« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1401/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

پنج) علم اصول

حضرت امام درباره نیاز مجتهد در اجتهاداتش، به علم اصول می نویسند:

«ومنها: -وهو من المهمّات- العلم بمهمّات مسائل اصول الفقه؛ ممّا هي دخيلة في فهم الأحكام الشرعيّة. وأمّا المسائل التي لا ثمرة لها، أو لا يحتاج في تثمير الثمرة منها إلى‌ تلك التدقيقات والتفاصيل المتداولة، فالأولى‌ ترك التعرّض لها، أو تقصير مباحثها والاشتغال بما هو أهمّ وأثمر. فمن أنكر دخالة علم الاصول في استنباط الأحكام‌، فقد أفرط؛ ضرورة تقوّم استنباط كثير من الأحكام بإتقان مسائله، وبدونه يتعذّر الاستنباط في هذا الزمان، وقياس زمان أصحاب‌ الأئمّة بزماننا مع الفارق من جهات.

وظنّي أنّ تشديد نكير بعض أصحابنا الأخباريّين على الاصوليّين في تدوين الاصول، وتفرّع الأحكام عليها، إنّما نشأ من ملاحظة بعض مباحث كتب الاصول؛ ممّا هى شبيهة في كيفيّة الاستدلال والنقض والابرام بكتب العامّه، فظنّوا أنّ مباني استنباطهم الأحكام الشرعيّة أيضاً شبيهة بهم؛ من استعمال القياس والاستحسان والظنون، مع أنّ المطّلع على‌ طريقتهم في استنباطها، يرى‌ أنّهم لم يتعدّوا عن الكتاب والسّنة والإجماع الراجع إلى‌ كشف الدليل المعتبر، لا المصطلح بين العامّة.

نعم، ربّما يوجد في بعض كتب الأعاظم لبعض الفروع المستنبطة من الأخبار، استدلالات شبيهة باستدلالاتهم؛ لمصالح منظورة في تلك الأزمنة، وهذا لا يوجب الطعن على أساطين الدين وقوّام المذهب.»[1]

توضیح:

    1. علم به آن دسته از مسائل علم اصول که در فهم احکام شرعیه دخیل است، از مقدمات اجتهاد است.

    2. ولی مسئله هایی که چنین ثمره ای ندارند و یا اگر چنین ثمره ای را دارند برای استفاده از ثمرات آنها، لازم نیست مجتهد، بحث‌های دقیقی که در السنه اصولیون مطرح است را، واقف باشد:

    3. چنین مسائلی را بهتر است مجتهد رها کند و به آنچه مهم تر است بپردازد

    4. اگر کسی دخالت علم اصول در اجتهاد را رد کند، افراط کرده است چرا که:

    5. استنباط بسیاری از احکام بر استواری مسائل علم اصول، استوار است و بدون علم اصول، استنباط در روزگار ما سخت است

    6. و نمی توان روزگار ما را با روزگار اصحاب ائمه (ع) قیاس کرد.

    7. و من احتمال می دهم که اینکه اخباری ها به شدت بر اصولیون اشکال کرده‌اند به این جهت بوده است که:

    8. آنها دیده اند اصولیون در مسائل علم اصول شبیه اهل سنت رفتار می کنند و لذا پنداشته اند که مبانی استنباط اصولیون شیعه با اهل سنت شبیه است (و مثلاً قیاس و ... را اعمال می‌کنند)

    9. در حالیکه کسی که مطلع باشد می‌داند که اصولیون از کتاب و سنت و اجماع پا را فراتر نمی گذارند (اجماع هم بنا بر تعریف شیعیان که همان کشف دلیل معتبر باشد و نه آنچه اهل سنت می گویند)

    10. البته در برخی از کتاب‌های فقهی اصولیون شیعه، استدلال هایی مثل استدلال های اهل سنت یافت می شود ولی این به جهت مصلحت هایی بوده است که در زمان آن اصولیون مطرح بوده است.

