1401/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله سوم: معنای اصطلاحی اجتهاد
1. مرحوم قزوینی در تعلیقه بر معالم، به اصطلاحات مختلف درباره اجتهاد اشاره میکند و مینویسد:
«و اعلم أنّ له في اصطلاح المتشرّعة أو أرباب العلوم الشرعيّة أو الفقهاء و الاصوليّين أو خصوص الفقهاء إطلاقات كثيرة،
فقد يطلق و يراد منه النظر في معرفة الأحكام الشرعيّة- و لو اصوليّة- بطريق الاستدلال، و منه قولهم: يجب الاجتهاد في اصول الدين و لا يكفي فيه التقليد.
و قد يطلق و يراد منه صرف النظر في معرفة الأحكام الفرعيّة الواقعيّة عن أدلّتها علميّة أو ظنّية أو تعبّديّة، و إليه يرجع ما في قولهم: «الأدلّة الاجتهاديّة». قبالا للأدلّة الفقاهيّة.
و قد يطلق و يراد منه صرف النظر في معرفة الأحكام الفرعيّة- واقعيّة أو ظاهريّة- عن مداركها و لو كانت من قبيل الاصول العامّة العمليّة، و منه اخذ بعض الحدود الآتية، و نشأ منه جملة من الإيرادات الآتية على ما يأتي من المصنّف.
و قد يطلق و يراد منه صرف النظر في معرفة الأحكام الفرعيّة بغير النصوص، و منه ما في قولهم: «هذا اجتهاد في مقابلة النصّ» دفعا لمقالة من يخالف النصّ تمسّكا باعتبارات ظنّيّة، و لعلّه منه اخذ بعض التعاريف الآتية.
و قد يطلق و يراد منه صرف النظر في معرفة الأحكام الفرعيّة بالطرق الظنّية، و هو بهذا المعنى وقع محلّا للنزاع بين الأخباريّة و الاصوليّة، و منه اخذ أكثر التعاريف الآتية و هو اصطلاح خاصّ للفقهاء.
و يمكن رجوع سابقه إليه، بناء على كون النصّ مرادا به ما لا يحتمل معه الخلاف لفظا أو غيره.
و الشائع فيما بينهم و لا سيّما أصحابنا المتأخّرين و متأخّريهم إلى زماننا هذا إطلاقه على ما اشتمل على قوّة ردّ الفروع إلى الاصول.
فالمجتهد حينئذ من له تلك القوّة، و إليه ينظر ما يأتي من تعريف الزبدة.»[1]
توضیح:
1. یک: اجتهاد به معنای تلاش نظری در جهت یافتن احکام شرعی (چه در مسائل فرعی و چه در مسائل اعتقادی) است. چنانکه می گویند باید در اصول دین اجتهاد کرد و در اصول دین تقلید جایز نیست.
2. دو: اجتهاد به معنای تلاش نظری در معرفت احکام فرعی واقعی از ادله علمی (یقینی) یا ظنی یا تعبدی است [در مقابل معرفت احکام فرعی ظاهری از اصول عملیه]. چنانکه گویند ادله اجتهادی درمقابل ادله فقاهتی.
3. سه: اجتهاد به معنای تلاش نظری در معرفت احکام فرعی (واقعی یا ظاهری) (که این یکی از تعاریف اجتهاد در بحث ماست و اشکال هایی دارد)
4. چهار: اجتهاد به معنای تلاش نظری برای یافتن احکام فرعی از غیر نص. چنانکه می گویند: اجتهاد مقابل نص.
5. پنج: اجتهاد به معنای تلاش نظری برای یافتن احکام فرعی از راههای ظنی. و این اصطلاح اختصاصی فقهاست و همان است که مجتهدین را مقابل اخباری ها قرار می دهد.
6. ممکن است تعریف چهارم را هم به همین برگردانیم و بگوییم «نص» به معنای چیزی است که احتمال خلاف در آن نمی رود [و لذا چون اخباری ها روایات را چنین می دانند، تلاش اصولیون که به دنبال ظنون هستند را اجتهاد برمیشمارند]
7. شش: آنچه مشتمل است بر توانایی ردّ فروع فقهی بر اصول.
