« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1400/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. یک) در کلمات فقها[1] الفاظی که در مسابقه اسب سواری و تیراندازی مورد استعمال واقع شده است، تعریف شده‌اند و ملاک پیروزی در این مسابقات هم بیان شده است. مثلاً صاحب شرایع، کسی را پیروز سبق می‌داند که «یتقدّم بالعُنُق و الکَتَد (به فتح و کسر تاء)» (کَتَد: دوش، وسط شانه)[2] و می‌نویسد که برخی می‌گویند اگر گوش اسب هم جلوتر باشد، پیروزی صدق می کند.[3] این مطلب را علامه در مختلف به اسکافی نسبت داده است.[4]

مراد ایشان آن است که اگر اسبی گردن و وسط شانه هایش از اسب دیگر پیش اُفتاد، او برنده است. این مطلب مورد نقد دیگران واقع شده است و تصریح کرده‌اند که در این مورد شارع دارای ملاک خاصی نیست و ملاک پیروزی را عرف معلوم می‌کند و صاحب جواهر می نویسد که در روزگار ایشان ملاک پیروزی، آن است که کلّ بدن اسب از سایر اسب ها پیش اُفتاده باشد.[5]

البته باید توجه داشت که قبل از مسابقه، باید برای پیروزی ملاکی قرار داده شود و اگر مسابقه دهندگان خود ملاک معینی را تعیین نکردند، ملاک همان است که به طور متعارف آن را ملاک پیروزی می‌داند.

دو) صاحب جواهر می نویسد: در عقد سبق اسب‌هایی که به ترتیب از خط پایان می گذرند چنین است:

اسب اول: سابق

اسب دوم: مُصَلّی (چون سر او محاذی با استخوان‌های کَپَل اسب اول است، صلوان: استخوانهای کنار دُم)

اسب سوم: تالی

اسب چهارم: بارع (ماهر)

اسب پنجم: مرتاح (از ارتیاح به معنای نشاط)

اسب ششم: حَظِّیّ (دارای حظ و نصیب و بخت)

اسب هفتم: عاطف

اسب هشتم: مؤمّل (آرزومند)

اسب نهم: لطیم (سیلی خورده، چون وقتی می خواهند آن اسب را داخل برندگان کنند، سیلی می‌خورد)

اسب دهم: سُکَیْت (یا: سُکَّیْت؛ چون وقتی از صاحب آن سوال می‌شود، همه سکوت می‌کنند)

اما اسب های دیگر اسم خاصی ندارند، جز اسب آخر که آن را فِسْکِل (یا: فُسْکُل) می‌نامند (برخی هم نام همین اسب را سکیت دانسته اند[6] )

البته لازم است توجه کنیم که ثعالبی در فقه اللغه، نام این اسب‌ها را به گونه‌ای دیگر مرتب کرده است (توجه شود که مرحوم صاحب جواهر چنانکه در بحث نام‌های «تیرها» از ایشان ظاهر می شود، به کتاب فقه اللغه دسترسی داشته است از آن نام برده است و به آن ارجاع هم می‌دهد)

« قال الجاحظ : كانت العرب تَعُدُّ السَّوَابِقَ من الخيل ثمانيةً ، ولا تجعل لما جاوزها حظاً ، فأولها : السَّابقُ ، ثم المُصَلِّي ، ثم المقفِّي. ثم التَّالي. ثم العَاطِفُ. ثم المذمِّر. ثم البَارِعُ. ثم اللَّطِيمُ.

