1400/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
ب) روایات[1] :
1) «وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ يَزِيدَ الصَّائِغِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِنْ حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِنْ وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِنِ اؤْتُمِنَ خَانَ مَا مَنْزِلَتُهُ قَالَ هِيَ أَدْنَى الْمَنَازِلِ مِنَ الْكُفْرِ وَ لَيْسَ بِكَافِرٍ.»[2]
2) «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي وَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا الِاعْتِرَاضُ قَالَ الِالْتِفَاتُ وَ إِذَا رَكَعَ رَبَضَ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ يَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَكَ كَذَبَكَ وَ إِنِ ائْتَمَنْتَه خَانَكَ وَ إِنْ غِبْتَ اغْتَابَكَ وَ إِنْ وَعَدَكَ أَخْلَفَكَ.»[3]
3) «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ وَ الْحَجَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَغُشُّهُ وَ لَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَهُ.»[4]
4) «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ.»[5]
5) «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا كَفَّارَةَ لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّهِ بَدَأَ وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون»[6]
[مقت: بُغض]
6) در برخی از ادعیه وارد شده است که:
«اللهم انی استغفرک لکل نذر نذرته و لکل وعد وعدته و لکل عهد عاهدته ثم لم اف به»[7]
7) « وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ عِيسَى بْنِ حَسَّانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ كَذِبٍ مَسْئُولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ يَوْماً إِلَّا كَذِباً فِي ثَلَاثَةٍ رَجُلٍ كَائِدٍ [کید کننده] فِي حَرْبِهِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُ أَوْ رَجُلٍ أَصْلَحَ بَيْنَ اثْنَيْنِ يَلْقَى هَذَا بِغَيْرِ مَا يَلْقَى بِهِ هَذَا يُرِيدُ بِذَلِكَ الْإِصْلَاحَ مَا بَيْنَهُمَا أَوْ رَجُلٍ وَعَدَ أَهْلَهُ شَيْئاً وَ هُوَ لَا يُرِيدُ أَنْ يُتِمَّ لَهُمْ.»[8]
(پس فقط در همین سه مورد جائز است و در بقیه موارد حرام است)
حضرت امام در شرح این روایت می نویسند:
«إنّ حقيقة الوعد و الوعيد ليست إخبارا عن واقع يطابقه أو لا يطابقه، بل تعهّد و تهديد و إن كانا على نحو الإخبار و إلقاء الجملة الخبريّة، نظير الجعل بنحو الإخبار في باب الجعالة، فإذا قال: «من ردّ ضالّتي أعطيه كذا» ليس إخبارا بل إنشاء بصورة الإخبار أو إخبار بداعي الإنشاء.
فقوله: «إنّي أعطيك غدا كذا» ليس إخبارا بل إنشاء قرار و عهد، و له إنجاز و خلف، لا صدق و كذب، و إطلاق صادق الوعد و الوعد المكذوب أو غير المكذوب ليس باعتبار الإخبار عن واقع، بل بنحو من المشابهة و التأوّل، كقوله:
يبكي كذبا، و يتأوّه و يتمنّى و يترجّى كذبا، و نظائرها. (دروغی گریه کرد، ناله کرد، آرزو کرد و ...)
فتحصّل من ذلك أنّ عدة الرجل أهله ليست من قبيل الإخبار، و مع ذلك استثناه من الكذب، فيستكشف منه أنّ الكذب في المستثنى منه أعمّ من الكذب الحقيقي و الحكمي الادّعائي، فيصحّ الاستثناء منه، فيستفاد منها أنّ كلّ ما كان له نحو كشف عن الواقع، و لو كان من قبيل الإنشاءات، داخل في الكذب حكما، و محرّم إلّا ثلاثة»[9]
توضیح:
1. اصلاً وعده انشاء است (حتی اگر به وسیله جملات خبری صادر شده باشد)
2. و لذا اطلاق صدق و کذب بر آن نمی شود
3. اطلاق صادق و کاذب بر وعده مجاز است
4. پس کذب در این موارد، اعم است از کذب حقیقی و کذب مجازی
5. معنای اعم یعنی هر چه به نوعی واقع را معلوم میکند (اینکه وعده مطابق با واقع نبوده، و وفا نشده است) میتواند به صدق و کذب متصف شود.
