« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1402/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

/معنای لغوی تقلید /الاجتهاد و التقليد

مسئله چهارم: اجتهاد واجب تخییری است.

در این مسئله هم گفتیم:

« اجتهاد کردن به سبب اینکه مصداق «وجوب تحصیل مؤمّن از عذاب» است، دارای وجوب تخییری عقلی است.

گفته شده است که «اجتهاد» یکی از «مؤمّن های از عذاب» است که به سبب ادله‌ای که حجیت ظنون خاصه را ثابت می کند، مجتهد به سبب اجتهاد از عذاب احتمالی ایمن می شود. همچنین عدیل اجتهاد در اینجا تقلید است (که در جای خود مؤمّن بودن آن را بررسی خواهیم کرد) و عدیل سوم احتیاط است که به سبب تحصیل حکم واقعی، مکلف را از افتادن در عذاب ایمن نگه می دارد.

«لزوم تحصیل مؤمّن از عذاب»، وجوب عقلی است که طبعاً مصادیق آن هم دارای وجوب عقلی تخییری می‌شوند.»[1]

مسئله پنجم: اجتهاد برای کسانی واجب است که علم تفصیلی به احکام ندارند.[2]

در این باره گفتیم:

«به نظر می‌رسد مقسم اجتهاد، تقلید و احتیاط در کلمات فقهای دیگر، مکلفی است که علم به واقع ندارد و لذا «مکلفین عالم به احکام واقعی» از مقسم مورد نظر خارج اند. و به همین جهت حضرت امام در ابتدای تحریرالوسیله می‌نویسند:

«أنّه يجب على‌ كلّ مكلّف غير بالغ مرتبة الاجتهاد في غير الضروريّات- من عباداته ومعاملاته ولو في المستحبّات والمباحات- أن يكون إمّا مقلّداً، أو محتاطاً بشرط أن يعرف موارد الاحتياط»[3]

و مرحوم صاحب عروه در مسئله ۶ هم می‌نویسند:

«في الضروريات لا حاجة إلى التقليد، كوجوب الصلاة والصوم ونحوهما، وكذا في اليقينيات إذا حصل له اليقين، وفي غيرهما يجب التقليد إن لم يكن مجتهدا إذا لم يمكن الاحتياط[4] »[5]

مسئله ششم: اگر کسی می‌تواند ملکه اجتهاد را کسب کند و یا اگر بالفعل اجتهاد کرده است و یا اگر امکان تقلید برای او فراهم است، باز هم جایز است احتیاط نماید.[6]

مسئله هفتم: صاحب ملکه اجتهاد، اگر در مسئله ای اجتهاد نکرده است جایز است که در آن مسئله از کسی که به صورت بالفعل اجتهاد کرده، تقلید کند.[7]

مسئله هشتم: اگر کسی می‌تواند احتیاط کند، جایز است احتیاط را رها کند و تقلید نماید و یا اجتهاد کند.[8]

مسئله نهم: کسی که می‌تواند تقلید کند، جایز است به دنبال کسب ملکه اجتهاد رفته و اجتهاد کند.[9]

مسئله دهم[10]

مسئله یازدهم: اگر مجتهد به صورت بالفعل در مسئله ای اجتهاد کرده است، در صورتی که مجتهد دیگری را از خود اعلم می‌داند، می‌تواند در همان مسئله به اجتهاد مجتهد اعلم رجوع کرده و مطابق اجتهاد خود عمل نکند ولی اگر کسی را از خود اعلم نمی‌داند، جایز نیست مطابق نظر مجتهدین دیگر عمل کرده و از نظر خود تبعیت نکند.

مسئله دوازدهم[11]

مسئله سیزدهم: (تبدّل رأی مجتهد)

اگر نظر مجتهدی تغییر کرد، در صورتی که وقت عمل به تکلیف نگذشته است. واجب است که عمل را مطابق با فتوای جدید اعاده نماید. ولی اگر وقت عمل سپری شده است، واجب نیست که مجتهد اعمال سابق (که مطابق با فتوای سابق بوده است) را قضا نماید. و در این مسئله فرقی بین عبادات و معاملات و همچنین فرقی بین اینکه مستند اجتهاد سابق قطع یا اماره یا اصل عملی بوده است، وجود ندارد.

 

مباحث تقلید

مقدمه اول: معنای لغوی تقلید

کتاب الماء[12] می‌نویسد «اقلید» به معنای گردن است[13] «قلد» را معجم مقاییس اللغة دارای دو معنی برمی‌شمارد: «تعلیق شیء بر شیء دیگری که در پی آن می‌آید» و «بهره‌برداری از آب»[14] این در حالی است که راغب این ماده را به معنای «تاب دادن و به هم بافتن» معنی کرده است و «قلاده» (گردن بند) را به معنای چیزی که تابیده شده (از نقره و به گردن می‌اندازند)، گرفته است.[15] مجمع البحرین، قلاده را هر چیزی که به گردن معلّق شده باشد، برمی‌شمارد.[16]

مرحوم مصطفوی، این ماده را به معنای «آویختن همراه با گره زدن» می‌داند.[17]

شاید علت اینکه ایشان «گره زدن» را هم در معنای این ماده دخیل کرده است آن باشد که لغت «مقالید» (در آیه شریفه «لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[18] ) به معنای کلیدها دانسته شده است و ایشان بر این عقیده است که «مفتاح» کلیدی است که می‌گشاید و «مقلاد» کلیدی است که گره می‌زند و می‌بندد.[19]

البته مجمع البحرین (به تبع المصباح المنیر)، «مقالید» را لغت یمانی که از زبان رومی گرفته شده است، برمی‌شمارد. این کتاب می‌نویسد اصل لغت در رومی «اقلیدس» بوده است و در «لغت یمانی» به «اقلید» تبدیل یافته است.[20]

اما باب تفعیل از این ماده یعنی تقلید به صورت‌های مختلف در زبان عربی به کار رفته است که مشهورترین آنها چنین است:

قَلَّده السیفَ: بند شمشیر را به گردن او انداخت (یا: گردن او را با شمشیر قطع کرد)

قَلَّده القلادَةَ: گردن بند را به گردن او آویخت.

