و أمثال ذلك، فإذا ارتفع الموضوع ارتفع الحكم قهرا، و المفروض أنّ بالاستحالة الذاتيّة ينعدم عند العرف و العقلاء موضوع النجاسة و يتحقّق موضوع جديد، فإن كان لنا على طهارة الموضوع الجديد بعنوانه العامّ دليل اجتهادي حكمنا بطهارة هذا الشي‌ء بما أنّه مصداق له، و إلّا فأصل الطهارة يكفي في الحكم بطهارته لجريانه في الشبهات الحكميّة أيضا. بل و مع الشك في تحقّق الاستحالة الذاتيّة أيضا ربّما يقال بالطهارة، إذ لا نحتاج إلى إحراز عنوان الاستحالة لعدم ذكرها في الأدلّة. فإذا شككنا في بقاء موضوع النجاسة لم يحرز شمول دليلها له، و لا يجري استصحابها و لا استصحاب‌ موضوعها، إذ هو إبقاء ما كان فيعتبر فيه بقاء الموضوع عرفا بحيث يتّحد القضيّة المشكوكة مع المتيقّنة، و المفروض في المقام هو الشكّ في بقاء الموضو هذا.

و لكن الظاهر جريان استصحاب الموضوع مع الشكّ فيه، إذ القضيّة في قولنا: «هذا كان كلبا» و إن كانت هليّة مركبّة لا بسيطة لكن الموضوع فيها هي الصورة الجنسيّة لا النوعيّة و هي المشار إليها بقولنا: «هذا»، و مع الشكّ في الاستحالة هي باقية قطعا فنقول: هذا الجسم الخارجي كان كلبا و الآن نشكّ في بقائه كلبا فنستصحب بقاء الصورة النوعيّة له فيجرى عليها حكمها، فتدبّر.» [1]

توضیح:

    1. نجس در اثر حرارت استحاله شده و تبدیل به دود می شود و لذا دود ذات دیگری است غیر از شیء نجس العین.

    2. توضیحمطلب آنکه: تبدل گاهی در اوصاف و عوارض شخصیه یا صنفیه است در حالیکه حقیقت نوعیه باقی است. (مثلا پنبه تبدیل به نخ یا پارچه می شود و گندم به آرد یا نان تبدیل می گردد)

[ما می گوییم: ظاهراً تبدل های مذکور باعث خروج شخص از یک صنف و دخول در صنف دیگر می شود پس عوارض شخصی باعث تبدیل صنف می شود]

    3. و گاه صورت نوعیه تبدیل می یابد مثلاً حیوانی گوشت حیوان دیگر را می خورد و آن گوشت تبدیل به جزء حیوان جدید می شود یا سگ تبدیل به خاک یا نمک می شود.

    4. نوع اول باعث طهارت نمی شود چراکه شیء نجس باقی است اما نوع دوم استحاله نامیده می شود و از مطهرات است.

 

    5. چراکه حکم تابع بقاء موضوع است (نجاست تابع بقاء بول است) و هر گاه موضوع مرتفع شد، حکم هم مرتفع می شود و روشن است که با قبول صورت نوعیه، (استحاله ذاتیه) عرفاً موضوع منعدم می شود.

و لذا باید به سراغ حکم برای موضوع جدید بود و اگر حکمی اجتهادی نیافتیم به سراغ اصالة الطهارة می رویم و اصالة الطهارة در شبهات حکمیه هم جاری است.

[ما می گوییم: در شبهات حکمیه محتاج اصالة الطهارة نیستیم بلکه قاعده طهارت راهگشاست که اصل اولی را در همه اشیاء طهارت دانسته است و موضوع این قاعده، شبهات حکمیه است. البته اگر کسی قاعده طهارت را همان اصل طهارت بداند، طبیعتا مطابق با دراسات مشی می کند]

    6. بلکه اگر شک در تحقق استحاله ذاتیه داشته باشیم، ممکن است قائل به طهارت شویم چراکه: استحاله ذاتیه در روایات مورد اشاره نیست پس وقتی شک در استحاله ذاتیه داریم، در حقیقت شک داریم در بقاء موضوع، و لذا نه عمومات دلیل شامل آن می شود (تمسک به عام در شبهات موضوعیه خود عام ممکن نیست) و نه استصحاب ممکن است چراکه احراز موضوع شرط جریان استصحاب است.

    7. امّا در همین جا می توان استصحاب را جاری دانست چراکه: می توانیم درباره «این شیء» که نمی دانیم استحاله شده یا نه بگوییم: «کان کلباً و الآن کما کان» و وقتی با استصحاب کلب بودن را احراز کردیم (به سبب وحدت ناشی از هذویت) دلیل شامل آن می شود.

    8. [فتدبر: شاید اشاره به آن است که در «دخان»، هذویت قابل جریان نیست]

ایشان سپس نتیجه می گیرد:

«و بما ذكرنا يظهر لك أنّ عدّ الاستحالة من المطهرات لا يخلو من مسامحة واضحة، إذ التطهير إنّما يصدق مع بقاء الموضوع الذي كان نجسا، و في الاستحالة لا يبقى الموضوع الأوّل حتّى يعرضه الطهارة، بل ينعدم و يحدث موضوع جديد.

ففي المقام ما كان نجسا هو الدهن، و المفروض عدم بقائه، و إنّما يصدق على الباقي عنوان الدخان و البخار و لا دليل على نجاستهما كما هو واضح.» [2]

توضیح:

    1. اینکه استحاله را از مطهرات بر می شمارند، مسامحه است چراکه:

    2. مطهّر در جایی صدق می کند که موضوع باقی باشد در حالیکه در استحاله موضوع تغییر می کند.


[1] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌2، ص: 42.
[2] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌2، ص: 43.
logo