1403/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
/ اعلمیت /الاجتهاد و التقليد
موضوع: الاجتهاد و التقليد/ اعلمیت /
اشکالات بر روایت:
در دلالت روایت از دو جهت میتوان اشکال کرد: اشکال سندی و اشکال دلالی (که میتوان هر 6 جهت استدلال به روایت را پاسخ گفت)
الف) اشکال سندی:
1. مرحوم خویی مینویسد:
« أن الرواية ضعيفة السند بعمر بن حنظلة، إذ لم يرد في حقه توثيق و لا مدح، و إن سميت روايته هذه بالمقبولة و كأنها مما تلقّته الأصحاب بالقبول و إن لم يثبت هذا أيضاً. نعم، ورد في المواقيت عن يزيد بن خليفة أنه قال: «قلت لأبي عبد اللّه (عليه السّلام) إن عمر بن حنظلة أتانا عنك بوقت فقال أبو عبد اللّه (عليه السّلام) إذاً لا يكذب علينا» فلو كانت هذه الرواية معتبرة لدلتنا على أن الرجل موثق غايته كيف و موثّقه الإمام (عليه السّلام) إلّا أن تلك الرواية أيضاً ضعيفة فإن يزيد هذا كعمر لم تثبت وثاقته. »[1]
2. اما در نقطه مقابل سیدنا الاستاد شبیری زنجانی، عمر بن حنظله را توثیق کرده است:
«مرحوم خويى ايشان را تضعيف نموده است؛ شش وجه براى توثيق او ذكر نموده و همه آنها را ردّ كرده است. اما به نظر ما عمر بن حنظلة ثقه است و وجوهى بر وثاقت او دلالت مىكند كه عبارتند از: راه اول: روايت بعضى از مشايخ ثلاثى كه «عرفوا بأنهم لايروون ولايرسلون الا عن ثقة» از او مىباشد. بله روايت ابن ابى عمير از او در كمال الدين صدوق ، به نظر ما سقط دارد و در طريق صحيحش بين ابن ابى عمير و عمر بن حنظلة، ابى ايوب خرّاز قرار دارد، و اما روايت صفوان از عمر بن حنظلة در دو مورد وارد شده است كه در يك موردش فقط از عمر بن حنظلة است، كه همين نقل براى توثيق او كافى است. و اما نقل ديگرى هم از عمر بن حنظلة دارد، لكن از عمر بن حنظلة به تنهايى نيست و با او دو نفر ديگر را هم ضميمه كرده است، و به همين جهت اين نقل را ما نمىتوانيم دليل بر وثاقت هيچ كدام از آنها قرار بدهيم؛ چرا كه ممكن است كه فقط يكى از آنها را ثقه بداند و دو نفر ديگر را براى تاييد ضميمه كرده باشد. و ما گاهى با همين بيان از ايرادى كه بعضى از بزرگان مثل مرحوم امام و مرحوم خويى ، به عنوان نقض گفتهاند: كه مشايخ ثلاث از ضعاف نقل حديث كردهاند، چنين جواب دادهايم كه در برخى از موارد مذكور از نقض، نقل آنها به ضميمه افراد غير ضعيف بوده است و ممكن است كه شخص ضعيف را از باب تاييد ضميمه كرده باشند، چون همانطور كه در حديث متواتر گاهى از اجتماع اخبار ضعاف، قطع به صدور روايتى پيدا شده و حكم به تواتر آن مىشود، ضميمه كردن بعضى از ضعاف هم در اسناد مىتواند كه در اعتبار سند مؤثر بشود. و لذا اينگونه از موارد، نقض بر روايت ايشان از خصوص ثقات نمىشود.