قَلَّده العملَ (القضا، الحکومة و ...): اختیار کار را به او واگذاشت (او را قاضی یا حاکم تعیین کرد)[21]

قَلَّد البعیرَ: بر گردن شتر ریسمانی بست

قلده الدَینَ: بدهی او را پرداخت کرد.[22]

برخی جامع این موارد را چنین برشمرده‌اند: «قرار دادن چیزی بر گردن دیگری در حالیکه آن چیز بر گردن احاطه دارد.»[23]

روشن است که برخی از این معانی را می‌توان برگرفته از معنای اولیه (انداختن بر گردن) دانست. به این معنی که کسی که دین دیگری را می‌پذیرد گویی آن را به گردن خود می‌اندازد و یا کسی که مسئولیت عملی را می‌پذیرد، آن را به گردن گرفته است.

لازم است توجه شود که «قلّد» دو مفعول دارد، مفعول اول کسی است که بر گردن او چیزی آویخته می‌شود و مفعول دوم، چیزی است که بر گردن فردی محیط شده است. پس «قلد زیدٌ عمراً السیف»، زید مقلِّد (به کسر)، عمر مقلَّد (به فتح) و سیف هم مقلَّد (به فتح) می‌باشد.

برای این استعمال می‌توان به روایت «قلّدها [الخلافة] رسول الله علیاً» استفاده کرد که در آن مفعول دوم یعنی خلافت مقدم شده است.

البته گاهی مفعول دوم حذف می‌شود مثل اینکه گفته می‌شود: «قلّدتُ البعیر» (یعنی بر گردن بعیر طناب را انداختم، طناب حذف شده است) و گاهی مفعول اول حذف می‌شود مثل اینکه می‌گوییم «قلّدتُ السیف» یعنی بر گردن خود شمشیر را آویختم؛ که گردن حذف شده است)

حال اگر گفته می‌شود: «قلّدتُ المجتهد» ممکن است مجتهد مفعول اول باشد (یعنی بر گردن مجتهد انداختم مسئولیت را) و ممکن است مجتهد مفعول دوم باشد (یعنی «قلّدتُ نفسی المجتهد»؛ یعنی بر گردن خود آویختم التزام به قول مجتهد را)[24]

همچنین این ماده وقتی به باب تفعّل می‌رود، دارای معنای «پذیرش و مطاوعه انداختن» می‌شود:

تَقَلَّد السیفَ: شمشیر را بر دوش افکند.

تَقَلَّد الامرَ: آن کار را بر عهده گرفت.

تقلّدت المرأةُ القلادة: آن زن گردن‌بند را بر گردن بست.[25]

نکته اول: از این ماده، علاوه بر کلمه «مقالید» که دو بار در قرآن مورد اشاره است («لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[26] )، دو بار هم کلمه «قلائد» به کار رفته است.[27]

در این دو آیه شریفه، «قلائد» (که در عطف به «هدی» به کار گرفته شده است)، جمع قلاده (گردن‌بند) است به معنای آن چیزهایی دانسته شده است که به شترها و چهارپایان می‌بسته‌اند و کنایه از حیوانی است که به گردن آنها چیزهایی بسته می‌شده که قربانی بودن آنها معلوم شود.[28]

 


[1] . همان، ص267.
[2] . همان، ص271-276.
[3] . تحریر الوسیله، ج1، ص7.
[4] . عروة الوثقی، ج1، ص13.
[5] . درسنامه فقه سال دهم، ص272.
[6] . همان، ص277-288.
[7] . همان، ص288-302.
[8] . همان، ص302 تا 304.
[9] . همان، ص305-306.
[10] . همان، ص306.
[11] . همان، ص312-315.
[12] . نوشته عبد الله بن محمد ازدی (م: 466).
[13] . ج3، ص1068.
[14] . ج5، ص19.
[15] . مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص682.
[16] . ج3، ص131.
[17] . التحقیق فی کلمات القرآن، ج9، ص307.
[18] . زمر: 63؛ شوری: 12.
[19] . التحقیق فی کلمات القرآن، ج9، ص307.
[20] . مجمع البحرین، ج3، ص131؛ المصباح المنیر، ج2، ص512.
[21] . راغب (مطابق ترجمه‌ای که از مفردات شده است) «قلّدته العمل و الهجاء» را «کار او و هجوگویی او را گردن گرفتم» معنی کرده است. [ج3، ص241].
[22] . فرهنگ امجدی، ص853؛ المفردات الراغب، ج3، ص241.
[23] . الموسوعة الفقهیة، ج13، ص154.
[24] . ن ک: مسوعه الفقه الاسلامیة، ج31، ص13.
[25] . فرهنگ امجدی، ص239.
[26] . زمر: 63؛ شوری: 12.
[27] . مائده: 2و 97.
[28] . التحقیق فی کلمات القرآن، ج9، ص307.
logo