« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

93/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم



     چهار)

«شیخ طوسی عن حسین بن سعید عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْفَأْرَةِ- وَ الدَّابَّةِ تَقَعُ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِيهِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمْناً أَوْ عَسَلًا أَوْ زَيْتاً- فَإِنَّهُ رُبَّمَا يَكُونُ بَعْضَ هَذَا- فَإِنْ كَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَ كُلْهُ- وَ إِنْ كَانَ الصَّيْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّى تُسْرِجَ بِهِ- وَ إِنْ كَانَ ثَرْداً فَاطْرَحِ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ- وَ لَا تَتْرُكْ طَعَامَكَ مِنْ أَجَلِ دَابَّةٍ مَاتَتْ عَلَيْهِ.» [1]

ما می گوییم:

    1. درباره «ثرد» که در انتهای روایت آمده است، باید اشاره کنیم که: «ثرید به معنای نان ترید شده است» و «ثرد» به معنای شکستن است و لذا به نان که شکسته شده و با آبگوشت خیس شده است، ثریده می گویند. [2]

با این حساب می توان گفت ثرد به معنای نان شکسته شده است و لذا حضرت می فرماید اگر غذا نان خشک است، همان (موش یا نان) را کنار بگذار و بقیه را بخور. اما مرحوم فیض کاشانی روایت را «برد» ضبط کرده است و آن را به معنای زمستان معنی کرده است. [3] مرحوم مجلسی هم در روضة المتقین می نویسد: «... و إن كان بردا (و بخط الشيخ ثردا بالثاء المثلثة أي- خبزا فتتا و كأنه سهو) ...» [4]

    2. توجه شود که شیخ انصاری این روایت را ـ ظاهراً ـ به اشتباه با عنوان «الصحیح عن سعید الاعرج» آورده است. در حالیکه روایت از حلبی است.

    3. در نقل شیخ انصاری «فادفعه» آمده در حالیکه در وسائل «فارفعه» ضبط شده است. «ادفعه» را شاید بتوان به نوعی با بیع مرتبط دانست ولی «رفع» به معنای برداشتن میت است و لذا روایت صرفاً دال بر جواز انتفاع است. نکته حائز اهمیت آن است که اشاره امام به «رفع میته» امری اخلاقی است و مرتبط با شأن قانون گذاری نیست.

    4. مطابق با این مضمون روایت دیگری هم موجود است. (روایت 4،5،6 و 7 باب 43 از ابواب اطعمه محرمه کتاب الاطعمه و الاشربه، وسائل، ج24 ص 195)

جمع بندی روایت های مجوّزه:

از میان 4 روایت قبل، 3روایت، بیع را تجویز کرده است ولی آن را در فرض «اعلام» جایز دانسته است. در این روایات استصباح هم مورد اشاره است.

برخی از بزرگان ذکر استصباح را از باب مثال دانسته اند و نوشته اند:

«و من المحتمل كون ذكر الاستصباح في الأخبار و في كلمات الأصحاب أيضا من باب المثال من جهة كونه المنفعة المحلّلة الغالبة للدهن المتنجس في تلك الأعصار في قبال الانتفاع المحرم أعني الأكل، و لذا صرّح في الأخبار بالنهي عنه.

و على هذا فلا يكون للاستصباح خصوصية. و يشهد لذلك ما ورد في جعله صابونا:

مثل ما عن الجعفريات بإسناده أنّ عليّا «ع» سئل عن الزيت يقع فيه شي‌ء له دم فيموت؟ قال: «الزيت خاصة يبيعه لمن يعمله صابونا.» و نحوه ما عن نوادر الراوندي بإسناده عن عليّ «ع». و التقييد بقوله: «خاصة» من جهة أن سائر المائعات النجسة لم يكن يتصور لها في تلك الأعصار منفعة محلّلة عقلائية.

و عن دعائم الإسلام: سئل أمير المؤمنين «ع» عن الدوابّ تقع في السمن و العسل و اللبن و الزيت (فتموت فيه؟- الدعائم) قال: «إن كان ذائبا أريق اللبن و استسرج بالزيت و السّمن ...» و قال في الزيت: «يعمله صابونا إن شاء.» »[5]

ما می گوییم:

در روایت جعفریات اشاره ای به وجوب اعلام نشده است ولی سند روایت محل بحث است.

 

***

 

ادله مانعه:

در مقابل روایت های دال بر جواز، روایاتی داریم که، بیع دهن متنجس را مطلقا منع کرده است.

