« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

92/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم



موضوع: مکاسب محرمه/کلیات/بررسی روایات تحف العقول، فقه الرضا و دعائم الاسلام

    1. مرحوم خوانساری هم چنین در رد این کتاب به دلیلی دیگر اشاره می کند. ایشان می گوید که در بسیاری از فرازهای کتاب فقه الرضا، مؤلف کتاب از «بعض العلماء» یا از «العالم المطلق» روایت کرده است. چنانکه گاه می نویسد: «روی عن العالم»، «اروی عن العالم»، «سئل العالم»، «سئلت العالم»، «شکا رجل الی العالم» و «کنت عند العالم» این در حالی است که تا دوره غیبت صغری اصلاً مرسوم نبوده است که از ائمه با عنوان عالم یاد شود و معمولاً آنها را به کنیه هایشان خطاب می کرده اند. و تنها در توقیعات حضرت صاحب الزمان (عج) است که بعضاً حضرت از پدران بزرگوارش با عنوان عالم یاد کرده است. [1]

مرحوم نوری به این مطلب اشکال کرده و از قول شیخ فرج الله حویزاوی می نویسد:

«إذا أطلق في الروايات، قال صلّى اللّه عليه و آله: أو: و عنه صلّى اللّه عليه و آله، فالمراد الرسول صلّى اللّه عليه و آله- إلى أن قال- و إذا أطلق أبو الحسن عليه السلام، فالمراد به الكاظم عليه السلام، و كذا إذا قيّد بالماضي، و كذا إذا أطلق أبو إبراهيم، و العالم، و الشيخ، و الفقيه، و العبد الصالح»[2]

مرحوم شیخ حرّ عاملی نیز می نویسد:

«إذا أطلق في الرواية قولنا:" قال عليه السلام" فالمراد النبي صلى الله عليه و آله. و إذا أطلق" أبو جعفر" فالمراد به محمد بن عليّ؛ الباقر عليه السلام. و إذا أطلق" أبو عبد الله" فالمراد به جعفر بن محمد؛ الصادق عليه السلام. و إذا أطلق" أبو الحسن" فالمراد به موسى بن جعفر، الكاظم عليه السلام. و كذا" أبو إبراهيم" و" العالم" و" الفقيه".»[3]

    2. مرحوم خوانساری بر این کتاب اشکال کرده که بسیاری از مطالب این کتاب خلاف ضروریات مذهب است و بسیاری مناسب با قواعد مذهب و حتی قواعد اسلام نیست و بسیاری از مطالب کتاب با عقاید علمای شیعه سازگار نیست و خلاف اجماع آنهاست. [4]

مرحوم مجلسی این اشکال را جواب داده است که:

«لعلّ جامع الكتاب جمع بين ما سمع منه في مقامات التقية و غيرها و أوردها جميعا.» [5]

این جواب بنابر مبنایی است که کتاب را املاء حضرت می داند امّا اگر کتاب تألیف حضرت باشد:

مرحوم نوری پاسخ می دهد که:

«فلعلّه عليه السلام كان يعلم بابتلاء أحمد السكين الذي كتب الكتاب لأجله في هذه المقامات بما يلزمه العمل بما يخالف الحقّ و يوافق القوم أو بعضهم. مع أنّ جملة ممّا ذكر قابل للتوجيه.» [6]

توضیح:

    1. شاید حضرت به خاطر احمد بن مسکین تقیه کرده اند.

    2. بسیاری از مطالب مورد اشاره خوانساری قابل توجیه است.

