93/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
ما می گوییم:
ما حصل فرمایش امام آن است که:
«کلب صید» به معنای سگ های شکاری است و بر کلب حارس و ماشیه صدق نمی کند.
ولی «کلب الذی یصید» بر همه سگ هایی صدق می کند که در آنها صفت تکالب و ملکه صیادی موجود است.
اگر این فرمایش را بپذیریم بیع همه سگ هایی که دارای منافع عقلایی هستند، را می توان از ادله تجویز «کلب الذی یصید» استفاده کرد. اما جواز بیع سگ هایی که در کشفیات به کار برده می شوند و سگ های مونس را باید از طریقی دیگر بررسی کرد.
نکته 1:
مرحوم مامقانی اشاره به اشکالی بر مرحوم شیخ انصاری کرده و از آن جواب می دهد، اشکال آن است که: مرحوم شیخ انصاری خود مفهوم وصف را حجت نمی دانند. پس چگونه در مثل روایت «ثمن الکلب الذی لا یصطاد» از مفهوم وصف استفاده کرده و به جواز «کلب الذی یصطاد» فتوی می دهد.
مرحوم مامقانی در جواب می فرماید:
«لا يخفى ان هذا من مفهوم الوصف الذي لا يقول (المصنف) (رحمه الله) بحجيته بمعنى ان الوصف لا يفيد المفهوم كما هو المحرر في محله من محصل مذهب المنكرين لحجيته من رجوع الإنكار إلى الصغرى لكن لما كان من مذهب المنكرين هو ثبوته فيما لو اقتضى مقام خاص ثبوته كما قال الفاضل القمي (رحمه الله) مع إنكاره لحجية مفهوم الوصف بثبوته في قوله (عليه السلام) في خيار الحيوان ثلاثة أيام للمشتري بقرينة مقابلته لقوله (عليه السلام) في خيار غير الحيوان البيّعان بالخيار ما لم يفترقا فلذلك صح (المصنف) (رحمه الله) التمسك بمفهوم الوصف فيما ذكر من الخبر و غيره اعتمادا على دلالة المقام على إرادته من جهة كون الخبر مسوقا لإعطاء القاعدة حيث جعل الوصف هو الموصول الذي صلته قضية سالبة تؤل الى قولنا الكلب الّذي يصح سلب صفة الاصطياد عنه.» [1]
توضیح:
منکرین حجیت مفهوم وصف، منکر صغری هستند یعنی می گویند وصف مفهوم ندارد (و نه اینکه دارد و حجت نیست).
و لذا اگر در جایی به قرینه خارجیه، مفهوم یافت شد، آن را حجت می دانند.
چنانکه میرزای قمی از «ثلاثه ایام للمشتری» مفهوم گیری کرده و خیار حیوان را برای بایع ثابت نمی داند. علت این مفهوم گیری قرینه ای است که از «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» حاصل شدها ست [یعنی وقتی بعد از تفرق خیار مرتفع شد. وقتی برای یک نفر ثابت شد، معلوم می شود برای دیگری ثابت نیست.]
شیخ انصاری هم می تواند بفرماید در چنین جای که روایت در صدد بیان قاعده کلیه است، مفهوم گیری ممکن است.
ما می گوییم:
گفته ایم اصل مفهوم فی الجمله در وصف ثابت است اما نمی توان آن را به صورت «سالبه کلیه» لحاظ کرد یعنی اگر گفته شد: «عالم اکرام دارد» فی الجمله می توان گفت غیر عالم اکرام ندارد ولی نمی توان گفت «هر» غیر عالمی اکرام ندارد.
به همین جهت در جایی که مثل بایع و مشتری، تعدد عناوین ممکن نیست طبعاً «نفی خیار در غیر مشتری فی الجمله» تنها معنایش نفی خیار در بایع است.
اینکه شارع در مقام اعطای ضابطه و قاعده باشد، محتاج قرینه و یا استظهار خاصی است. ولی در صورت احراز در مقام بیان قاعده بودن، می توان آن را قرینه اخذ «مفهوم کلی» دانست.