« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1400/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم



بحث: رِشوه (یا: رُشوه و یا: رَشْوه)

مقدمه 1:

    1. «رَشا، یَرْشو، رشواً» (از حروف اصلی ر ش و) به معنای رشوه دادن است و لفظ «رشوة» (ج: رُشی) مصدر «ارتشی» است که به معنای رشوه گرفتن است. این باب مصدر دیگری هم به صورت «إرتشاء» دارد.[1]

اما طلب رشوة، از باب استفعال است و «استرشی» است.

باب مفاعله این مبدء هم «راشی، مراشاةً» به معنای رشوه دادن است. البته «مراشاة» به معنای «مدارا کردن» و «محابات» هم وارد شده است[2]

    2. جمهره اللغه، «رشوه» را اسم مصدر «رشا، یرشو، رشواً» دانسته است که در این صورت باید آن را اسم مصدر «رشوه دادن» معنی کنیم[3]

    3. مطابق نقل «الفروق فی اللغه»، عرب به رشوة «اتاوه» هم می‌گوید و آن را به صورت فعل «اتوتُ الرجل أتوا» هم استعمال می‌کند. (البته همین کتاب می‌نویسد که «اتاوه» به معنای خراج است) و همچنین به رشوه، «اسلال» هم گفته می‌شود[4]

زبیدی هم می نویسد که به رشوه، «برطیل» (ج: براطیل) هم گفته می‌شود و اضافه می‌کند که معلوم نیست این لغت عربی باشد ولی در عرب مَثَلی هست که می‌گویند «البراطیل تنصر الاباطیل»[5]

    4. لغت «رَشاء» همچنین به معنای ریسمان است[6] معجم مقاییس اللغه، اصل در این مبدء را «سبب و تسبّب لشیء برِفْقٍ و مُلایَنَة» معنا کرده است[7] مطابق این نقل، به این جهت به مفهوم رایج از رشوه، رشوه گفته می‌شود که باعث می شود کار به راحتی به سرانجام رسد.

همین مطلب به نوعی دیگر مورد اشاره «المحکم و المحیط» است که می نویسد: «به ریسمان از آن جهت رشاء گفته می‌شود که: «لانه یوصَل به الی الماء کما یوصَلُ بالرشوه الی ما یطلب من الاشیاء»[8]

توجه شود که در تعبیر «المحکم و المحیط»، «رشوه برای رسیدن به اشیاء» استعمال می‌شود و لذا اعم است از «پرداختن مال برای رسیدن به حکم»

    5. القاموس المحیط[9] و کتاب الماء[10] و المحکم و المحیط[11] ، لغت « رشوة» را به معنای «جُعل» (یعنی مالی که در مقابل عمل قرار داده می شود) گرفته‌اند. همین مطلب به نوعی دیگر در اساس البلاغه هم مطرح است. زمخشری در این کتاب می نویسد: «فلانٌ یرتشی فی حکمه و یاخذ الرُشوه و الرَشوه و الرِشوه و الرُشی»[12] مطابق این نقل، رشوه «مالی» است که اخذ می‌شود.

این در حالی است که زمخشری در الفائق، اعراب این کلمه را تنها به دو صورت «الرُشوه» و الرَشوه» ضبط کرده است و آن را «الوصله الی الحاجة بالمصانعة» برمی‌شمارد که معنی مصدری است[13]

همین مطلب عیناً مورد اشاره ابن اثیر واقع شده است، با این تفاوت که به جای «رَشوه»، لفظ «الرِّشوه» را نشانده است[14] (توجه شود که مطابق این نقل هم رشوه تنها مختص به «حکم» نیست).

    6. چنان که خواندیم (و مورد تصریح افصاح[15] و تاج العروس[16] و القاموس المحیط[17] هم واقع شده است) رشوه به فتح و ضم و کسر «راء» ضبط شده است ولی به نقل از شمس العلوم، اصل در این لغت، کسر «راء» است چرا که وی «رُشوه» را «لغةٌ فی الرَّشوه» ضبط کرده است[18] .

همین مطلب مورد اشاره لسان العرب هم واقع شده است. چرا که این کتاب ضمن اشاره به هر سه ضبط، خود از ضبط «رَشوه» نیز یاد می کند ولی می نویسد:

« قَالَ سِيبَوَيْهِ: مِنَ الْعَرَبِ مَنْ يَقُولُ رُشْوَةٌ ورُشىً، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رِشْوَةٌ ورِشىً، والأَصل رُشىً، وأَكثر الْعَرَبِ يَقُولُ رِشىً»[19]

    7. زمخشری، اصل اولیه در این مبدء را «رشا الفَرْخْ» برمی‌شمارد (به معنای اینکه جوجه (فرخ) گردن کشید به سوی مادرش تا او را غذا دهد) [رشا الفَرْخ إذا مَدّ رأسَه إلی اُمه لِتَزُقَّه] وی همچنین «استرشی الفصیل» را (بچه شتر) «طَلَبُ الرضاع» معنی می‌کند.[20]