«والإنصاف: أنّ إنكارهم في جانب الإفراط، كما أنّ كثرة اشتغال بعض طلبة الاصول والنظر إليه استقلالًا، وتوهّم أنّه علم برأسه، وتحصيلَه كمال النفس‌، وصرفَ العمر في المباحث الغير المحتاج إليها في الفقه لهذا التوهّم، في‌ طرف التفريط، والعذر بأنّ الاشتغال بتلك المباحث يوجب تشحيذ الذهن والانس بدقائق الفنّ، غير وجيه.

فالعاقل الضنين بنقد عمره، لابدّ [له‌] من ترك صرفه فيما لا يعني، وبذل جهده فيما هو محتاج إليه في معاشه ومعاده؛ وهو نفس مسائل علم الفقه الذي هو قانون المعاش والمعاد، وطريق الوصول إلى‌ قرب الربّ بعد العلم بالمعارف.

فطالب العلم والسعادة لابدّ وأن يشتغل بعلم الاصول بمقدار محتاج إليه- وهو ما يتوقّف عليه الاستنباط-، ويترك فضول مباحثه أو يقلّله، وصرف الهمّ والوقت في مباحث الفقه، خصوصاً فيما يحتاج إليه في عمله ليلًا ونهاراً.»[2]

توضیح:

    1. انصاف آن است که سخن اخباری ها، افراطی است

    2. و البته اشتغال زیاد و به صورت مستقل برخی از طلاب به علم اصول هم تفریط است.

    3. اینکه طلاب بگویند، اشتغال به علم اصول باعث تیز کردن ذهن [تشحیذ: تیزکردن] می‌شود هم سخن درستی نیست

    4. انسان عاقل که نسبت به عُمر خود بخیل [ضنین: بخیل] باشد، باید عمر را صرف آنچه مقصودش نیست، نکند و تلاش خود را در آنچه به آن احتیاج دارد، صرف کند که همان مسائل علم فقه است.

    5. و علم فقه قانون معاش و معاد است و راه رسیدن به قرب خدای سبحان است (البته بعد از علم به معارف) و لذا طالب علم و سعادت باید به اندازه احتیاج به علم اصول اشتغال یابد و مازاد آن را واگذارد و وقت خود را به فقه اختصاص دهد (خصوصاً آنچه در اعمال روز و شب به آن محتاج است.)

ما می گوییم:

    1. ما در تعریف علم اصول گفته بودیم، این علم، مجموعه مسائلی است که در فقه به آن احتیاج داریم و لذا اگر مسئله‌ای مورد احتیاج فقه نیست، اصلاً از زمره مسائل علم اصول محسوب نمی‌شود

    2. اما دقت در مسائل علم اصول، چون باعث استحکام براهین فقهی است، نه تنها لازم است، بلکه به تقویت برهان های فقهی و در نتیجه دقیق تر شدن استنباط های فقهی منجر می شود.

    3. البته همانند هر علم دیگر، ممکن است بحث های زائدی پیرامون یک مسئله اصولی مطرح شود که ناشی از شبهات باطل باشد که روشن است طرح آن‌ها لازم نیست.

    4. اضف الی ذلک آنکه سعادت فرع اجتهاد نیست بلکه فرع عمل و اعتقاد است که می تواند ناشی از تقلید هم باشد. و لذا اگر کسی همه عمر خود را در تنقیح یک مسئله ادبی یا اصولی یا پزشکی قرار دهد، ضرری به سعادت او نمی زند

    5. مرحوم آخوند درباره نیاز به علم اصول می نویسد:

«وعمدة ما يحتاج إليه هو علم الأُصول ، ضرورة أنّه ما من مسألة إلّا ويحتاج في استنباط حكمها إلى قاعدة أو قواعد برهن عليها في الأُصول ، أو برهن عليها مقدّمة في نفس المسألة الفرعية ، كما هو طريقة الأخباري ، وتدوين تلك القواعد المحتاج إليها على حدة لا يوجب كونها بدعة ، وعدم تدوينها في زمانهم عليهم‌السلام لا يوجب ذلك ، وإلاّ كان تدوين الفقه والنحو والصرف بدعة.

