« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

93/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم



     فقّاع:

این واژه معرب فوگان بوده به معنای شرابی است که از جو و یا از مویز و یا از غیر آن گرفته شده باشد. هم چنین این واژه به معنای آب جو می باشد. [1]

دهخدا در یادداشت های خود که درلغت نامه آمده درباره فقاع می نویسد:

«فقاع از مشروب های گازدار بوده و در کوزه سنگین نگهداری میشده است . روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم میکرده اند و برای خنک ماندن در قلیه یخ میخوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را با میخی سوراخ میکرده و فقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمیکشیده اند. درمذاهب اهل سنت ، این مشروب حرام نبوده و حتی در سالهایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد روزه را با آن میگشودند و سوزنی در قطعه ای به این امر و بطرز استعمال آن اشاره کرده است . (یادداشت مؤلف)»

ابن منظور (م: 711) در لسان العرب، فقاع را شراب حاصل از جو می داند و می نویسد: «سمی به لما یعلوه من الزبد»[2] همین مطلب را خلیل هم آورده است. [3]

از این ریشه، فقاقیع هم به معنای خمری است که با آب آمیخته شده است. [4]

فاقع (فاقع لونها تسرّ الناظرین) به معنای زرد شدید یا زرد خالص است.

در برخی روایات اهل سنت هم هست که «ان ابن عباس نهی عن التفقیع فی الصلوة» به معنای آنکه از شکاندن انگشتان در نماز نهی کرده است. [5]

نکته مهم آن است که: عمده لغویون فقاع را شراب متخذ از جو دانسته اند. [6]

البته جمهرة اللغة می نویسد: «اما الفقاع المشروب فلا ادری مما اشتقاقه و ما صحته»[7] [ظاهراً یعنی ما نمی دانیم از چه ریشه ای مشتق شده است و معنای صحیح آن چیست]

پس: در معنای فقاع 3 اختلاف است:

     یکی آنکه آیا فقاع تنها بر شراب حاصل از جو صادق است و یا بر شراب حاصل از مویز و دیگر میوه ها هم اطلاق می شود. [8]

در این باره به نظر می رسد اگر هم در سال های اخیر، یا در زبان فارسی بر شراب های متخذ از غیر جو هم فقاع اطلاق شده باشد، در لغات قدیمی عرب، صرفا به معنای متخذ از جو است.

     اما اختلاف دوم آن است که آیا فقاع مسکر است؟

در هیچ یک از کتاب های لغت عربی به مسکر بودن آن اشاره نشده است بلکه مجمع البحرین تصریح دارد که «الفقاع کرمّان: شی یشرب یتخذ من ماء الشعیر فقط و لیس بمسکر و لکن ورد النهی عنه»[9]

کلام حضرت امام:

حضرت امام درکتاب الطهارة به صراحت می نویسند که فقاع مسکر نبوده است، ایشان سپس از بیان مدعی می نویسند:

«و أمّا كلمات الأصحاب فبين ظاهرة في ذلك؛ لأنّ مقابلة المسكرات مع الفقّاع في كلماتهم في أبواب النجاسات و الأشربة المحرّمة و المكاسب المحرّمة و الحدود ظاهرة في أنّه بعنوانه موضوع الحكم لا لإسكاره، و لا لصدق «الخمر» عليه.

مضافاً إلى أنّه لم نرَ استدلالهم على خلاف العامّة في حرمته بظاهر القرآن، فقد استدلّوا عليه تارة: بروايات من طرقهم، و أُخرى: بدليل الاحتياط، و لو أمكن الاستدلال عليه بظاهر الآية و لو بوجه لاستدلّوا عليه، سيّما علم الهدى (رضى اللّه عنه) الذي عمل «الانتصار» لانتصار الحقّ و إزهاق الباطل، جزاه اللّه عن الإسلام أفضل جزاء، و من دأبه التشبّث بظواهر الآيات عليهم حيثما أمكن. مع أنّه من أئمّة الأدب و اللسان. و كذا شيخ الطائفة في «خلافه» بل و ابن زهرة.