2. مرحوم سید مجاهد، تعاریف مختلفی را از بزرگان اصولیون مورد اشاره قرار می دهد:
«القول في الاجتهاد
مقدمة [القول في تعریف الاجتهاد و احکامه]
اختلف عبارات الأصحاب و غيرهم في تعريف الاجتهاد ففي المعارج «... و هو في عرف الفقهاء بذل الجهد في استخراج الأحكام الشرعية و بهذا الاعتبار يكون استخراج الأحكام من أدلة الشرع اجتهادا لأنها تبتني [تبنى] على اعتبارات ظنية نظرية ليست مستفادة من ظواهر النصوص في الأكثر سواء كان ذلك الدليل قياسا أو غيره فيكون القياس على هذا التقرير أحد أقسام الاجتهاد فإن قيل يلزم على هذا أن يكون الإمامية من أهل الاجتهاد قلنا الأمر كذلك؛ لكن فيه إيهام من حيث إن القياس من جملة الاجتهاد، فإذا استثني القياس من أصل[2] الاجتهاد في تحصيل الأحكام بالطريق النظرية التي ليس أحدها القياس [یمکن أن یقال بأن الإمامیة لیست من أهل الاجتهاد]»
و في الذريعة: «الاجتهاد عبارة عن إثبات الأحكام الشرعية بغير النصوص و أدلتها بل بما هو طريقة الأمارات و الظنون و أدخل في جملة ذلك القياس الذي هو حمل الفروع على الأصول لعلة متميزة كما أدخل في جملته ما لا أمارة له متعينة كالاجتهاد في القبلة و قيم المتلفات»
و في النهاية: «الاجتهاد لغة عبارة من استفراغ الوسع في تحقيق أمر من الأمور الدين مستلزم للكلفة و المشقة و أما في عرف الفقهاء فهو استفراغ الوسع في طلب الظن بشيء من الأحكام الشرعية بحيث ينتفي عنه اللّوم بسبب التقصير»
و في التهذيب: «الاجتهاد لغة استفراغ الوسع في فعل شاق و اصطلاحا استفراغ الوسع من الفقيه لتحصيل ظن بحكم شرعي»
و في المبادي و شرحه: «الاجتهاد في الاصطلاح عبارة عن استفراغ الوسع في النظر فيما هو من المسائل الظنية الشرعية على وجه لا زيادة فيه و زاد الثاني فقال هو في اللّغة استفراغ الوسع في تحصيل أمر مستلزم للكلفة و المشقة»
و في المنية: «الاجتهاد لغة عبارة عن استفراغ الوسع أى الطاقة في تحقيق أمر من الأمور مستلزم للكلفة و المشقة و أما في عرف الفقهاء فهو استفراغ الوسع من الفقيه لتحصيل ظن بحكم شرعيّ و قال آخرون الاجتهاد استفراغ الوسع في طلب الظّن بشيء من الأحكام بحيث ينتفي عنه اللوم بسبب التقصير»
و في المعالم: «الاجتهاد في اللّغة تحمل الجهد و هو المشقة و أما في الاصطلاح فهو استفراغ الفقيه وسعه في تحصيل الظن بحكم شرعي»
و في الزبدة: «الاجتهاد ملكة يقتدر بها على استنباط الحكم الشرعي الفرعي من الأصل فعلا أو قوة قريبة»
و في الوافية: «الاجتهاد في اللغة تحمل الجهد و هو المشقة و في الاصطلاح المشهور أنه استفراغ الوسع من الفقيه في تحصيل الظن بحكم شرعي و عندي الأولى في تعريفه أنه صرف العالم بالمدارك و أحكامها نظره في ترجيح الأحكام الشّرعية الفرعية»
و في الإحكام: «الاجتهاد في اللغة عبارة عن استفراغ الوسع في تحقيق أمر من الأمور مستلزم للكلفة و المشقة و أما في اصطلاح الأصوليين فخصوه [فمخصوص] باستفراغ الوسع في طلب الظن بشيء من الأحكام الشرعية على وجه يحس من النفس العجز عن المزيد فيه»
و في شرح المختصر للعضدي: «الاجتهاد لغة تحمل الجهد و هو المشقة في أمر و في الاصطلاح استفراغ الفقيه لتحصيل ظن بحكم شرعي انتهى»[3]
3. دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره تعریف اصطلاحی اجتهاد در مقالهای به قلم مرحوم ابوالقاسم گرجی مینویسد:
