1401/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
1. مطابق تقسیم بندی مرحوم گرجی، دورهی بعد از غیبت صغری، عصر محدثان نامیده شده است، این دوره تا نیمه اول قرن پنجم ادامه یافته است:
«رهبران این دوره که بزرگترین محدثان و فقهای شیعه اماميه محسوب می شوند غالباً در دو شهر مهم مذهبی و فرهنگی آن روزگار، یعنی قم و ری، زندگی می کردند و در تهذیب و تنقیح و تنظیم حدیث شیعه نهایت تلاش خود را مبذول داشتند. کتب حدیثی که در این دوره تألیف شد، اصول منابع فقه شیعه امامیه را تشکیل می دهد. بدون شک حکومت شیعی مذهبِ آل بویه در این عصر در پیدایش و رشد و نمو این دوره تأثیر بسزایی داشت.»[1]
2. مهمترین امتیاز کتاب های این دوره با آنچه در روزگار ائمه (ع) تدوین یافته است آن بوده است که:
«در دوره قبل (دوره اول) هر کدام از راویان آنچه که بلاواسطه یا مع الواسطه از امام (ع) میشنیدند یا می دیدند، همانطور که فرا گرفته بودند، یعنی ولو به صورت متفرّق و نامنظم، در اصول خود یادداشت می کردند، مثلاً در جنب روایتی که در باب صلاة یا زکاة ثبت کرده بودند روایتی در باب دیات یا قصاص و اخلاق و تفسیر ثبت میکردند ولی در این دوره (دوره دوم) محدّث تمام روایاتی را که دیگران به طور غیر منظم نوشته بودند ملاحظه کرده و از آنها آنچه را که به نظرش صحیح می رسید هر کدام را در باب مناسب خود ثبت و ضبط می کرد. مراجعه به کتابهای کافی و کتاب من لا يحضره الفقيه بخوبی این حقیقت را آشکار می سازد.»[2]
3. باید توجه داشت که در این دوره بزرگانی از قبیل صدوق، کتاب هایی (مثل جوابات المسائل البصريات، جوابات المسائل القزوينيات، جوابات المسائل الكوفیات، جوابات المسائل المصريات و جوابات المسائل الواسطية، الرسالة الثانية الی اهل بغداد في معنی شهر رمضان و جواب مسألة في الطلاق وردت اليه من المدائن و جواب مسألة نيشابور[3] ) که میتوان آن را فقه (و نه حدیث) دانست، نوشتهاند اما این کتابها با آنچه در دورههای بعد به عنوان کتابهای اجتهادی توسط فقهای شیعه نوشته شده است، دارای فرق اساسی است.
«در این کتب تنها به مسائلی اقتصار شده که در نصوص به آنها تعرّض شده است، ليکن در آنها اقوال مختلف، احتجاجات، مخصوصاً احتجاجات عقلی وجود ندارد و خلاصه، کتب فقهی این دوره صرفاً فروعی است که در روایات وارد شده است با همان مضامین و غالباً با همان تعبیرات، لیکن با حذف اسناد روایات»[4]
4. از بزرگان این دوره میتوان به علی بن ابراهیم قمی، محمد بن یعقوب کلینی (۳۲۹ ق) ابن قولویه (۳۸۰ ق)، علی بن حسین بن بابویه (329ق)، محمد بن علی بن بابویه، صدوق (۳۸۱ ق)، اشاره کرد.
5. دایرة المعارف بزرگ اسلامی درباره اجتهاد در این دوره می نویسد:
«بدون اینكه بخواهیم موارد استثنا را نفی كنیم، باید یادآور شویم كه با آغاز دوره غیبت، این جوّ رأی ستیز بر امامیه غالب شده، و این جهتگیری به طور مشترك در محدثان و متكلمان امامیه وجود داشته است. درست در زمانی كه بجز اقلیتی ظاهرگرا، دیگر مذاهب فقهی و فقهی ـ كلامی، «اجتهاد الرأی» را به عنوان شیوهای ستوده در پاسخگویی به مسائل فقهی پذیرفته بودند، امامیه مبارزهای پیگیر را در برابر آن داشتند، چنانكه در این دوره رد بر اجتهاد و فروع آن در آثار محدثان امامی بابی خاص داشت ... استثنایی ویژه در سدۀ ۴ ق، ابن جنید اسكافی است كه به صراحت حجیت قیاس و اجتهاد الرأی را باور داشته و در این باره آثاری نیز تألیف كرده است»[5]
6. پس از دوره محدثان، عصر اجتهاد در میان شیعیان به بلوغ میرسد. البته باید اشاره کرد که در همان دوره محدثان، دو تن از بزرگان شیعه یعنی ابن ابی عقیل عمّانی (معاصر کلینی) و ابن جنید اسکافی (۳۸۱ هق)، در کار اجتهاد بودهاند و از زمره محدثان شمرده نمی شوند.
