« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

     هفت) بیهقی در «سنن» از ابن عباس روایت کرده است[1] .

«قال رسول الله (ص): ان فی ابوال الابل و البانها شفاء للذربة بطونهم»

ما می گوییم:

    1. ذَرَبُ المعدة، یعنی فساد معده و ذربه (بر وزن معده) به معنای بیماری معده است. و ظاهراً «للذربة» یک لام اضافی دارد و احتمالاً «شفاءً لذربة بطونهم» بوده است.

    2. ضمن اینکه روایت از طریق اهل سنت است و مربوط به تداوی است.

 

***

جمع بندی روایات

    1. از مجموع روایات می توان مطمئن شد که تداوی به بول ابل ـ وسایر ابوال طاهره ـ در روزگار ائمه شیوع داشته است و اگر نگوییم رسول الله (ص) و ائمه (ع) خود آن را تجویز کرده اند، لا اقل آن طبابت عرفیه را پذیرفته بوده اند.

    2. روایت هایی که می فرماید: «خداوند در حرام شفاء قرار نداده است»، در حقیقت می گوید: راه انحصاری شفاء نمی تواند از یک شیء حرام باشد و این منافات ندارد که یک شیء حرام، در جایی باعث شفاء شود چراکه ممکن است در جایی دسترسی به راه اصلی شفاء ممکن نباشد و لذا حرام باعث شفاء شود.

پس اینکه بگوییم «خدا» در چیزی شفاء قرار نداده است، به این معنی است که این شیء برای شفاء جعل نشده است.

حال وقتی خداوند در روایت جعفری می خوانیم: «و یجعل الله الشفاء فی البانها» و می فرماید «و ابوالها خیر من البانها»، معلوم می شود که شفاء در ابوال هست. (و لو از تعبیر جعل شفاء در ابوال استفاده نشده) و لذابه ضمیمه روایات دیگر، معلوم می شود شرب ابوال مأکول اللحم حرام نیست.

 

دلیل بر حرمت شرب بول ابل:

عمده دلیل بر حرمت شرب بول مأکول اللحم، آن است که بول مذکور از خبائث است و اکل خبائث حرام است. تقریر این استدلال به چند نحو ممکن است:

     یک) استدلال به آیه «و یحرّم علیهم الخبائث»[2] :

سابق بر این مناقشه امام در استدلال به این آیه را خواندیم و آن را پذیرفتیم و لذا آیه را دال بر مراد نمی دانیم، اما علاوه بر امام، مرحوم خویی نیز در دلالت آیه مناقشه کرده است. ایشان پس از اینکه قول مرحوم مامقانی را ذکر می کند، آن را رد می نماید:

«قد استدل بعض الأعاظم على حرمة شربها بقوله تعالى: «وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ» حيث قال: و عندي ان هذا القول هو الأقوى و في آية تحريم الخبائث غني و كفاية بعد القطع بكون البول مطلقا من الخبائث. (و فيه) ان المقصود من الخبائث كل ما فيه مفسدة و ردائه و لو كان من الافعال المذمومة‌ المعبّر عنه في الفارسية لفظ «پليد» و يدل على ذلك إطلاق الخبيث على العمل القبيح في قوله تعالى: وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ» و يساعده العرف و اللغة و إذن فالآية ناظرة إلى تحريم كل ما فيه مفسدة و لو من الأعمال القبيحة فلا تعم شرب الأبوال الطاهرة و نحوها مما تتنفر عنها الطبائع.»[3]

توضیح:

    1. مرحوم مامقانی به آیه تحریم خبائث استدلال کرده و بول را مطلقا ـ چه بول مأکول اللحم و چه غیر مأکول اللحم ـ از خبائث دانسته است.

    2. مرحوم خویی اشکال کرده است که: خبائث یعنی چیزهایی که دارای مفسده است (در فارسی می گویند پلید) و اعم است از اشیاء پلید و افعال پلید.

    3. پس آیه شریفه چیزهایی که دارای مفسده است را تحریم می کند و نه هر چه طبع آدمی از آن متنفر است (مثل بول های طاهره)

    4. [به عبارت دیگر: خوش آمدن یا بد آمدن انسان ها، دخالتی در پلیدی یک شیء ندارد، بلکه ملاک وجود مفسده واقعیه است. پس باید اول مفسده معلوم شود تا خبیث بودن هم معلوم شود]

مرحوم خویی هم چنین در بحث صوم، خبیث را در این آیه شریفه به معنای «افعال خبیثه» و نه «ذوات خبیثه» دانسته است. ایشان می نویسد:

«لم يدل أي دليل على حرمة أكل الخبيث إلا ما قيل من دلالة الآية المباركة عليها، قال تعالى في وصف نبيه (ص) وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ. و لكن من المقطوع به انه ليس المراد من الآية المباركة أنه صلى اللّه عليه و آله و سلم يحل لهم الطيبات أي الأجسام و الذوات الطيبة التي تشهيها الطباع و ترغب فيها و تلتذ منها، و يحرم الخبائث‌ من الأجسام التي يتنفر منها الطبع، فإن الآية المباركة بصدد توصيف النبي الأمي الذي يجدونه في التوراة و بيان كماله، و لا يعد ذلك التحليل و لا هذا التحريم كمالا له البتة بل المراد- و اللّه العالم- الأعمال الطيبة و الأعمال الخبيثة كما ورد في آية أخرى و هي قوله تعالى كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ فالآية المباركة بصدد بيان ان دين النبي الأكرم (ص) متمم الأديان و مكمل الأخلاق و شريعته خاتمة الشرائع، و لأجله أحل كل فعل طيب، و حرم كل فعل خبيث، و لا ارتباط لها بالذوات الطيبة و الخبيثة بوجه، لعدم انسجام ذلك مع سياق الآية المباركة حسبما عرفت. فلا دليل على حرمة أكل الخبيث أي ما ينفر عنه الطبع.» [4]

بر مرحوم خویی اشکال شده است:

«إنّ الألفاظ الملقاة من ناحية الشرع المبين لا تحمل على خصوص المصاديق المعهودة من قبل الشرع. بل على المطلق الشامل للمصاديق العرفية و الشرعية.

و المتبادر من لفظ الخبيث عند العرف كلّ ما يكون رديّا قبيحا في طباعهم و فطرتهم من الأعيان القذرة المكروهة و الأفعال القبيحة المستبشعة المعبّر عن جميع ذلك بالفارسية ب‌ «پليد». و هذا معنى عام يشمل استعمال ما يتنفّر عنه الطباع السّليمة في الأكل و الشرب اختيارا، و لا دليل على اعتبار المفسدة في صدق الخبيث. و لو سلّم اعتبار كون رداءة الشي‌ء‌بحسب مضارّه و مفاسده فاستعمال الإنسان العاقل لما يتنفّر منه طبعه و روحه أيضا مشتمل على المفسدة: إذ أيّ مضرّة و مفسدة أقوى من مسّ كرامة الإنسان و تحميل المنفّرات الروحية عليه بلا جهة مبرّرة لذلك. و ليس للإنسان هتك نفسه و الإضرار بها روحا كان أو جسما إلّا لمصلحة أقوى. نعم للخبيث مراتب، و أقواها ما حكم العقل و الشرع معا بقبحه و رداءته.» [5]

توضیح:

    1. الفاظ آیات و روایات را باید بر متفاهم عرفی آنها حمل کرد و هرچه عرفاً مصداق آن است را به عنوان مراد شارع پذیرفت.

    2. متفاهم عرفی از این لفظ، معنای عامی است که شامل چیزهایی که عرف از اکل و شرب آنها تنفر دارد هم می شود.

    3. اگر هم بگوییم معنای این لفظ «دارای مفسده» است، چیزی که آدمی از آن تنفر دارد هم از مصادیق آن است چراکه اکل چنین چیزی مخالف با کرامت آدمی است و مخالفت با کرامت ، مفسده است.

