92/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
• سیزدهم) اخباری در خصوص برخی از نجاست ها وارد شده که ممکن است بتوانیم از آنها الغاء خصوصیت کرده و بگوییم علت حکم، نجاست است.
توجه شود که در این مقام روایاتی را مدّ نظر قرار می دهیم که چندین عنوان نجس العین را همراه هم ذکر کرده اند:
«1- رواية أبي بصير عن أبي عبد اللّه «ع» في ذيل قصّة إهداء راوية[1] من خمر لرسول اللّه «ص» أنه قال: «ثمن الخمر و مهر البغيّ و ثمن الكلب الذي لا يصطاد من السّحت.»
2- معتبرة السّكوني عن أبي عبد اللّه «ع»، قال: «السّحت: ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر البغيّ و الرشوة في الحكم و أجر الكاهن.»
3- ما عن الفقيه، قال: قال- عليه السلام-: «أجر الزانية سحت، و ثمن الكلب الذي ليس بكلب الصيد سحت، و ثمن الخمر سحت، و أجر الكاهن سحت، و ثمن الميتة سحت، فأمّا الرشا في الحكم فهو الكفر باللّه العظيم.»
4- ما في حديث وصايا النبي «ص» لعليّ «ع»، قال: «يا عليّ، من السحت ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر الزانية و الرشوة في الحكم و أجر الكاهن.»
5- و في كتاب التفسير من الجعفريات بإسناده عن عليّ «ع» قال: «من السحت ثمن الميتة و ثمن اللقاح و مهر البغيّ و كسب الحجّام و أجر الكاهن و أجر القفيز و أجر الفرطون و الميزان إلّا قفيزا يكيله صاحبه أو ميزانا يزن به صاحبه، و ثمن الشطرنج و ثمن النرد و ثمن القرد و جلود السّباع و جلود الميتة قبل أن تدبغ و ثمن الكلب و أجر الشرطيّ الذي لا يعديك إلّا بأجر، و أجر صاحب السجن و أجر القافي (القائف- المستدرك) و ثمن الخنزير و أجر القاضي و أجر الصاحب (السّاحر- المستدرك) و أجر الحاسب بين القوم لا يحسب لهم إلّا بأجر، و أجر القارئ الذي لا يقرأ القرآن إلّا بأجر و لا بأس أن يجرى له من بيت المال. و الهدية يلتمس أفضل منها ...» [2]
• اصطلاحات : .............................................................................................................................................
• راویة: مشک
• قفیز: نوعی پیمانه [الا یکیله صاحبه: صاحب همان مال آن مال را پیمانه کند]
• فرطون: در حاشیه مستدرک آمده که معنای لغت یافت نشد ولی ممکن است به معنای پول شرط بندی باشد. اما به نظر می رسد با توجه به معنای «فرط» و «فارط» (کسیکه زودتر می رود تا دلو و ریسمان و ... را آماده کند)، فرطون نام نوعی دلو باشد.
• قرد: میمون
• أن تُدبَع: دباغی شده
• یُعدیک: اعدی یعدی، دنبال کسی رفتن.
• قائف: قیافه شناس
• قافی: کسی که دنبال رد پای کسی می افتد (یعنی از روی ردّ پا نسب را می شناسد)
• و الهدیة یلتمس افضل منها: هدیه دادن به امید اینکه چیزی بیشتر دریافت کند.
توجه شود که دلالت این روایت مبتنی بر آن است که «سحت» به معنای حرمت باشد در این باره سخن خواهیم آورد.
«6- ما في دعائم الإسلام: «روّينا عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه، عن عليّ «ع»: أنّ رسول اللّه «ص» نهى عن بيع الأحرار، و عن بيع الميتة و الدم و الخنزير و الأصنام، و عن عسب الفحل، و عن ثمن الخمر، و عن بيع العذرة، و قال: هي ميتة.»
و رواه عنه في المستدرك. قال في النهاية: «فيه: أنّه نهى عن عسب الفحل. عسب الفحل: ماؤه فرسا كان أو بعيرا أو غيرهما. و عسبه أيضا: ضرابه ... و لم ينه عن واحد منهما، و إنما أراد النهي عن الكراء الذي يؤخذ عليه، فإنّ إعارة الفحل مندوب إليها.»» [3]
• اصطلاحات : .............................................................................................................................................
• عَسب: کرایه دادن حیوان نر برای جفت گیری
• و هی میتة: عذره میته است.
«7- و في باب ثمن الخمر و الميتة من سنن أبي داود بسنده عن أبي هريرة أنّ رسول اللّه «ص» قال: «إنّ اللّه حرّم الخمر و ثمنها، و حرّم الميتة و ثمنها، و حرّم الخنزير و ثمنه.» [4]
ما می گوییم:
1. امکان الغاء خصوصیت در این روایات بعید و بلکه غیر ممکن است چراکه آنچه در این روایات به همراه هم ذکر شده، بعضاً نجس العین نیستند.
2. حتی درباره نفس این عناوین هم نمی توان مطلق منافع آنها را حرام دانست بلکه ظهور این روایات در حرمت منافع غالبه متداوله در آن روزگار است.
جمع بندی ادله:
روایات ـ اگرچه حجیت آنها کامل نبود ـ اثبات می کرد که هم مطلق انتفاع از نجس العین حرام است و هم معامله آنها حرام است. امّا اجماعات و شهرت هیچکدام از این دو را ثابت نمی کرد. و لذا نمی توان به این حرمت ـ نه در مطلق انتفاع و نه در معامله آنها ـ قائل شد.
برخی گفته اند: شهرت فتوایی ـ نه در آن حدی که به حجیت برسد ـ در این مسئله موجود است، و لذا ترک انحاء معاملات در آن مطابق با احتیاط است. [5]
در این باره گفتنی است:
اگرچه گفتیم که ظاهر بسیاری از فقها آن است که نجاست به تنهایی، مانع از صحت معامله است و موضوع مستقلی برای حرمت است، و حتی شهید در مسالک می نویسد:
«و لا فرق في عدم جواز بيعها ... بين صلاحيتها للانتفاع ... و عدمه»[6]
ولی از بسیاری از عبارات فقها استفاده می شود که حرمت بیع به سبب «عدم جواز انتفاع» در اعیان نجسه است.
اگر بتوانیم چنین امری را ثابت کنیم، شهرت مذکوره هم منتفی می شود و حرمت تکسب به اعیان نجسه، مربوط به جایی می شود که منفعت حلال وجود ندارد. و لذا این نوع از تکسّب از مصادیق «تکسب بما لا منفعة فیه» می شود.