92/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله حرمت:
• الف) جهالت:
در این باره سابقاً جوابی را از مرحوم ایروانی ملاحظه کردیم.
برخی از بزرگان در این باره نوشته اند:
«إن أريد بذلك الجهل بمقدار النطفة، ففيه أنّ الجهل به يوجب البطلان إذا كان المطلوب مقدار الشيء و كميته بحيث تختلف الرغبة و القيمة باختلافها و تصير المعاملة غررية. و النطفة ليست كذلك في مقام الإحبال كما مرّ. و إن أريد بذلك الجهل بأصل وجود النطفة، ففيه أنّ هذا يوجب بطلان البيع. و أمّا الإجارة فإنّها تقع على عمل الإنزاء بترقّب الإحبال، فيكفي فيها الشأنية و ظنّ وجود النطفة. و العقلاء يقدمون على ذلك و على أداء الأجرة لذلك، و عمل المسلم محترم. و نظير ذلك رائج في أعمال الناس و معاملاتهم، فيعملون و يعاملون بترقب النتائج.»[1]
توضیح:
1. اگر مراد جهالت به مقدار نطفه است، این جهالت مانع نیست.
2. و اگر مراد جهالت به اصل وجود نطفه است، این جهالت مانع از بیع است و نه اجاره چراکه آنچه به اجاره داده می شود، عمل انزاء است.
• ب) عدم قدرت بر تسلیم:
مرحوم خویی می نویسد:
«الثاني بعدم القدرة على التسليم بدعوى أن إحبال الحيوان غير مقدور عليه فلا تصح الإجارة عليه لان ذلك ليس في وسعه و الموجود في أصلاب الفحول أيضا غير مقدور على تسليمه فلا يصح بيعه. و فيه ان اعتبار ذلك في المعاملة أيضا من جهة الغرر فحيث كان النظر في ذلك الى الطروقة و الاجتماع فيرتفع الغرر عنها فان تسليم كل شيء بحسبه.» [2]
• ج) عدم القیمة و المالیة:
جواب داده شده است:
أولاً: مالیت دارد چراکه:
«و الملاك في المالية رغبة الشخص فيه بحسب حاجاته الفعلية العقلائية بحيث يبذل بإزائه المال.» [3]
ثانیاً: این دلیل و ادله قبل، اگر هم تمام باشد، بطلان را ثابت می کند و نه حرمت را. [4]
ثالثاً: مرحوم خویی می نویسند لازم نیست عوض و معوض مال باشند. [5]
در این باره می گوییم: ظاهراً لازم است عوض و معوض مالیت داشته باشند که در این باره بعداً به طور مفصل بحث خواهیم کرد.
• د) نجاست:
که گفتیم نمی تواند دلیل باشد.
• هـ)
اجاره تملیک منفعت است و بیع تملیک عین و بنابر این اجاره فحل برای ضراب و زن برای رضاع و گوسفند برای انتفاع از شیر، و درخت برای میوه اش، با مشکل مواجه است چراکه در این موارد، مستأجر، مالک شیر و میوه و منی می شود.
صاحب عروة الوثقی جواب داده است که ملاک در منفعت عرف است و عرف شیر را منفعت گوسفند و میوه را منفعت درخت می داند. [6]
مرحوم خویی نیز به این دلیل چنین پاسخ داده است:
«أنّ النظر في العقد في هذه الموارد ليس إلى تمليك الأعيان المذكورة بل إلى تمليك منفعة العين المستأجرة، و هي وصف قائم بها حين الإجارة أعني أهليّتها و استعدادها لأن يتولّد منها الأعيان المذكورة. و هذه الأعيان تتكوّن قهرا في ملك من ملك الوصف المذكور. فالمستأجر لم يتملك بالمباشرة بسبب عقد الإجارة إلّا الاستعداد الخاصّ و هو من قبيل الأوصاف و المنافع. و تملك الأعيان المذكورة تابع عرفا لمن تملك الاستعداد المذكور.» [7]
توضیح:
1. در عقد اجاره مذکوره، توجه متعاقدین به تملک میوه و شیر نیست بلکه توجه به تملک منافع درخت و گوسفند است.
