1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج) دلیل پنجم: انسداد
مرحوم شیخ انصاری در تشریح این دلیل مینویسد:
«ان عمدة أدلة التقليد دليل الانسداد حيث ان باب العلم بالواقع مسند و ليس للمقلد أقرب إلى الواقع أمارة أقرب من قول المجتهد و من المعلوم ان لا فرق في القرب إلى الواقع بين الحي و الميت و لا فرق في مقتضاها بين قول الحي و الميت.»[1]
ما میگوییم:
1. مرحوم شیخ در ادامه مینویسد که برخی خواسته اند اشکال کنند که دلیل انسداد قدر متیقن که رجوع به حی است را ثابت میکند و خود پاسخ میدهد که:
«لا إهمال و لا إجمال في حكم العقل حتى يؤخذ المتيقن و يترك المشكوك»[2]
2. اما مرحوم شیخ خود به دلیل انسداد پاسخ میدهد:
«انه لا يجزى فيما إذا لم يكن لمكانته طريق خاص منصوص من الشارع، و التقليد طريق خاص ورد التعبد به بالإجماع، و سيرة المسلمين، و الاخبار المتواترة الدالة على جواز الإفتاء و الاستفتاء في الجملة و حينئذ فلما لم يعلم ان الطريق الخاصّ تقليد المجتهد مطلقا أو خصوص الحي وجب الأخذ بالمتيقن و هو الحي.»[3]
3. البته این اشکال بر دلیل انسداد وارد نیست چرا که فرض مدعی آن است که اصل تقلید با دلیل انسداد ثابت شده است.
4. ما سابقاً دلیل انسداد را برای اثبات جواز تقلید کامل ندانستیم.
شش) دلیل ششم: قیاس مستنبط العلة بین حی و میت
1. سید مجاهد مینویسد:
«أن الإنسان إذا علم أن جواز استفتاء المقلد عن المجتهد إنما هو لأنه مخبر عن أحكام الله تعالى يحصل له القطع بأن حياة المجتهد و موته مما لا يحتمل أن يكون مؤثرا في ذلك»[4]
2. بر این دلیل میتوان اشکال کرد که علت حجّیت قول مجتهد اخبار واقع نیست، بلکه قول مجتهد صرفاً باعث ظن به واقع میشود و اصل هم در ظنون عدم حجیت است الا اینکه نوعی خاص از آن ظنون به دلیل خاص حجت شود (با توجه به بطلان دلیل انسداد).
و ممکن است ظن حاصل از نظر مجتهد حی توسط دلیلی حجت شده باشد و ظن حاصل از نظر مجتهد میت توسط هیچ دلیل حجت نشده باشد و چون علت حجیت معلوم نیست، قیاس مذکور قیاس باطل است.
اللهم الا ان یقال: ما میتوانیم عقلائیاً احراز کنیم که علت حجیت ظن خاص در ما نحن فیه چیست.
هفت) دلیل هفتم: قیاس مستنبط العلة بین مجتهد میت و مجتهد غائب
1. سید مجاهد مینویسد: «أن المجتهد إذا غاب جاز العمل بقوله فكذا إذا مات»[5]
2. بر این دلیل همان اشکال که ذیل دلیل قبل آوردیم، وارد است.
هشت) دلیل هشتم: قیاس بین راوی میت و مجتهد میت
مرحوم سید محمدتقی حکیم به این مطلب اشاره میکند و خود ضمن رد قیاس مذکور به فارق مهمی هم در این میان اشاره میکند و آن «عن حسٍ» بودن و «عن حدسِ» بودن فتوی است.[6]
نه) دلیل نهم: روایات خاصه
1. مرحوم سید عبدالله شبّر در کتاب الاصول الاصلیة[7] به برخی روایات اشاره می کند و از آنها چنین استنباط می کند که بقاء بر تقلید میت جایز است. اما دلالت روایات به گونهای است که اگر آن را تمام بدانیم، تقلید ابتدایی از میت را هم تجویز میکند.