     یک)

«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ حُبِّ دُهْنٍ مَاتَتْ فِيهِ فَأْرَةٌ- قَالَ لَا تَدَّهِنْ بِهِ وَ لَا تَبِعْهُ مِنْ مُسْلِمٍ.» [6]

دلالت روایت هم بر حرمت انتفاع است (و لذا روغن مالی کردن را تحریم کرده است) و هم بر حرمت بیع. امّا سند روایت با مشکل مواجه است چراکه: اولا کتاب قرب الاسناد را نپذیرفتیم و ثانیاً: عبدالله بن حسن که نوه علی بن جعفر (ع) است، توثیق مشخصی ندارد.

     دو)

«الْجَعْفَرِيَّاتُ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ فِي الْخُنْفَسَاءِ وَ الْعَقْرَبِ وَ الصُّرَدِ إِذَا مَاتَ فِي الْإِدَامِ فَلَا بَأْسَ بِأَكْلِهِ قَالَ وَ إِنْ كَانَ‌ شَيْئاً مَاتَ فِي الْإِدَامِ وَ فِيهِ الدَّمُ فِي الْعَسَلِ أَوْ فِي الزَّيْتِ أَوْ فِي السَّمْنِ وَ كَانَ جَامِداً جُنِّبَتْ مَا فَوْقَهُ وَ مَا تَحْتَهُ ثُمَّ يُؤْكَلُ بَقِيَّتُهُ وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا يُؤْكَلُ يُسْتَسْرَجُ بِهِ وَ لَا يُبَاعُ‌.» [7]

خُنفُساء = جانوری بدبو و سیاه و کوچک / صرد = مرغی که گنجشک می خورد/ إدام = خورشت

دلالت روایت بر منع از بیع کامل است ولی استصباح را تجویز کرده است. امّا سابقاً حجیت جعفریات را رد کردیم.

     سه)

«وَ قَالُوا ع: إِذَا أُخْرِجَتِ الدَّابَّةُ حَيَّةً وَ لَمْ تَمُتْ فِي الْإِدَامِ لَمْ يَنْجَسْ وَ يُؤْكَلُ وَ إِذَا وَقَعَتْ فِيهِ فَمَاتَتْ لَمْ يُؤْكَلْ وَ لَمْ يُبَعْ وَ لَمْ يُشْتَرَ‌.» [8]

درباره این روایات گفته شده است:

«و الجواب عن هذه الروايات- مضافا إلى ضعفها- إمكان حمل النهي فيها على النهي عن بيعه للأكل أو بدون الإعلام نظير ما يباع الأدهان الطاهرة، فلا تقاوم ما مرّ من الأخبار الموثوق بها الدالة على جواز بيعها مع الإعلام للمشتري.» [9]

ما می گوییم:

ضعف سند روایات قابل قبول است ولی امکان حمل آنها ـ بدون اینکه آنها را به روایات مجوزه تقیید بزنیم ـ وجود ندارد. ولی در هر صورت روایات مانعه مطلق هستند و روایات مجوزّه با فرض اعلام، حکم به جواز بیع داده اند.

اللهم الا ان یقال:

روایات 4 دسته اند:

    1. مجوز مطلق (جعفریات) ـ که البته سند ندارد ـ

    2. مانعه مطلق

    3. مجوزه در فرض اعلام

    4. مانعه از بیع به مسلم (مفهوم = جواز بیع به غیر مسلم) [قرب الاسناد]

لذا اگر هم روایت مجوزه مطلقا را نپذیریم: اگر گفتیم انقلاب نسبت صحیح است مانعه های مطلق به «مسلم» مقید می شوند پس امر دائر مدار دو عام من وجه است: «حرمت بیع به مسلم» و «جواز بیع با اعلام»

امّا اگر گفتیم انقلاب نسبت صحیح نیست با سه دلیل مواجه هستیم.

الف) جواز بیع مع الاعلام

ب) حرمت بیع به مسلم مفهوم :جواز بیع به غیر مسلم

ج) حرمت بیع مطلقا.

در این صورت رابطه دو دلیل اول با دلیل سوم، عموم مطلق است. پس دو دلیل خاص، عام را تقیید می زند: «حرام است بیع دهن متنجس الا در جایی که به غیر مسلم باشد یا در جایی که مع الاعلام باشد.»

 


[1] . وسائل الشيعة؛ ج‌24، ص: 195.
[2] . لسان العرب، ج3 ص102.
[3] . وافی، ج19 ص120.
[4] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ ج‌7، ص: 495.
[5] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌1، ص: 584.
[6] . وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص: 100.
[7] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌13، ص: 71.
[8] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌13، ص: 72.
[9] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌1، ص: 585.
logo