« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1401/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم



مسئله دوم: معنای لغوی اجتهاد:

جُهد (به ضم) که لغت اهل حجاز است و یا جَهد (به فتح) که لغت اهل غیر حجاز است، به معنای طاقت و وسع است. و گفته شده است که جُهد (به ضم) به معنای طاقت است و جَهد (به فتح) به معنای مشقّت است.[1]

البته معجم مقاییس اللغة[2] می نویسد که اصل در این واژه به معنای مشقّت است. و راغب هم می نویسد که جَهد (به فتح) به معنای مشقّت و سختی است و با ضم (جُهد) به معنای کوشش گسترده و وسیع به اندازه طاقت است. وی بر این مطلب آیه شریفه «وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ»[3] را شاهد می آورد و درباره آیه «وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا»[4] را چنین معنا می کند: «حلفوا واجتهدوا في الحلف أن يأتوا به على أبلغ ما في وسعهم»[5] .

(ما می‌گوییم: البته به نظر می‌رسد که «أبلغ ما في وسعهم» ربطی به لغت «جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ» ندارد بلکه از «لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا» استفاده شده است و «جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ» به معنای «سختی قسم» است.)

این کتاب همچنین «اجتهد» را «أخذ النفس ببذل الطاقة وتحمّل المشقة»[6] معنا می کند.

مطابق نقل برخی نیز جَهد (به فتح) به معنای غایت است و جُهد (به ضم) به معنای طاقت است. چنانکه برخی نیز گفته‌اند جهد (به فتح و ضم) به معنای طاقت است و اگر معنای مشقت از آن مستفاد شود، فقط به فتح است.[7]

اما صحاح ضمن اینکه جُهد (به ضم) را به معنای «طاقت» معنا کرده است، جَهد (به فتح) را برگرفته از «اِجْهَدْ جَهْدَكَ فى هذا الأمر، أى ابلُغ غايتك»[8] (در این کار به آخر مقصود خودت برس) می‌داند.

مرحوم مصطفوی ضمن بیان این نکات که گفتیم، مجاهده را «ادامه جهد» و اجتهاد را «جهد همراه با رغبت» برمی‌شمارد.[9]

ما می گوییم:

    1. با توجه به آنچه گفتیم می توان گفت اجتهاد در یک کار، کوشش بسیار در آن کار است. چنانکه لسان العرب می نویسد: «جَهَدَ يَجْهَدُ جَهْداً واجْتَهَد، كِلَاهُمَا: جدَّ»[10]

    2. توجه شود که مطابق آنچه از کتاب های لغت خواندیم، می‌توان تعریف الموسوعه الفقهیه را پذیرفت. این کتاب معنای لغوی اجتهاد را «بَذْل الْوُسْعِ وَالطَّاقَةِ فِي طَلَبِ أَمْرٍ لِيَبْلُغَ مَجْهُودَهُ وَيَصِل إِلَى نِهَايَتِهِ»[11] (با توجه به تعریف صحاح) دانسته است.

(توجه شود که ظاهراً مراد «وصول به نهایت وسع» است و ممکن است مراد وصول به نهایت مجهود و کار باشد.) [و الشاهد علی ذلک آنکه خلیل، جهد را «بلوغ به مجهود» دانسته است[12] ]

    3. کما اینکه تعریف تهانوی در کشاف اصطلاحات الفنون که می نویسد: «في اللغة استفراغ الوسع في تحصيل أمر من الأمور مستلزم للكلفة والمشقّة»[13] نیز قابل تأمل است.

    4. اما نکته مهم در این بحث آن است که در کتاب و سنت، لغت «اجتهاد» وارد نشده است تا بخواهیم با فهم معنای آن، به معنای آیات یا روایات دست یابیم و یا از اطلاق آن بهره بگیریم. بلکه این لغت، مشیر به عناوین مختلفی است که در لسان روایات وارد شده است (مثل فقیه عالم، عارف به احکام) و یا ناظر به موضوع حکم عقل و یا بنای عقلاست (مثل رجوع جاهل به عالم) و لذا این لغت به نوعی عنوان اصطیادی است.[14]

این نکته مورد اشاره مرحوم اصفهانی و مرحوم خویی هم واقع شده است و ایشان بحث از معنای لغوی (و اصطلاحی) اجتهاد را بی‌خاصیت برمی‌شمارد.[15]

    5. مرحوم مروج در منتهی الدرایه علت اینکه در میان عناوین مختلفی که در لسان روایات مطرح است (و یا ناظر به موضوع حکم عقلی است)، چرا عنوان اجتهاد توسط علما، اصطیاد شده و موضوعیت یافته است می‌نویسد:

«والوجه في العدول عن تلك العناوين إلى عنوان «الاجتهاد والمجتهد» أحد أمرين:

الأوّل: أن معرفة الأحكام الشرعية متوقفة أوّلا على وجود ملكة يقتدر بها على الاستنباط وردّ الفروع إلى الأصول ، وثانيا على إعمال هذه القدرة بالنظر في أدلّة الفقه ، وكلمة «الاجتهاد» تدل على هذين الأمرين

... الثاني: أن الأصل في تعريف الاجتهاد هم العامة بلحاظ إطلاق «المجتهد» على بعض الصحابة في مقام توجيه مخالفتهم للكتاب والسنة ، فتبعهم أصحابنا في أصل هذا العنوان ، وتصرّفوا في التعريف بما ينطبق على أصول المذهب.»[16]

 


[1] . مصباح المنیر، ج2، ص112.
[2] . ج1، ص486.
[3] . توبه:79.
[4] . انعام: 109.
[5] . المفردات في غريب القرآن، ج1، ص208.
[6] . همان.
[7] . ن ک: موسوعة الفقهیة الاسلامی، ج5، ص197.
[8] . صحاح، ج2، ص460.
[9] . التحقیق فی کلمات القرآن، ج2، ص128.
[10] . لسان العرب، ج3، ص133.
[11] . الموسوعة الفقهية الكويتية، ج1، ص316.
[12] . العین، ج3، ص386.
[13] . موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص101.
[14] . ایضاً: ن ک الاصول فی علم الاصول، ایروانی، ج2، ص461.
[15] . دراسات فی علم الاصول، ج4، ص421؛ نهایة الدرایة، ج6، ص364؛ الهدایة فی الاصول، ج4، ص365؛ مصباح الاصول، ج3، ص434.
[16] . منتهی الدرایة، ج8، ص362.
logo