2. در لحظه اجاره، درخت و گوسفند، اهلیت «انتفاع بردن» را دارند.
3. پس مستأجر، گوسفند را می گیرد در حالیکه اهلیت شیر دادن دارد ـ پس اجاره صحیح است ـ و شیر پس از آن، در ملک مستأجر که مالک صفت «اهلیت برای شیر دادن» است، حاصل می شود.
4. پس مستاجر مالک استعداد می شود و استعداد هم از اعیان نیست بلکه از صفات درخت است.
ما می گوییم:
جدای از چگونگی پاسخ به این شبهه، باید توجه داشت که اجاره بر رضاع در قرآن مورد تأکید واقع شده است (فان ارضعن لکم فاتوهن اجورهن) [8] و لذا اجاره ای که باعث انتقال عین منافع شود، صحیح است.
«و ليس هذا من القياس بعد إلغاء الخصوصيّة و العلم بوحدة المناط.» [9]
• و)
روایات زیادی درباره این مسئله وارد شده است که برخی از آنها دلالت بر جواز دارند و برخی از آن نهی کرده اند.
• دسته اول)
روایات ناهیه از ضراب فحل، در باره این دسته روایات ادعای استفاضه شده است و گفته شده:
«و هذه الأخبار و إن ضعفت بحسب الأسناد لكنها بلغت من الاستفاضة حدّا يطمئن الإنسان بصدور بعضها، و ليس المضمون ممّا يوجد الداعي إلى اختلاقه. و النهي فيها يشمل البيع و الإجارة معا.» [10]
ما می گوییم:
اینکه گفته شده است «مضمون از جمله اموری است که داعی بر جعل آن وجود نداشته است، پس جعل در آن راه ندارد» سخن ناتمامی است چراکه بسیاری از امور که فقها در آن حکم به تقیه ای بودن کرده اند و یا روایات را جعلی دانسته اند ـ مثل مسح علی خفین ـ از اهمیت ویژه ای برخوردار نیستند و با توجه به شرائط جامعه آن روز ممکن است تبدیل به یک شعار شده باشند و لذا گروهی انگیزه بر جعل در آن امور داشته باشند.
در این باره می توان به روایت های ذیل اشاره کرد:
• یک) صدوق در فقیه نقل می کند:
«نهی رسول الله عن عسیب الفحل و هو اجر الضراب»[11]
درباره این روایت نوشته اند:
«التفسير للصدوق. و نقله عنه «ص» بلا ترديد يدلّ على قطعه بصدوره عنه «ص».»[12]
• دو) دعائم الاسلام روایت کرده است که:
«رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ بَيْعِ الْأَحْرَارِ وَ عَنْ بَيْعِ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ الْخِنْزِيرِ وَ الْأَصْنَامِ وَ عَنْ عَسْبِ الْفَحْلِ.» [13]
• سه) شیخ صدوق در خصال روایتی را از امام باقر نقل می کند که حضرت می فرماید:
«إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ سَالِمِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَبِي عَرُوبَةَ مَعاً عَنْ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ لَمَّا افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَيْبَرَ دَعَا بِقَوْسِهِ فَاتَّكَى عَلَى سِيَتِهَا ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ مَا فَتَحَ اللَّهُ لَهُ وَ نَصَرَهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْ خِصَالٍ تِسْعَةٍ عَنْ مَهْرِ الْبَغِيِّ وَ عَنْ عَسِيبِ الدَّابَّةِ يَعْنِي كَسْبَ الْفَحْلِ وَ عَنْ خَاتَمِ الذَّهَبِ وَ عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ وَ عَنْ مَيَاثِرِ الْأُرْجُوَانِ قَالَ أَبُو عَرُوبَةَ عَنْ مَيَاثِرِ الْخَمْرِ وَ عَنْ لَبُوسِ ثِيَابِ الْقَسِّيِّ وَ هِيَ ثِيَابٌ تُنْسَجُ بِالشَّامِ وَ عَنْ أَكْلِ لُحُومِ السِّبَاعِ وَ عَنْ صَرْفِ الذَّهَبِ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ بِالْفِضَّةِ بَيْنَهُمَا فَضْلٌ وَ عَنِ النَّظَرِ فِي النُّجُومِ.»[14]
ترجمه:
«محمد بن على از امام حسين (ع) نقل مىكند فرمود: چون پيامبر خدا (ص) خيبر را فتح كرد، كمانش را خواست و به يك طرف آن تكيه داد، آنگاه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و از فتح و پيروزى كه خداوند به او داده بود سخنى گفت و از نه چيز نهى فرمود: اجرت زنا، كسب با نطفه چهار پا يعنى جهيدن حيوان نر، انگشتر طلا، قيمت سگ، زينهاى ارغوانى- ابو عروبة گفته زينهاى سرخ- و از خوردن گوشت درندگان و از صرّافى طلا به طلا و نقره به نقره و گرفتن اضافه و از نظر كردن به نجوم (حكم به سعد و نحس ايّام به وسيله نجوم.)» [15]
• چهار) در جعفریـات روایتی طولانی از امیر المومنین نقل شده است. حضـرت در آن حدیث می فرماید:
«الْجَعْفَرِيَّاتُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: مِنَ السُّحْتِ ثَمَنُ الْمَيْتَةِ وَ ثَمَنُ اللِّقَاحِ وَ مَهْرُ الْبَغِيِّ وَ كَسْبُ الْحَجَّامِ وَ أَجْرُ الْكَاهِنِ وَ أَجْرُ الْقَفِيزِ وَ أَجْرُ الْفَرِطُونَ وَ الْمِيزَانِ إِلَّا قَفِيزاً يَكِيلُهُ صَاحِبُهُ أَوْ مِيزَاناً يَزِنُ بِهِ صَاحِبُهُ وَ ثَمَنُ الشِّطْرَنْجِ وَ ثَمَنُ النَّرْدِ وَ ثَمَنُ الْقِرَدِ وَ جُلُودُ السِّبَاعِ وَ جُلُودُ الْمَيْتَةِ قَبْلَ أَنْ تُدْبَغَ وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ وَ أَجْرُ الشُّرْطِيِّ الَّذِي لَا يُعْدِيكَ إِلَّا بِأَجْرٍ وَ أَجْرُ صَاحِبِ السِّجْنِ وَ أَجْرُ القَائِفِ وَ ثَمَنُ الْخِنْزِيرِ وَ أَجْرُ الْقَاضِي وَ أَجْرُ السَّاحِرِ وَ أَجْرُ الْحَاسِبِ بَيْنَ الْقَوْمِ لَا يَحْسُبُ لَهُمْ إِلَّا بِأَجْرٍ وَ أَجْرُ الْقَارِئِ الَّذِي لَا يَقْرَأُ الْقُرْآنَ إِلَّا بِأَجْرٍ وَ لَا بَأْسَ أَنْ يُجْرَى لَهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ وَ الْهَدِيَّةُ يُلْتَمَسُ أَفْضَلُ مِنْهَا وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ وَ هِيَ الْهَدِيَّةُ يُطْلَبُ مِنْهَا مِنْ تُرَاثِ الدُّنْيَا أَكْثَرَ مِنْهَا وَ الرِّشْوَةُ فِي الْحُكْمِ وَ عَسْبُ الْفَحْلِ»[16]
• پنج) در میان اهل سنت نیز بیهقی از ابو هریره نقل کرده است که:
«نهی عن مهر البغی و عسب الفحل و عن ثمن السنور و عن الکلب الا کلب الصید»[17]
توضیح:
سنور به معنای گربه است.
• شش و هفت) هم چنین سرخسی در مبسوط به دو روایت اشاره کرده که در آنها پیامبر از «عسب التیس» نهی کرده است.[18]
در این روایت کسب حجّام همراه با عسب التیس ذکر شده است.
توضیح:
تَیس به معنای بُز نر است.