    3. صاحب فصول به یکی از روایات این باب اشاره کرده که در آن حضرت رضا از پدرشان درباره قدر سؤالاتی را می پرسند:

«سألت العالم عليه السلام أجبر اللّه العباد على المعاصي فقال اللّه أعزّ من ذلك فقلت له ففوّض إليهم فقال هو أعزّ من ذلك فقلت له فصف لنا المنزلة بين المنزلتين‌»[7]

و بعد می نویسند:

«لا خفاء في أنّ مثل هذا السّؤال مما يبعد صدوره عن الإمام عليه السلام و أمّا الوجوه التي يتمسّك بها على أنه تأليفه عليه السلام فمع ضعف بعضها في نفسه غير صالحة لمعارضة ما قدمناه إذ قطع واجد النسخة بالخطوط التي شاهدها عليها بأنه من تأليفه عليه السلام‌.»[8]

حاجی نوری به این اشکال پاسخ می دهد که:

«و لا يخفى أنّ علمهم عليهم السلام بما يحتاجون إليه من الأصول و الفروع، و ما يحتاج إليه العباد كان معهم في صغرهم، علّمهم اللّه تعالى بالطرق التي اختصّهم بها، و في الظاهر كانوا يتعلّمون بعضهم من بعض، و يتلقّونه منهم كما يتلقّى غيرهم منهم أو من غيرهم بالسؤال الظاهر في جهالة صاحبه، أو بالإلقاء من غير مسألة. و في الأخبار في المقامين ما لا يحصى من سؤال بعضهم عليهم السلام من بعض، أو تعليم بعضهم عليهم السلام بعضا، فيما يتعلّق بالأصول و الفروع.» [9]

توضیح:

    1. ائمه (ع) از کودکی از راه های غیر معمول، به مسائل دینی ـ اعم از اعتقادیات و احکام ـ علم داشته اند ولی در مقام ظاهر از یکدیگر مطالبی را فرا می گرفته اند.

    2. در روایات مطالبی دال بر این مسئله بسیار است.

ایشان سپس به روایتی که مشتمل بر سؤال های امیر المؤمنین (ع) از رسول الله (ص) است اشاره کرده، می نویسد:

«قال: «يا رسول اللّه كيف ادعوا اللّه؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «بالصدق و الوفاء». الثاني: قال: «ما أسأل اللّه؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «العافية». الثالث: قال: «ما أصنع لنجاتي؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «كل حلالا، و قل صدقا». قال: «فما النور؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «القرآن». قال: «فما الفساد؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «ظهور الكفر و البدع و الفسق». قال: «فما عليّ؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «أمر اللّه و أمر رسوله». قال: «فما الحيلة؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «ترك الحيلة». قال عليه السلام: «فما الحقّ؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «الإسلام و القرآن و الخلافة». قال عليه السلام: «فما الوفاء؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «شهادة أن لا إله إلّا اللّه». قال عليه السلام: «فما الراحة؟» قال صلّى اللّه عليه و آله: «الجنّة».»[10]

 

***

 

بررسی ادله گروه چهارم:

ایشان می گویند که این کتاب عیناً همان رساله علی بن بابویه پدر شیخ صدوق است که برای پسرش نگاشته است. دلیل ایشان مطابقت بسیاری از مواقع کتاب با رساله مذکور است و ضمن اینکه نام پدر شیخ صدوق «علی بن موسی» بوده و نسّاخ بعدها کلمه «الرضا» را به آن اضافه کرده اند.

مرحوم نوری استناد اصلی خود را در رد این گروه به نسخه سال 200 که در مکه بوده و نسخه مربوط به زمان امام رضا معطوف می دارد در حالیکه فوت پدر صدوق 328 یا 329 هجری بوده است.

ایشان هم چنین می نویسد که در بعضی از مطالب رساله علی بن بابویه آمده «یا بنی افعل کذا و کذا» در حالیکه این مطلب در فقه الرضا نیست.[11]

و هم چنین مثلا در رساله آمده: «إذا لبست یا بنی ثوباً جدیدا فقل الحمد لله» در حالیکه در فقه الرضا آمده است: «إذا لبست ثوبک الجدید فقل الحمدلله» .

امّا درباره نام «علی بن موسی»: مرحوم نوری می نویسد نام پدر صدوق معمولاً علی بن حسین یا علی بن بابویه ضبط شده است و جایی نام او علی بن موسی درج نگردیده است (اگرچه نام کامل او علی بن حسین بن موسی باشد).[12]

بررسی ادله گروه سوم:

اگر این کتاب، نه تإلیف حضرت رضا (ع) است و نه رساله شرایع علی بن بابویه است، پس چه کسی این روایات را جمع آوری کرده است:

الف) صاحب مطالع الانوار احتمال داده است که جامع کتاب جعفر بن بشیر باشد.