وبالجملة : لا محيص لاحد في استنباط الأحكام الفرعية من أدلتها إلّا الرجوع إلى ما بنى عليه في المسائل الأُصولية ، وبدونه لا يكاد يتمكن من استنباط واجتهاد ، مجتهداً كان أو أخبارياً. نعم يختلف الاحتياج إليها بحسب اختلاف المسائل والازمنة والأشخاص ، ضرورة خفة مؤونة الاجتهاد في الصدر الأوّل ، وعدم حاجته إلى كثير مما يحتاج إليه في الازمنة اللاحقة ، مما لا يكاد يحقق ويختار عادةً إلّا بالرجوع إلى ما دوّن فيه من الكتب الأصولية.»[3]

توضیح:

    1. هیچ مسئله فقهی نیست مگر اینکه به قاعده یا قواعدی محتاج است که مطابق نظر اصولیون در علم اصول، آن قواعد را مبرهن کرده اند،

    2. و مطابق نظر اخباری، آن قواعد را قبل از ورود به بررسی آن مسئله مبرهن نموده اند.

    3. تدوین علمی که این قواعد را بررسی کند بدعت نیست.

ما می گوییم:

    1. علم اصول، مطابق تعریف، علمی است که متکفّل تبیین و تشریح و اثبات تمام مباحثی است که در استدلالات فقهی به آنها احتیاج است و مطابق تعریف:

«قواعد آماده شده ای است که یا کبرای استدلال فقهی قرار می گیرند و یا استدلال فقهی مبنی بر آنهاست و اختصاص به برخی از ابواب فقه ندارند»[4]

    2. و به همین جهت، تمام آنچه از علوم دیگر برای استدلال فقهی به آن ها نیاز است، در علم اصول جمع است و اگر هم مسئله ای مورد نیاز است و در علم اصول به آن اشاره نشده است، یا به سبب وضوح آن بوده است (مثل اثبات حجّیت قول معصوم و اینکه کدام یک از افراد معصوم اند) و یا به این جهت بوده است که فقیه به هر علّت آنها را می دانسته است (مثل زبان عربی و منطق).

    3. و به همین جهت مباحثی از بحث‌های نحو مثل حقیقت مشتق و یا از علم لغت مثل معنای امر و نهی و یا از علم معانی و بیان مثل حقیقت و مجاز، که در ادبیات عرب کمتر به آن پرداخته می‌شود، علیرغم اینکه از زمره مباحث ادبی است، از مسائل علم اصول است.

    4. و هم چنین مباحثی همانند «قُبح عقاب بلا بیان» یا «قبح تکلیف به ما لایطاق» که از زمره مباحث عقلی علم کلام است هم در علم اصول داخل شده است.

    5. و یا مبحث مفاهیم که ممکن است آن را از مباحث علم منطق بدانیم، چون در منطق مورد بحث دقیق واقع نشده است به علم اصول وارد شده است.

    6. پس می‌توان گفت هر چه در فقه به آن نیاز است، از زمره مسائل علم اصول است و اگر داخل در این علم نشده است، یا به جهت وضوح و مفروض الصحة بودن (مثل مسائل کلامی) بوده است و یا مثل دانستن زبان عربی و دانستن معانی لغات، و دانستن وضعیت رجال، علم دیگری به طور کامل متکفّل آن بوده است.

    7. پس به یک بیان می توان گفت: اگر مسائل علمی به طور مطلق و جامع مورد نیاز مجتهد نباشد، و تنها برخی از مسائل آن در اجتهاد مورد نیاز باشد، آن مسائل از زمره مسائل علم اصول است.


[1] . الاجتهاد و التقلید، ص10.
[2] . همان.
[3] . کفایة الاصول، ص468.
[4] . الافادات، ج1، ص185.
logo