« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1400/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

4) « وعن الحسين بن محمّد ، عن أحمد بن إسحاق ، عن سعدان ، عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : ليس شيء تحضره الملائكة إلاّ الرهان وملاعبة الرجل أهله.»[1]

ما می‌گوییم:

    1. وافی می‌نویسد: « المراد بالشیء، الامر المباح الذی فیه تفریح و لذّة»[2]

و مرآة العقول می‌نویسد: «لیس شیء: أی من ملاعبات و ما یلتذّ الانسان به»[3]

    2. چنانکه گفتیم «رهان» نام دیگر عقد سبق (مسابقه با اسب) است.

    3. حتی اگر نام «سباق» بر مسابقه بدون رهن صدق کند، ظهور «رهان» در مسابقه با وجود رهن است.

    4. اما روایت به صورت مجمل است و اصل جواز را معلوم می‌کند و دلالتی بر جزئیات ندارد.

5) «عنه عن علي بن اسماعيل عن عبد الله بن الصلت عن ابي ضمرة عن ابن عجلان عن عبد الله بن عبد الرحمن عن ابي الحسن ان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله قال : اركبوا وارموا وان ترموا احب إلي من ان تركبوا ثم قال : كل امر للمؤمن باطل إلا في ثلاث في تأديبة الفرس ورميه عن قوسه وملاعبته امرأته. فانهن حق ان الله ليدخل بالسهم الواحد الثلاثة الجنة : عامل الخشب والمقوى به في سبيل الله والرامي به في سبيل الله.»[4]

ما می‌گوییم:

    1. روایت اصلاً ناظر به مسابقه نیست.

    2. البته درباره «رمی» می توان اطلاق آن را مربوط به مسابقه دادن و فرض رهن در آن هم دانست.

    3. اما با توجه به ذیل روایت به نظر می رسد، کلام ناظر به جهاد است. کما اینکه روایتی دیگر که صاحب وسائل در ابواب سبق مطرح کرده است، نمی‌تواند ناظر به مسابقه و مراهنه باشد:

«وعن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد ابن يحيى ، عن طلحة بن زيد ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : الرمي سهم من سهام الإِسلام.»[5]

6) « محمّد بن علي بن الحسين قال : قال الصادق عليه‌السلام : إنَّ الملائكة لتنفر عند الرهان ، وتلعن صاحبه ما خلا الحافر والخف والريش والنصل ، وقد سابق رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله أُسامة ابن زيد وأجرى الخيل.»[6]

 

توضیح:

تنفر: روی گردان شدن/ صاحبه: صاحب الرهان/ رهان: مسابقه‌ای که در آن رهن باشد/ نصل: تیری که پر به آن نیست، تاج العروس این لغت را به معنای تیر، شمشیر، چاقو برمی‌شمارد برخی می نویسند که اگر شمشیر دسته نداشته باشد، به آن نصل گفته می‌شود و اگر دسته داشته باشد به آن سیف می‌گویند. برخی هم نصل را «تیر آهنی» دانسته اند. برخی هم آن را تیر عریض طویل دانسته اند[7] / خُفّ: پای حیواناتی که پایشان نرم است/ حافر: سُم/ ریش: پَر مرغ، تیری که در انتهای آن پَر بوده است (مرحوم مجلسی: حافر را مثل اسب، قاطر و حمار، خفّ را مثل شتر و فیل، ریش را تیر و یا کبوتر و نصل را شمشیر، نیزه و تیر معرفی می کند[8]

ما می‌گوییم:

    1. سابقاً در مباحث سال چهارم فقه[9] گفتیم که برخی مثل مرحوم خویی و مرحوم ایروانی، دلالت لعن بر حرمت را نپذیرفته اند ولی ما همان جا گفتیم که دلالت لعن در حرمت کامل است و تنها با قرائن می توان از آن دست کشید.

    2. حضرت امام درباره این روایت و واژه «لعَن» می نویسند:

«وأما لعن الملائكة وكذا لعن الله تعالى ولعن رسول الله صلى الله عليه وآله فالظاهر منه أن العمل الموجب له محرم واستعماله أحيانا في مورد الكراهة كما عن أبي الحسن موسى عليه السلام قال لعن رسول الله صلى الله عليه وآله ثلاثة الآكل زاده وحده ، والنائم في بيت وحده ، والراكب في الفلاة وحده، وقد ورد في الدواب لا تلعنوها فإن الله عز وجل لعن لاعنها لا ينافي ظهوره في الحرمة»[10]

    3. روایت اگر چه مرسله است ولی با توجه به استناد مستقیم صدوق به امام صادق (ع) بنابر آنچه سابقاً گفته‌ایم قابل قبول است.