2. اما این روایات را به 3 دسته میتوان تقسیم کرد:
الف) روایاتی که متضمن این مطلب است که اگر عالمی از خود علمی باقی بگذارد، حسنات کسانی که به آن علم عمل میکنند هم برای او حساب میشود:
یک) «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَمَّادِ الْحَارِثِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَجِيءُ الرَّجُلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ كَالسَّحَابِ الرُّكَامِ أَوْ كَالْجِبَالِ الرَّوَاسِي فَيَقُولُ يَا رَبِّ أَنَّى لِي هَذَا وَ لَمْ أَعْمَلْهَا فَيَقُولُ هَذَا عِلْمُكَ الَّذِي عَلَّمْتَهُ النَّاسَ يُعْمَلُ بِهِ مِنْ بَعْدِكَ.»[8]
دو) «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ عَلَّمَ خَيْراً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عَلَّمَهُ غَيْرَهُ يَجْرِي ذَلِكَ لَهُ قَالَ إِنْ عَلَّمَهُ النَّاسَ كُلَّهُمْ جَرَى لَهُ قُلْتُ فَإِنْ مَاتَ قَالَ وَ إِنْ مَاتَ.»[9]
سه) «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَرَ الْعَدَنِيِّ بِمَكَّةَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سَوَّارٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ وَرْدَانَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سِتْراً فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِكُلِّ حَرْفٍ مَكْتُوبٍ عَلَيْهَا مَدِينَةً أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَقْعُدُ سَاعَةً عِنْدَ الْعَالِمِ إِلَّا نَادَاهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَلَسْتَ إِلَى حَبِيبِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَسْكَنْتُكَ الْجَنَّةَ مَعَهُ وَ لَا أُبَالِي.»[10]
اما در دلالت این روایت میتوان خدشه کرد که:
اولاً: این روایات ناظر به «بقاء علم» هستند که به معنای قضیه مطابق با واقع است و روشن است که چنین قضیهای حتی اگر از میت صادر شود، حجت است. در حالیکه بحث ما در مورد «ظنونی است که فتوای مجتهد بر اساس آن است»
و ثانیاً: شاید بتوان ادعا کرد که مراد از علم در این روایات با توجه به جزائی که بر آن مترتب است، امور اعتقادی و اخلاقی است.
اللهم الا ان یقال: علم در این بحث بر اعم از واقع و ظنیاتی است که در اصطلاح یک رشته علمی دانسته میشود و چنان انصرافی هم قابل رد است.
ب) روایاتی که علما را باقی به حساب میآورد:
« أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ مَاجِيلَوَيْهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ خَدِيجٍ، عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ، قَالَ: .... يَا كُمَيْلُ، صُحْبَةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ، تُكْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. يَا كُمَيْلُ، مَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلُ، مَاتَ خُزَّانُ الْمَالِ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ ... »[11]
[در نسخه خصال به جای «صحبة العالم»، «محبة العالم» یا «محبة العلم» ضبط شده است.
در نسخه های دیگر این حدیث ضبط های دیگر هم دارد؛ جمیل الاحدوثة: ذکر خیر]
نحوه استدلال به این روایت چنین است که عالم را نازل منزله حی و باقی قرار داده است و لذا به حکم «تنزیل مطلق» میتوان قول او را بعد از مرگ هم حجت دانست.
اما یمکن ان یقال:
اولاً: با توجه به اینکه مصاحبت عالم (و روشن تر آنکه اگر محبت عالم باشد) دین دانسته شده است، مراد از عالم در این روایت، ائمه (ع) هستند.
و ثانیاً: میتوان مدعی شد که روایت درصدد آن نیست که عالم میت را از هر حیث نازل منزله عالم حی کند به گونهای که همه آثاری که مربوط به حیات عالم است را بتوان بعد از مرگ او هم جاری دانست (به گونهای که اموال او را بین وراث تقسیم نکرد و ...)
ج) روایاتی که اقتباس از آثار عالم میت را جایز میداند:
«حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْجَلِيلُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ .... يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً يَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ أَئِمَّةً يُقْتَدَى بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُم»[12]
ترجمه: علم بیاموزید، تعلم علم حسنه است. خدا به وسیله علم اقوامی را در امورات خیر ائمه قرار میدهد که به آنها اقتدا میشود. به اعمال آنها خیره نگاه میشود (تُرمَقُ اعمالهم: به اعمال آنها خیره نگاه میشود) و آثار آنها اقتباس میشود.
این روایت برای بحث ما قابل استناد است. (اگرچه دو مطلبی که ذیل دسته اول آوردیم، در اینجا هم قابل طرح است.)