وكانت العربُ تلطمُ الآخر ، وإن كان له حظ. وقال أبو عكرمة : أخبرنا ابن قادم عن الفراء : أنه ذكر في السوابق عشرة أسماء لم يحكها أحد غيره ، وهي : السَّابِقُ ، ثم المُصَلِّي ثم المُسَلِّي ، ثم التَّالي ، ثم المُرْتَاحُ ، ثم العَاطِفُ ، ثم الحَظِيُ ثم المؤَمَّل. ثم اللَّطِيمُ. ثم السُّكَيْتُ.»[7]

سه) در میان اعراب، مرسوم بوده است که برخی همراه با اسب هایشان در میان اسب های مسابقه ای و یا در کنار آن ها، حاضر می شده اند و همراه آن‌ها اسب می دوانده اند، اما این گروه (یا این فرد) چنین شرط می کرده است که اگر توانست از همه جلو بزند یا در جرگه دسته اول باشد (مطابق با نوعی که شرط کرده بودند)، جایزه و عوض را می برد (همه عوض یا بعض آن را) و اگر باخت، هیچ غرامتی نمی دهد. این فرد و انسان را «محلّل» می نامیده‌اند.

« والمحلل هو الذي يدخل بين المتراهنين ولا يبذل معهما عوضا بل يجري فرسه بينهما أو في أحد الجانبين على وجه يتناوله العقد ، على أنه إن سبق بنفسه أو مع غيره أخذ العوض أو بعضه على حسب الشرط ، وإن لم يسبق لم يغرم شيئا»[8]

چهار) نام اصلی «مسابقه‌ی در تیراندازی»، مناضله و مراماه است. اما گاهی به این نوع از مسابقه هم «سباق»، گفته می‌شود. مرحوم علامه این استعمال (سباق در مناضله) را مجازی دانسته است. اما به مسابقه اسب دوانی، مناضله اطلاق نمی‌شود)

«السباق اسم يشتمل على المسابقة بالخيل حقيقة ، وعلى المسابقة بالرمي مجازا ولكل واحد منهما اسم خاص ، فيختص الخيل بالبرهان ، ويختص الرمي بالنضال.»[9]

شهید ثانی هم در شرح عبارت شرایع که «مناضله» را «مسابقه و مراماة» دانسته است، می‌نویسد:

« إطلاق المناضلة على ما يشمل المسابقة فليس بمعروف لغة و لا عرفا.

و لعلّ المصنف و مَنْ تبعه في ذلك تجوّزوا في الإطلاق، و بعض الفقهاء عنون الكتاب بالمسابقة و المناضلة، و هو الموافق لما نقلناه عن اللغة.»[10]

پنج) «سَبَّقَ» هم به معنای آن است، عوض و جایزه (سَبَقْ) را بُرد و هم به معنای آن است که عوض را به دیگری داد.

مطابق با این تعریف[11] ، این مصدر (باب تفعیل) از اضداد است و هم بر گرفتن سَبَق و هم بر دادن سَبَق اطلاق می شود.[12]

مرحوم صاحب جواهر در قسمت «بُردن سَبَق»، نکته ای را اضافه کرده است که در کلمات اهل لغت نیست، ایشان می‌نویسد که این مصدر را چنین معرفی می‌کند: « إذا أحرز أيضا باستحقاقه له قبضه أم لم يقبضه.»[13]

روشن است که بازگرداندن معنی به استحقاق (حتی در صورت عدم قبض) معنای خلاف نظر اهل لغت است

«قوله: «و يقال: سبّق- بتشديد الباء- إذا أخرج السَبَق، و إذا أحرزه أيضا».أي أخرج السَبَق- بالتحريك- و هو العوض، بمعنى ميّزه و أوقع العقد عليه، أو أخرجه عنه للسابق على تقدير جعله في ذمّته ثمَّ ثبوته عليه. و المراد بإحرازه استحقاقه، سواء قبضه أم لا.»[14]

شش) «رَشْق» به معنای تیراندازی است و تعداد تیرهای پرتاب شده را «رِشْق» می گویند. اما اگر قرار بر تیراندازی به صورت دسته های ۵ تایی (یا بیشتر) باشد، هر ۵ تیر را یک رشق می نامد.[15]