و قد تمسّك الشيخ في حدود «نهايته» لإثبات أحكام الخمر له بثبوت سوائيته مع الخمر من أئمّة آل محمّد عليهم الصلاة و السلام. و بالجملة: يظهر من كلمات أصحابنا عدم كونه خمراً أو مسكراً، و ليست حرمته لهما»[10]

 

توضیح:

    1. از اینکه فقها فقاع را مقابل مسکرات قرار داده اند معلوم می شود که فقاع نبوده است و به جهت اسکار تحریم نشده است.

    2. اهل سنت که فقاع را حلال می دانسته اند، شیعه در مقابل آنها به مخالفت فتوای آنها با قرآن (که خمر را تحریم کرده) اشاره نداده اند. بلکه برای رد نظر آنان یا به روایات اهل سنت اشاره کرده اند و یا به احتیاط تمسک کرده اند (به خصوص سید مرتضی).

حضرت امام سپس به اقوال فقها در این باره اشاره کرده اند. در این اقوال فقها علت تحریم را اسکار ندانسته اند.

از جمله فقها به وحید بهبهانی اشاره کرده اند و می نویسند:

«و عن الأُستاذ في حاشية «المدارك»: «أنّهم صرّحوا بأنّ حرمة الفقّاع و نجاسته يدوران مع الاسم و الغليان لا للسكر، فهو حرام و نجس و إن لم يكن مسكراً؛ لأنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) حكم بالحرمة من دون استفصال».»[11]

حضرت امام سپس نتیجه می گیرند:

«فالأقوى حرمته و نجاسته و ترتّب سائر الآثار عليه بمجرّد صدق الاسم و لو لم يكن مسكراً، كما نصّ عليه الأصحاب في كلماتهم المتقدّمة، و أرسلوه إرسال المسلّمات.» [12]

ما می گوییم:

    1. با توجه به آنچه خواندیم در ماهیت فقاع سکر لحاظ نشده است.

    2. پس امروزه آنچه به نام آب جو شناخته می شود، فقاع مصطلح نیست چراکه آب جو (که عرب به آن بیره می گوید) سکر آور است.

     اما اختلاف سوم:

آیا غلیان در ماهیت فقاع دخیل است؟ یعنی آیا آن دسته از «شراب های شعیر» که غلیان کرده باشند، فقاع نامیده می شوند و یا همه شراب های شعیر (حتی اگر غلیان نکرده باشند) فقاع نامیده می شوند؟

از برخی روایات چنین بر می آید که غلیان در این تسمیه دخالت ندارد:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَــدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ: كَانَ يُعْمَلُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع الْفُقّـــَاعُ فِي مَنْزِلِــهِ- قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيـــْرٍ- وَ لَمْ يُعْمَلْ فُقَّاعٌ يَغْلِي.»[13]

در این باره می توان به روایت دوم همین باب هم اشاره کرد.

اما مرحوم خویی در این باره نظر دیگری دارد و می نویسد: ایشان ابتدا می نویسد:

«لا إشكال في نجاسة الفقاع في الشريعة المقدسة- كحرمته- بل الظاهر انها اتفاقية بين أصحابنا القائلين بنجاسة الخمر، و تدل على نجاسته الأخبار المستفيضة؛

«منها»: مكاتبة ابن فضال قال: كتبت الى أبي الحسن عليه السّلام أسأله عن الفقاع فقال: هو الخمر و فيه حد شارب الخمر؛