    4. مجمع البحرین می نویسند که در این روایت، مضاف حذف شده است و مراد: ذی حافر، ذی خفّ، ذی ریش و ذی نصل است.[11]

    5. درباره این روایت و نسبت آن با روایت‌های 22، 23 و 24 ذیل آن روایت سخن خواهیم گفت.

 

    1. روایت صدوق:

« فَرُوِيَ‌ أَنَّ نَاقَةَ النَّبِيِّ ص سُبِقَتْ فَقَالَ ع إِنَّهَا بَغَتْ وَ قَالَتْ فَوْقِي رَسُولُ اللَّهِ ص‌»[12]

توضیح:

مرحوم مجلسی «بَغَتْ» را چنین معرفی می‌کند که ناقه پیامبر (ص) تکبر کرد و تصور می کرد به جهت اینکه پیامبر (ص) روی آن نشسته، پیروز است و لذا پیامبر (ص) او را با باختن ذلیل کرد.

ما می‌گوییم:

    1. روایتی را مرحوم صاحب وسائل از کتاب الزهد (از حسین بن سعید) در وسایل نقل می کند که ظاهراً اشاره آن به همین اتفاقی است که در مرسله صدوق مورد اشاره قرار گرفته است:

« الحسين بن سعيد في كتاب ( الزهد ) عن بعض أصحابنا ، عن علي بن شجرة ، عن عمه بشير النبال ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : قدم أعرابي على النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله فقال : يا رسول الله تسابقني بناقتك هذه ؟ قال : فسابقه فسبقه الأعرابي فقال النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله : إنكم رفعتموها فأحبّ الله أن يضعها ... الحديث.»[13]

    2. محدث قمی در سفینه البحار برای این روایت، ذیلی را مطرح می‌کند:

« انّ الجبال تطاولت لسفينة نوح عليه السّلام و كان الجودي أشدّ تواضعا فحطّ اللّه بها على الجودي.»[14]

[تطاول: گردن فرازی کردن]

    3. عوالی اللئالی نیز روایت را با کمی تغییر چنین ضبط کرده است:

«عوالي اللآلي : عن الزهري ، عن سعيد بن المسيّب قال : كان لرسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ناقة يقال لها : العضباء ، إذا تسابقنا سبقت ، فجاء أعرابي على بكر، فسبقها فاغتم المسلمون ، فقيل : يا رسول الله سبقت العضباء ، فقال : « حقّاً على الله أن لا يرفع شيئاً (في الأرض إلّا وضعه»

وفي رواية أخرى: لا يرفع شيئاً في الناس إلّا وضعه»[15]

    4. ابن شهر آشوب در وصف شتر پیامبر (ص) می نویسد:

«ابن شهرآشوب في المناقب : في ذكر إبل رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) العضباء كانت لا تسبق.»[16]

    2. «وعن على بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عن حفص بن البختري ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام أنّه كان يحضر الرمي والرهان»[17]

ما می‌گوییم:

تعبیر «کان یحضر»، که دال بر استمرار حضور است، تقریر حضرت را نسبت به جواز، معلوم می کند و چون مستمر است احتمال تقیه و یا سایر مزاحمات را رد می‌کند.

 


[1] . وسائل الشيعة ط-آل البیت، ج19، ص250.
[2] . ج22، ص707.
[3] . ج18، ص390.
[4] . تهذيب الأحكام، ج6، ص175.
[5] . وسائل الشيعة ط-آل البیت، ج19، ص251.
[6] . همان.
[7] . تاج العروس، ج15، ص736.
[8] . روضة المتقین، ج6، ص131.
[9] . ن ک: درسنامه سال چهارم، ص29.
[10] . المكاسب المحرمة، ج2، ص21.
[11] . ج5، ص49.
[12] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه( ط- القديمة)، ج10، ص165.
[13] . وسائل الشيعة ط-آل البیت، ج19، ص253.
[14] . سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج4، ص59.
[15] . مستدرك الوسائل، ج14، ص81.
[16] . همان.
[17] . وسائل الشيعة ط-آل البیت، ج19، ص252.
logo