مرحوم گرجی درباره این دوره می نویسد:
«علم فقه که در دوره قبل در حقیقت جمع نصوص بود، در این دوره به صورت اجتهادی درآمد و به برکت علم اصول، که مسائل آن از عرف و لغت و عقل و سیره عقلا و نصوص اخذ شده بود، رونق گرفت و برای اولین بار به دست دانشمندان شیعه امامیه مسائل فقهی از نصوص استخراج و تحقیق و تنقیح شد و فروعی که نصی درباره آنها وارد نشده بود، از اصول کلی استنباط گردید. لذا این دوره را می توان به طور مطلق هم دورهی اجتهاد نامید.
در این دوره، علم اصول کامل شیعه به طور مستقل نگاشته شد
در این دوره در نتیجه تفريع، حكم مسائلی که نصوص متعرض آنها نشده بود، بیان شد»[6]
7. از بزرگان این دوره میتوان به ابن شیخ مفید (۴۱۳ ق)، سید مرتضی (۴۳۶ ق)، ابوالصلاح حلبی (447 ق)، سلّار دیلمی (۴۶۳ ق)، ابن براج (۴۸۱ ق) اشاره کرد. اما به عنوان مهمترین شخصیت در اجتهاد شیعه باید به طور خاص از شیخ الطائفه شیخ طوسی نام برد. مرحوم گرجی در این باره می نویسد:
«اولاً شیخ طوسی اجتهاد شیعه را، چنانکه اشاره شد، اطلاق و كمال بخشید، ثانياً در باب فقه و اصول کتابهای کامل و برجسته ای از خود به یادگار گذاشت، ثالثاً اجتهاد شیعه را در برابر اجتهاد اهل سنت، خصوصاً در برابر یکایک مذاهب مهم اهل سنت عملا استقلال داد. ... رابعاً شیخ طوسی به قلم فقه شیعه اعتدال بخشید نه چون اخباریان صرفاً اخبار را مبنای استنباط قرار داد و نه چون قدما [مراد ظاهراً ابن أبی عقیل و ابن جنید است] تحت تأثير اهل رأی قرار گرفت و نه از مثل قياس هم در استنباط بهره جست، بلکه در موارد وجود ظواهر کتاب و سنت از آنها و در موارد دیگر از ادله عقلیه استفاده می کرد؛ ... پس جا دارد که وی را به وجود آورنده دورهای خاص از فقه قرار دهیم»[7]
8. در اینجا لازم است اشاره کنیم که مطابق مقدمه شیخ طوسی در مبسوط، رویه ایشان در همان زمان مورد استیحاش برخی از اخباریون بوده است:
«و كنت علی قديم الوقت و حديثه متشوق النفس إلی عمل كتاب يشتمل علی ذلك تتوق نفسي إليه فيقطعني عن ذلك القواطع و یشغلني [تشغلني خ ل] الشواغل، و تضعف نيّتي أيضا فيه قلّة رغبة هذه الطائفة فيه، و ترك عنايتهم به لأنهم ألقوا الأخبار و ما رووه من صريح الألفاظ حتی أن مسئلة لو غير لفظها و عبر عن معناها بغير اللفظ المعتاد لهم لعجبوا [تعجّبوا خ ل] منها و قصر فهمهم عنها، و كنت عملت علی قديم الوقت كتاب النهاية، و ذكرت جميع ما رواه أصحابنا في مصنّفاتهم و أصولها من المسائل و فرّقوه في كتبهم، و رتّبته ترتيب الفقه و جمعت بین النظائر، و رتّبت فيه الكتب علی ما رتّبت للعلّة التي بيّنتها هناك، و لم أتعرّض للتفريع علی المسائل و لا لتعقيد الأبواب و ترتيب المسائل و تعليقها و الجمع بين نظائرها بل أوردت جميع ذلك أو أكثره بالألفاظ المنقولة حتّی لا يستوحشوا من ذلك ... ثمّ رأيت أنّ ذلك يكون مبتورا يصعب فهمه علی الناظر فيه لأن الفرع إنما يفهمه إذا ضبط الأصل معه فعدلت إلی عمل كتاب يشتمل علی عدد جميع كتب الفقه التي فصلها الفقهاء و هي نحو من ثلاثين [ثمانين خ ل] كتابا»[8]
9. مرحوم گرجی در ادامه به عصر تقلید از شیخ طوسی اشاره کرده و می نویسد
«پس از دوره سابق حدود متجاوز از یک قرن دانشمندان غالباً در احکام اسلامی نظری از خود ابراز نمیداشتند و این شاید به علت درک عظمت علمی شیخ طوسی و اعتماد به آراء آن دانشمند بوده است و شاید به علت احساس عجز در مقابل استحکام مبانی شیخ و قوت استنباط او و یا به علت تلقی اهانت به مقام والای شیخ ... در هر حال اولین کسی که مجدداً باب اجتهاد را گشود ابن ادریس حلی بود. او دانشمندان این عصر را مقلّده می نامید. ...
مدت امتداد این دوره حدود متجاوز از یک قرن بود، یعنی از زمان شیخ طوسی (460 ه) تا عصر ابن ادریس حلی (۵۹۸). در عین حال در این دوره نیز دانشمندانی به ظهور پیوستند و از خود آثاری نیز به یادگار گذاشتند؛ از جمله: شیخ سدید الدین محمود بن علی حمصی رازی و ابوالمکارم حمزة بن علی بن زهره علوی»[9]
10. مرحوم گرجی معتقد است دوره ای که با ابن ادریس (598 هق) شروع می شود، را می توان عصر تجدد اجتهاد نامید. وی با اشاره به کتاب سرائر مینویسد:
«ابن ادریس در این اثر نفیس خود در تمام فروع، نظر شیخ را ذکر می کند و به طور کامل در مقام نقد آن بر می آید. بتدریج این پدیده هر چه بیشتر وسعت یافت و دانشمندان بزرگ دیگری، چون محقق حلی، علامه حلی و فخرالمحققین همین راه را دنبال کردند و از این رهگذر فقه شیعه بار دیگر در مسیر پیشرفت و تکامل خود قرار گرفت.
بسیاری از بزرگان این عصر از حله برخاسته اند و این شاید بدان جهت بود که پس از این بغداد مرکزیت خود را از دست داد، گروهی از اهل حله برای گرفتن امان نزد هلاکو، فرمانده لشکریان مغول رفتند و هلاكو پس از آنکه به راستگویی آنان اطمینان یافت اهل این شهر را امان داد؛ لذا در ظل این امان جلسات بحث و تدریس کلام و فقه دایر شد.
این دوره از زمان ابن ادریس تا قرن یازده (نهضت اخباریان) ادامه داشت و هرچه از آغاز نهضت فقها می گذشت رفته رفته نشاط علمی آنان رو به ضعف می نهاد و این امر خود زمینه پیدایش مذهب اخباری گردید.
در این دوره نظم و ترتیب بیشتری برای کتب فقهی به وجود آمد.»[10]
11. از فقهای بزرگ این دوره میتوان به ابن ادریس (598 ق)، محقق حلی (676 ق)، فاضل آبی (بعد از 672 ق)، علامه حلی (726 ق)، فخرالمحققین (771 ق)، شهید اول (786 ق)، محقق کرکی (940 ق)، شهید ثانی (965 ق)، صاحب مدارک (عاملی 1009 ق، نوه دختری شهید ثانی)، صاحب معالم (1011 ق، فرزند شهید ثانی)، شیخ بهایی (1030 ق) و مقدس اردبیلی (993 ق) اشاره کرد.
12. روزگار و عصر بعد از دوره تجدّد اجتهاد را می توان عصر اخباریون نامید.
مرحوم گرجی در این باره مینویسد:
«در قرن یازدهم دانشمندانی از شیعه به استناد این که مؤسس علم اصول اهل سنت اند و اگر برای استنباط مسائل فقهی از ادله، نیازی به استفاده از قواعد اصولی باشد لازم می آید اصحاب امامان فقیه نباشند، چرا که آنان برای به دست آوردن احکام از روایات صادره از قواعد اصولی استفاده نمی کردند، ... معتقد بودند که منبع استنباط فقه شیعه منحصراً کتاب و سنت است نه آنچه مجتهدان می گویند. از مهمترین پیشوایان این گروه مولی محمدامین استر آبادی (۱۰۳۶ ق) مؤلف كتاب الفوائد المدنية بود. او همه مجتهدان از قدیمین تا شهیدین و دیگران را به باد انتقاد می گرفت و همه را پیرو مکتب اهل سنت می دانست و کتاب الفوائد المدنية را به منظور رد مجتهدان نگاشت.
در این دوره به دلیل مخالفت سرسختانه اخباریان، علم اصول به ضعف گرایید.
در این دوره کتب فقهی بر مبنای احادیث نگاشته می شد، مانند کتاب نفیس الحدائق الناضرة.»[11]