ما میگوییم:
1. مرحوم خویی گفته بودند که وعد به 3 نوع حاصل می شود، خبر از وجود عزم نسبت به کاری در آینده، التزام به انجام کاری در آینده، خبر از انجام کاری در آینده.
و سپس می گفتند که اگر وعده دهنده در آینده پشیمان شود و کار را انجام نداد، خبر اول اصلاً کاذب نیست (چرا که خبر میگفت «عزم دارم» و واقعاً عزم داشته است) و بر انشاء هم صدق و کذب بار نمیشود و خبر دوم هم اگر چه می تواند متصف به دروغ بودن شود (یعنی گفت انجام میدهم و انجام نداد) ولی ادله حرمت کذب از آن منصرف است چرا که ادله تحریم کذب، آن جملاتی را تحریم میکند که لحظه صدور کاذب باشند و نه آنها که بعداً به سبب عدم تحقق مؤدایشان، کاذب شده اند.
2. اما به نظر می رسد، سخن ایشان درباره قسم سوم (خبرهای از آینده) صحیح نیست چرا که:
وقتی کسی می گوید «فردا باران میآید» این خبر در صورتی که واقعاً فردا باران نیاید، متصف به کذب میشود و ادله حرمت هم از آن منصرف نیست.
و بالوجدان فرقی نیست بین اینکه خبر از آینده، در اموری باشد که مشمول قدرت ما هست و یا در اموری باشد که مشمول قدرت ما نیست. (و از امور تکوینی است یا از امور غیرتکوینی) و لذا اگر وقتی خبر از آینده می دهد، عزم دارد ولی بعداً آن کار را انجام نمیدهد، این دروغ است و مشمول ادله حرمت می شود.
پس اگر گفتیم «فردا می آیم» و نرفتم، این جمله دروغ است (البته اگر عاملی خارج از قدرت ما، مانع شد، این کذب، حرام نیست)
3. اما نکته مهم آن است که حضرت امام مطرح کردهاند و فرمودهاند که «وعد» حتی اگر با جملات خبری ادا شود، صورتی «وعد» است که انشائی باشد. و لذا ادله تحریم کذب شامل آن نمیشود. ولی «وجوب وفای به وعده»، خود ادله مستقل دارد که گفته شد.
4. بل یمکن ان یقال: وعد همان عهد است که آدمی با کسی منعقد میکند و از زمره ایقاعات است. مطابق با نقل برخی از اهل لغت وعد و عهد یک ماهیت دارند و تنها فرق آن ها در این است که اگر «وعده ای مقرون با شرط بود (ان فعلت کذا فعلت کذا)، عهد است»[10]
اگر چنین مطلبی را بپذیریم، ادله وفای به عهد هم شامل این موضوع می شود.
5. مرحوم شیخ انصاری، ضمن اینکه تصریح دارند که وعد خبر نیست و لذا متصف به صدق و کذب نمیشود، مینویسند که خلف وعد، اصلاً از مقوله کلام نیست و «کذب وعد» به معنای «انجاز الوعد» است[11]
نکته مهم در سخن مرحوم شیخ آن است که ایشان هم «وعد» را انشایی میدانند و از قول کاشف الغطا مینویسند: کذب را در این گونه از انشاء هایی که متضمن نوعی از خبر رسانی هستند، جاری میدانند[12]
توجه شود که شاید بتوان گفت انشاء هایی از قبیل (ذم، مدح، تمنی و...) به دلالت التزام به مخاطب میفهماند که ممدوح دارای این صفات حمیده است و مذموم دارای صفات زشت است و گوینده دارای خواستههایی نفسانی است.