راه دوم: كه دليل بر وثاقت عمر بن حنظلة است - به طورى كه مرحوم خويى نقل كرده است - روايت حدود ده نفر از اجلاء ثقات از او مىباشد؛ كه همه آنها از اجلاء خيلى مهم هستند، غير از مفضل بن صالح، كه آن را هم ما اشكال نمىكنيم؛ برخى از آنها عبارتند از: زرارة كه افقه فقهاى اصحاب اجماع است و سه نفر كه نجاشى در مورد آنها تعبير به «ثقة ثقة» كرده است كه يكى از آنها هشام بن سالم است؛ و نقل شخص از غير ثقه از نقاط ضعف حديثى شمرده مىشده است و آدمهاى خيلى معتبر اين كار را نمىكردهاند. يكى ديگر از راويان از عمر بن حنظله ابوالمغرا است كه در موردش «ثقة كبير المنزلة» تعبير شده است. و از يكى از آنها هم تعبير به «أوجه الاصحاب» شده است كه كمتر از وثاقت نيست و در مورد چند نفر از آنها هم «ثقة» هست و تضعيفى نشدهاند. و لذا اين خيلى مستبعد است كه چنين گفته شود كه اين افرادى كه گفتيم، داراى اين ضعف حديثى بودهاند كه از شخص ضعيف نقل روايت كردهاند. و اينطور هم نيست كه همه اينها اصالة العدالهاى بوده باشند و اصل را در عدم جعّال بودن دانسته و از افراد نقل حديث بكنند. و لذا ما روايت ثقات اجلاء از شخص را از راههاى احراز وثاقت شخص مىدانيم و عمر بن حنظلة هم از اين راه حكم به وثاقتش مىشود. به علاوه اينكه اصحاب هم به روايات او عمل كردهاند و قدماء و امثال آنها هم من يادم نيست كه در كتابهاى سابقين، كسى نسبت به او مناقشهاى كرده باشد. راه سوم: روايتى است كه از يزيد بن خليفة نقل شده است و در آن روايت يزيد بن خليفه از امام عليه السلام در مورد وقت نماز سؤال مىكند: «إِنَّ عُمَرَ بْنَ حَنْظَلَةَ أَتَانَا عَنْكَ بِوَقْتٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِذاً لَا يَكْذِبُ عَلَيْنَا» يعنى عمر بن حنظلة يك وقتى را براى نماز از قول شما نقل كرده است و حضرت فرمود: «إِذاً لَا يَكْذِبُ عَلَيْنَا» يعنى او اگر نقل كرده باشد، بر ما دروغ نمىگويد.
مرحوم خويى بر اين روايت اشكال نموده است به اينكه يزيد بن خليفة وثاقتش ثابت نيست. ولى به نظر ما يزيد بن خليفة هم ثقه است به جهت اينكه صفوان بن يحيى حدود هشت مورد از او روايت كرده است و همين براى وثاقت او كافى است و مؤيد وثاقت او اين است كه برخى از اصحاب اجماع هم مثل يونس بن عبدالرحمن - در موارد متعدد - و عبدالله بن مغيرة از او روايت دارند. پس اين روايت معتبر است و بر وثاقت عمر بن حنظله دلالت مىكند؛ چرا كه از اين كلام، پيداست كه حضرت به او اعتماد دارد.»[2]
3. همچنین سیدنا الاستاد در درسهای نکاح خود طریقه دیگری هم برای وثاقت عمر بن حنظله مطرح کردهاند:
«علاوه بر اينها، دليل ديگرى بر وثاقت او اينكه فقهاء در بعض از مسائل مهم كه اساس مطالب دينى مبتنى بر آن است بر عمر بن حنظله اعتماد كردهاند، مانند اصل مسئله ولايت فقيه البته آن ولايتى كه مورد اجماع همگان است، زيرا اثبات بعض از ولايتها براى فقيه مورد بحث است ولى در عين حال اصل آن مورد اجماع است كه عمده مدرك آن مقبوله عمر بن حنظله است و نوعا روى آن تكيه مىكنند، نتيجه تمام اين ادله وثاقت عمر بن حنظله است.»[3]