ب) هم ایشان احتمال داده که جامع کتاب محمد بن علی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب باشد. چراکه در نجاشی درباره او گفته است: «له نسخة یرویها عن الرضا»[13]

ج) هم ایشان گفته ممکن است جامع کتاب علی بن مهدی بن صدقه بن هشام بن غالب بن محمد بن علی الرّقی الانصاری باشد. نجاشی درباره او گفته: «له کتاباً عن الرضا»[14]

د) خوانساری احتمال داده که کتاب از مؤلفات «اکابر قدماء روات اخبار شیعه» یا «فقهای عامل به متون اخبار» باشد.

هـ) هم ایشان نقل کرده که ابن شهر آشوب و علی بن یونس عاملی احتمال داده اند نوشته امام عسگری باشد. [15]

و) برخی هم احتمال داده اند که کتاب، از زمره تألیفات شلمغانی باشد. علی بن بابویه این کتاب را از او روایت کرده است. [16]

این قول به مرحوم سید حسن صدر در کتاب «فصل القضاء» نسبت داده شده است. [17] وی می نویسد این کتاب همان کتابی است که محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر نوشته و به ابی القاسم حسین بن روح عرضه داشته است. ایشان شواهدی بر این مطلب آورده اند از جمله اینکه ابن ادریس و شهیدین گفته اند که شهادت شاهد واحد را تنها ابن ابی العزاقر نقل کرده و این در حالی است که این روایت در فقه الرضا موجود است و یا اینکه: حکایت شده که شلمغانی حدّ کر را چنین می دانسته که «انّه ما لا یتحرک جنباه بطرح حجر فی وسطه» در حالی که این مطلب در فقه الرضا آمده است.

برخی این احتمال را داده اند که صدوقین و مفید از این کتاب بهره برده باشند ولی اسم شلمغانی را به خاطر عدم ترویج فاسد حذف کرده باشند. [18]

جمع بندی:

با توجه به آنچه آوردیم، به نظر می رسد به هیچ یک از اقوال نمی توان اتکا کرد و نمی توان اقوال مذکور را پذیرفت و لذا بهتر است کلام مرحوم صاحب فصول را در این باره بپذیریم:

«و بالجملة فالتحقيق أنه لا تعويل على الفتاوى المذكورة فيه نعم ما فيه من الرّوايات فهي حينئذ بحكم الرّوايات المرسلة لا يجوز التعويل على شي‌ء ممّا اشتمل عليه إلا بعد الانجبار بما يصلح جابرا لها.» [19]


[1] . رسالة في تحقيق حال فقه الرضا( عليه السلام) للخوانساري: 17/ خاتمة المستدرک؛ ج1 ص: 278.
[2] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 286.
[3] . وسائل الشيعة؛ ج‌30، ص: 150.
[4] . رسالة في تحقيق حال فقه الرضا( عليه السلام) للخوانساري: 20/ خاتمة المستدرک؛ ج1 ص: 291.
[5] . بحار الأنوار؛ ج‌85، ص: 217.
[6] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 292.
[7] . الفصول‌الغروية؛ ص:312/ فقه الرضا عليه السلام: 348.
[8] . الفصول‌الغروية؛ ص:312.
[9] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 290.
[10] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 290.
[11] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 315.
[12] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 316.
[13] . رجال نجاشی؛ ص: 366.
[14] . رجال نجاشی؛ ص: 277.
[15] . خاتمة المستدرك؛ ج‌1، ص: 321.
[16] . دراسات فی المکاسب المحرّمة؛ ج1 ص: 130.
[17] . مقدمه فقه الرضا؛ ص:46.
[18] . دراسات فی المکاسب المحرمه؛ ج1 ص:130.
[19] . الفصول‌الغروية؛ ص: 313.
logo