لسان العرب هم با اشاره به «رشا الفرخ»، از ابوعبیده نقل می کند «الرَّشا من اولاد الضباء (آهو) الذی قد تحرَّک و تمشّی»[21]

    8. چنان که خواندیم در کلمات لغویون، نوعاً سخن از «مالی که برای حکم کردن پرداخت ‌شود» به میان نیامده بود. این مطلب را می‌توان به صراحت بیشتر در المصباح المنیر مشاهده کرد این کتاب رشوه را چنین تعریف می کند: «الرَّشْوَةُ: بِالْكَسْر مَا يُعْطِيهِ الشَّخْصُ الحَاكِمَ وغَيْرَهُ لِيَحْكُمَ لَهُ أَوْ يَحْمِلَهُ عَلَى مَا يُرِيدُ»[22]

(همین مطلب عیناً مورد تصریح تاج العروس[23] و مجمع البحرین[24] هم واقع گردیده است)

روشن است که در معنای رشوه فقط «حکم» اخذ نشده بلکه «حمل علی ما یرید» هم مطرح است که با توجه به عطف آن به «حکم»، در موضوعات معنی می‌دهد.

البته مطابق ظاهر این قول، رشوه تنها بر مالی که به حاکم اعطا شود، اطلاق می شود. ولی روشن است که این با سایر کتاب‌های لغت سازگار نیست و به احتمال زیاد لفظ حاکم در اینجا، از باب آن به کار رفته است که اشاره به کسی کند که کار در اختیار اوست (و روشن است که حاکم اظهر مصادیق آن است)

    9. ابن اثیر می نویسد که: راشی کسی است که عطا می‌کند، مرتشی کسی است که می‌گیرد و رائش کسی است که بین راشی و مرتشی ارتباط برقرار می‌کند (و چانه می‌زند)

« فَالرَّاشِي مَنْ يُعْطِي الَّذِي يُعِينه عَلَى الْبَاطِلِ. والْمُرْتَشِي الآخِذُ. والرَّائِشُ الَّذِي يسْعى بَيْنَهُمَا يَسْتزيد لِهَذَا و یستنقص لهذا»[25]

    10. در میان کتاب‌های لغت، ابن اثیر، کسی است که به صراحت می‌نویسد که اگر مالی را بدهند تا به حق برسند یا دفع ظلم کنند، این «موضوعاً» داخل در رشوه نیست[26] ولی این مطلب در سایر کتاب‌های لغت موجود نیست و حتی مجمع البحرین می‌نویسد که: « قَلَّ ما تستعمل إلا فيما يتوصل به إلى إبطال حق أو تمشية باطل»[27]

که دلیل بر آن است که این لغت در «پرداخت در حق» هم استعمال می شود.

جمع‌بندی:

با توجه به آنچه خواندیم می‌توان گفت:

یک) «رشوه» هم به معنای مالی است که برای حل مشکل و وصول نتیجه پرداخت می‌شود و هم به معنای مصدری است.

و هم به معنای رشوه دادن و هم به معنای رشوه گرفتن به کار برده می شود (اگر چه در معنای رشوه گرفتن شیوع بیشتر دارد)

دو) این کلمه به هر سه صورت «رِشوه، رُشوه و رَشوه» ضبط شده است، ولی ظاهراً ضبط آن به کسر مشهورتر است.

سه) رشوه مربوط به حکم نیست و اعم از حکم و موضوع است و لذا فقط مربوط به مقام قضاوت نیست.

چهار) رشوه در صورتی که مالی برای وصول به حق داده شود، هم قابل استعمال است (خلافاً لابن اثیر). این مطلب مورد تصریح الموسوعه الفقهیه[28] هم واقع شده است. چرا که می نویسد:

«وَالرِّشْوَةُ فِي الاِصْطِلاَحِ: مَا يُعْطَى لإبْطَال حَقٍّ، أَوْ لإحْقَاقِ بَاطِلٍ. وَ هُوَ أَخَصُّ مِنَ التَّعْرِيفِ اللُّغَوِيِّ، حَيْثُ قُيِّدَ بِمَا أُعْطِيَ لإِحْقَاقِ الْبَاطِل، أَوْ إِبْطَال الْحَقِّ.»

پنج) اینکه برخی از لغویون رشوه را به صورت مطلق به معنای «جعل» گرفته‌اند، سخن کاملی نیست چرا که روشن است هر جُعلی (مثل آنچه در جُعاله مطرح است) مصداق رشوه نیست[29] و لذا باید گفت که مراد لغویون آن است که رشوه: نوعی از جُعل است (همانطور که لغویون می نویسند: السعدانه نبتٌ

اللهم الا ان یقال: اگر لغوی ها می گفتند «الرشوه جعلٌ» این سخن درست بود ولی ایشان نوشته اند «الرشوه الجعل» و این ظاهراً آن است که ایشان رشوه را به معنا و مفهوم جعل گرفته اند)

شش) می توان گفت رشوه مالی است (یا رشوه دادن کاری است) که به سبب آن، که کاری بدون رشوه نمی‌پذیرفت، تحقق یابد (چه این کار فی حد نفسه باطل باشد و چه حق. و چه این کار، حکم کردن در مقام قضاوت باشد و یا انجام یک موضوع دیگر باشد.) توجه شود که مراد، آن دسته از اموری است که نباید در مقابل آن مالی گرفته شود.