سابقاً از مرحوم نراقی جوابی را به این استدلال خواندیم. ایشان می فرمود:

اگر مراد از خبیث، «ما یتنفر منه» باشد، نقض های بسیاری بر این قاعده وارد می شود چراکه مثلا آب کف دستشویی‌ها و ... مورد تنفر است ولی حرام نیست. ایشان در مقام مثال به ملخ اشاره می کند که در عرف عرب مورد تنفر نیست ولی در عرف غیر آنها مورد نفرت است.

مرحوم محقق اردبیلی ـ بنابر نقل مرحوم نراقی ـ در این باره می نویسد:

«و لذا قال المحقّق الأردبيلي في شرح الإرشاد: معنى الخبيث غير ظاهر؛ إذ الشرع ما بيّنه، و اللغة غير مراد، و العرف غير منضبط، فيمكن أن يقال: المراد عرف أوساط الناس و أكثرهم- حال الاختيار- من أهل المدن و الدور، لا أهل البادية؛ لأنّه لا خبيث عندهم، بل يطيّبون جميع ما يمكن أكله، فلا اعتداد بهم. انتهى.

أقول: إنّ ما ذكره رحمه اللّه من إمكان الإحالة إلى عرف أوساط الناس و أكثرهم: إن أراد إحالة التنفّر و الاشمئزاز إلى عرفهم، فهو إنّما يتمّ لو علم أنّه معنى الخباثة، و هو بعد غير معلوم. و إن أراد إحالة الخباثة، فلا عرف لها عند غير العرب؛ لأنّها ليست من لغتهم، و لا يتعيّن مرادفها في لغتهم.

هذا، مع أنّ طباع أكثر أهل المدن العظيمة أيضا مختلفة جدّا في التنفّر و عدمه، كما لا يخفى على من اطّلع على أحوال سكّان بلاد الهند و الترك و الإفرنج و العجم و العرب في مطاعمهم و مشاربهم. و لذا خصّ بعض آخر بعرف بلاد العرب، و هو أيضا غير مفيد؛ لأنّ عرفهم في هذا الزمان غير معلوم للأكثر- مع أنّه لو كان مخالفا للّغة لم يصلح مرجعا- و كذا عرفهم في زمان الشارع.

و بالجملة: لا يتحصّل لنا اليوم من الخبائث معنى منضبطا يرجع إليه،فيجب الاقتصار فيها على ما علم صدقها عليه قطعا- كفضلة الإنسان، بل فضلة كلّ ما لا يؤكل لحمه من الفضلات النجسة المنتنة، و كالميتات المتعفّنة و نحوها- و الرجوع في البواقي إلى الأصل الأول.» [6]

توضیح:

    1. معنای خبیث ظاهر نیست چراکه:

    2. شرع آن را معین نکرده و معنای لغوی آن هم نمی تواند مراد شارع باشد و عرف هم در مصادیق آن از نظم برخوردار نیست.

    3. لذا باید حدّ وسط عموم مردم شهری را اخذ کنیم ـ چراکه اهل بادیه از هیچ چیزی تنفر ندارند ـ .

    4. نراقی پاسخ می دهد: اگر بتوانیم بگوییم مراد از خبیث «ما یتنفر منه» است می توانیم بگوییم قدر متوسط تنفر مردم را اخذ می کنیم در حالیکه چنین معنایی معلوم نیست و اگر قدر متوسط فهم مردم از کلمه «خبیث» مدّ نظر است، غیر عرب از این لغت چیزی نمی فهمند. ضمن اینکه طبع مردم شهرهای مختلف هم فرق می کند.

    5. پس چون از این کلمه، معنای روشن و محصلی در اختیار نداریم باید به قدر متیقن اخذ کنیم. و در بقیه به اصل رجوع کنیم.

 


[1] . سنن بیهقی، ج10 ص4.
[2] . اعراف، 157.
[3] . مصباح الفقاهة (المكاسب)؛ ج‌1، ص: 38.
[4] . المستند في شرح العروة الوثقى؛ الصوم‌1، ص: 237.
[5] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌1، ص: 226.
[6] . مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌15، ص: 11.
logo