و «منها»: موثقة عمار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن الفقاع فقال: هو خمر الى غير ذلك من الاخبار، حيث اشتملت على ان الفقاع خمر و ورد في بعضها انه خمر مجهول و هذا إما لأجل أن الفقاع خمر حقيقة و ان كان إسكاره ضعيفا بحيث لا يسكر إلا بشرب مقدار كثير منه، و عن بعض أهل الخبرة و الاطلاع أن المادة «الألكلية»- التي تدور عليها رحى الإسكار- في‌ العرق بأقسامه إنما هي بنسبة الواحد إلى اثنين فنصفه الآخر خليط و مزيج و أما في الخمر بأقسامها فهي بنسبة الواحد إلى خمس، و في الفقاع بنسبة الواحد الى خمسين. و حيث انه خمر حقيقية حكم بنجاسته و حرمته، و يدل عليه قوله عليه السّلام انه خمر مجهول- كما مر- و قوله: انه خمرة استصغرها الناس.

و إما من جهة ان الفقاع و ان لم يكن خمرا حقيقية إلا أن الشارع نزله منزلة الخمر في جميع ما كان يترتب عليها من أحكامها فهو تنزيل موضوعي.» [14]

توضیح:

    1. اهل فن گفته اند الکل در عرق 50% و در خمر 20% و در فقاع 2% است. پس فقاع واقعا خمر است (و روایات هم بر این مطلب دلالت دارند)

    2. و یا از این جهت است که شارع آن را نازل منزله خمر کرده است.

مرحوم خویی سپس می نویسد قبلاً فقاع به شراب شعیر اطلاق می شده و بعد ها در خصوص شام به شراب کشمش هم اطلاق شده است. ایشان سپس می نویسد:

««بقي الكلام في شي‌ء» و هو انه هل تتوقف نجاسة الفقاع و حرمته على غليانه و نشيشه أو يكفي فيهما مجرد صدق عنوانه؟ كما هو مقتضى إطلاق الفتاوى و أغلب النصوص فقد يقال بالأول و ان حكمهم بحرمة الفقاع و نجاسته على الإطلاق إنما هو بملاحظة أن الغليان و النشيش معتبران في تحقق مفهومه، لأن الفقاع من فقاعة، فلا يكون فقاعا حقيقة إلا إذا نش و ارتفع في رأسه الزبد.» [15]

 

ما می گوییم:

    1. مرحوم شهید اول در مقدادیات می نویسد:

«كان قديما يتخذ من الشعير غالبا، و يصنع حتى يحصل فيه النشيش و القفزان، و كأنه الآن يتخذ من الزبيب و يحصل فيه هاتان الخاصتان.» [16]

    2. به نظر می رسد که غلیان در مفهوم فقاع اخذ نشده است [علی الظاهر]

جمع بندی:

فقاع، شراب حاصل از جو بوده است. این شراب مسکر نبوده و غلیان و نشیش در صدق مفهوم آن دخالتی نداشته است.

***

 


[1] . دهخدا.
[2] . لسان العرب، ج10 ص304.
[3] . العین، ص633 / اشاره به اینکه از ریشه فقّاعه است که قل قل و حباب آب است.
[4] . لسان العرب، ج10 ص304.
[5] . ترجمه المنجد.
[6] . لسان العرب، ج10 ص304/ العین، ص633 / المحکم و المحیط الاعظم، ج1 ص237 / شمس العلوم، ج8 ص5231 / تاج العروس، ج11 ص349.
[7] . جمهرة اللغه، ج2 ص936.
[8] . المنجد.
[9] . مجمع البحرین، ج3 ص420.
[10] . كتاب الطهارة (للإمام الخميني، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 382.
[11] . كتاب الطهارة (للإمام الخميني، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 384.
[12] . كتاب الطهارة (للإمام الخميني، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 386.
[13] . وسائل الشيعة؛ ج‌25، ص: 381.
[14] . التنقيح في شرح العروة الوثقى؛ الطهارة2، ص: 136.
[15] . التنقيح في شرح العروة الوثقى؛ الطهارة2، ص: 138.
[16] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌6، ص: 39.
logo