پس رشوه عبارت است از مالی که در مقابل کاری پرداخت می‌شود که نباید در ازای آن کار پولی دریافت شود (یا: رشوه، دادن مالی است که ... ، یا: رشوه، گرفتنِ مالی است که ... )

هفت) برخی از بزرگان نوشته اند که در مفهوم رشوه، تنها اخذ و اعطاء مال مدخلیت ندارد، بلکه اگر کاری و عملی هم برای مرتشی انجام شود و یا حتی مدح او گفته شود هم، امکان صدق رشوه موجود است. در این‌باره سخن خواهیم گفت:

«و هل تختصّ الرشوة بباب القضاء و الحكم أو تشمل مطلق ما يعطى لحمل الغير على ما يريده المعطي؟. و هل تختصّ ببذل الأموال أو تعمّ الأعمال بل و الأقوال أيضا كمدح القاضي و الثناء عليه و كذا المعاملة المحاباتية معه و إعارته الأموال الثمينة و الوقف عليه و نحو ذلك ممّا يعود نفعه إليه؟»[30]

مقدمه 2:

مرحوم خویی می‌نویسند که در روایات عامّه و خاصه، روایتی را نیافته اند که درصدد تبیین معنای رشوه باشد (و لذا در این واژه حقیقت شرعیه موجود نیست):

«لم نجد نصا من طرق الخاصة ومن طرق العامة يحقق موضوع الرشوة ويبين حقيقتها، غير انه ورد في بعض الروايات انها تكون في الاحكام، ولكنها لم توضح ان الرشوة هل هي بذل المال على مطلق الحكم أو على الحكم بالباطل، بل لا يفهم منها الاختصاص بالاحكام والا لما صح اطلاقها في غيرها. وكيف كان فلا بد في تحقيق مفهومها من الرجوع الى العرف واللغة وكلمات الاصحاب»[31]

ما می‌گوییم:

    1. درباره این کلمه و حدود معنای آن، چنان که گفتیم چند نکته بسیار مهم باید مد نظر باشد.

نخست آنکه آیا این کلمه فقط در مورد مالی داده می‌شود که حق را ناحق و یا باطل را حق کند

و دوم آنکه آیا این کلمه فقط در مورد مالی است که به قاضی یا حاکم داده می‌شود

و سوم اینکه آیا این کلمه در مورد جایی است که مالی داده می‌شود تا «حکم» (در مقام قضاوت) تغییر کند.

و چهارم اینکه آیا رشوه شامل غیر مال هم می شود.

 


[1] . الصحاح، ج6، ص2357.
[2] . الصحاح، ج6، ص2357؛ کتاب العین، ج6، ص281؛ لسان العرب، ج14، ص322؛ شمس العلوم، ج4، ص2509؛ القاموس، ج4، ص368؛ المحیط فی اللغه، ج7، ص347؛ مقدمه الادب، ص149.
[3] . جمهره اللغه، ج3، ص1276.
[4] . ج1، ص166.
[5] . الموسوعة الفقهیة، ج22، ص220 به نقل از التعریفات، ص148.
[6] . المغرب، ج1، ص331؛ شمس العلوم، ج4، ص2509.
[7] . ج2، ص397.
[8] . ج8، ص119.
[9] . ج4، ص368.
[10] . ج2، ص528.
[11] . ج8، ص119.
[12] . ج1، ص233.
[13] . الفائق، ج2، ص37.
[14] . النهایة، ج2، ص226.
[15] . ج2، ص1012.
[16] . ج19، ص461.
[17] ج4، ص368.
[18] . شمس العلوم، ج4، ص2509.
[19] . لسان العرب، ج14، ص322.
[20] . اساس البلاغة، ج1، ص233؛ الفائق، ج2، ص37.
[21] . لسان العرب، ج14، ص322.
[22] . المصباح المنير، ص120.
[23] . ج19، ص461.
[24] . ج6، ص377.
[25] . النهايه في غريب الحديث والاثر، ج2، ص226.
[26] . همان.
[27] . مجمع البحرين ط-الحسینی، ج1، ص184.
[28] . ج22، ص220.
[29] . ن ک: مصباح الفقاهة، ج1، ص263؛ البحوث الهامة، ج6، ص526.
[30] . دراسات فی المکاسب المحرمه، ج3، ص145.
[31] . مصباح الفقاهة، ج1، ص414.
logo