« درباره تعریف اصطلاحی اجتهاد، از سوی فقیهان و اصولیان تعبیرات گوناگونی به كار رفته است، لكن چه بسا منظور بیشتر آنان از آن تعبیرات بیش از یك معنی نباشد. برپایه یك تعریف مشترك میان عالمان اهل سنت و امامیه، اجتهاد عبارت است از «نهایت كوشش» (تعبیرات متداول: «بذل جُهد» یا «استفراغ وُسع») برای به دست آوردن حكم شرعی از ادله معتبر فقهی. این تعریف كه ریشه در سدههای نخستین اسلامی دارد با تفاوتهایی در تعبیر، تا دورههای بسیار متأخر رواج داشته است. برخی از صاحبنظران در این تعریف، عامل «ظنّ» را نیز گنجانیده و اجتهاد را كوشش در جهت تحصیل ظن به حكم شرعی دانستهاند، اما آنان كه ظن را حجت نمیشمارند، در این مقام به جای تحصیل ظن، از تحصیل «حجت» برای حكم شرعی استفاده كردهاند. علاوه بر این نكته، در دوره اخیر این مسأله مطرح شده است كه صرف كوشش، بدون وجود «ملكه» استنباط كافی نیست و از همین رو، در تعریف اجتهاد، آن را عبارت از ملكهای دانستهاند كه انسان را بر استنباط حكم شرعی از ادله قادر میسازد. در تعریف شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به كمپانی، با اعتراف به ضرورت وجود ملكه در تعریف اجتهاد، این نكته از نظر دور داشته نشده كه احكام شرعی اجتهاد بر نفس ملكه ــ به تنهایی ــ نیز مترتب نیست، بلكه غالباً فعلیت استنباط فی الجمله را هم لازم دارد، به عبارت دیگر، علاوه بر ملکه، فعلیت استنباط فی الجمله هم جزء موضوع احكام اجتهاد است. ازاین رو، در تعریف آن را «تحصیل حجت بر حكم شرعی از روی ملكه» دانسته است؛ یعنی با ملحوظ داشتن قید «ملكه»، اجتهاد را خود ملكه تلقی نكرده، بلكه فعلیت دادن به ملكه را هم در آن لحاظ كرده است. در واقع در تعریف او، برخلاف تعاریفی كه در آنها «ملكه» جنس قرار داده شده (ملكة یقتدر بها ... )، «تحصیل حجتی كه ناشی از ملكه بوده باشد» جنس قرار گرفته است.»[4]
ما می گوییم:
1. ماحصل سخن مرحوم گرجی آن است که اصطلاح اجتهاد میتواند دارای ۹ تعریف باشد.
همراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملههمراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملههمراه با وجود ملکه استنباطهمراه با وجود ملکه استنباطمطلقمطلقمطلقمطلقهمراه با وجود ملکه استنباطهمراه با وجود ملکه استنباطهمراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملههمراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملهتلاش برای به دست آوردن ظن به حکم شرعی از ادله معتبرتلاش برای به دست آوردن ظن به حکم شرعی از ادله معتبرتلاش برای به دست آوردن حجّت نسبت به حکم شرعی از ادله معتبرتلاش برای به دست آوردن حجّت نسبت به حکم شرعی از ادله معتبرهمراه با وجود ملکه استنباطهمراه با وجود ملکه استنباطمطلقمطلقهمراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملههمراه با وجود ملکه استنباط و وجود استنباط فی الجملهتلاش برای به دست آوردن حکم شرعی از ادله معتبر فقهیتلاش برای به دست آوردن حکم شرعی از ادله معتبر فقهی
2. لازم است اشاره کنیم که مراد ما از «اجتهاد» آن چیزی است که امروزه در میان فقهای شیعه رایج است و چنانکه در تاریخ اجتهاد خواهیم دید، این لفظ دارای تطوّر در معنا بوده است.