«قوله: «و الرِّشق- بكسر الراء-: عدد الرمي، و بالفتح: الرمي». الرشق- بكسر الراء- عدد ما يرمى به من السهام، يقال: رمى رشقا: أي رمى بسهامه التي يريد رميها كلّها. و إذا حصل الاتّفاق على رمي خمسة خمسة فكلّ خمسة يقال لها رشق، و خصّه بعض أهل اللغة»[16]

و از جمله اصطلاحات که از این واژه (رشق) برآمده است، «رشق وجه» و «رشق ید» است. مطابق نقل صاحب جواهر، این اصطلاح را «صحاح» و شهید ثانی در مسالک «تیراندازی به سوی جهت واحد» معنی کرده‌اند[17] ، در حالیکه شرایع آن را «تیراندازی پشت سر هم و پی در پی» دانسته است.[18]

هفت) برای تیرهایی که در مسابقه تیراندازی به کار برده می‌شدند هم 19 نام مطرح بوده است[19] صاحب شرایع به ۶ مورد اشاره می‌کند و آن ها را چنین برمی‌شمارد:[20]

حابی: تیری که به زمین می خورد و بعد به هدف می خورد (کمانه می کند؛ نام این تیر را مزدلف هم گفته‌اند)

خاصر: تیری که به پهلوی هدف برخورد می‌کند (این تیر را جایز هم نامیده اند ولی گفته اند که جایز نام تیری است که پشت هدف می‌افتد)

خازق: تیری که هدف را می‌خراشد

خاسق: تیری که بر هدف می نشیند و آن را می شکافد. (برخی هم خاسق و خازق را به یک معنی گرفته‌اند)[21]

خارق: تیری که هدف را پاره می کند (شهید ثانی، وجود چنین نامی را برای تیرهای تیراندازی رد کرده است و می‌نویسد که در برخی از نسخه‌های شرایع «مارق» (تیری که به هدف می خورد و از آن رد می‌شود) ضبط شده است.[22]

خارم: تیری که حاشیه و کناره هدف را می شکافت (شهید ثانی وجود این نام را هم رد کرده است)[23]

هشت) دقت کنید که در اصطلاح عربی، «هدف» آن دیوار و یا خاکی است که «غرض» را روی آن قرار می داده اند. و لذا آنچه ما امروزه به آن هدف می‌گوییم «غرض» نامیده می‌شود.

غرض که معمولاً از کاغذ بوده است را «قرطاس» هم نامیده اند (حتی اگر کاغذی نباشد)

نه) در روایتی از پیامبر (ص) که اهل سنت نقل کرده‌اند[24] ایشان می‌فرمایند «لا جَلَب و لا جَنَب» ابن اثیر این دو لغت را چنین معنی کرده است که «جلب» کسی بوده است که دنبال اسب مسابقه می دویده تا آن را به دویدن تحریک کند و «جنب» اسبی بوده است که در کنار اسب های مسابقه می دویده است (ظاهراً این اسب بدون سوار بوده است[25] ).

10) در صحت عقد رمایه و عقد سبق همه آنچه در سایر عقود شرط است، مثل بلوغ، عقل و اختیار شرط است

ولی علاوه بر آن، در عقد سبق، چند شرط دیگر هم مورد اشاره فقها می باشد:

            1. ابتدای مسافت معلوم باشد.

            2. انتهای مسافت معلوم باشد

            3. تعیین عوض (و مالی که روی آن رهن واقع شده است)

            4. مشخص بودن حیوانی که قرار است در مسابقه شرکت کند (مثلاً به صورت کلی و مبهم نگوید مسابقه روی اسب های سه ساله)

            5. وجود احتمال بُردن برای همه اطراف مسابقه[26]

            6. عوض برای غیر از مسابقه دهندگان و محلّل قرار داده نشود.

برخی از فقها امور دیگر را نیز شرط صحت این مسابقه دانسته اند (مثل اینکه اسب ها باید هم زمان با هم مسابقه را شروع کنند/ نمی توان بین الاغ و اسب یا اسب و شتر مسابقه برگزار کرد/ مسابقه دهندگان باید مرد بالغ باشند/ اسب ها باید حتماً همراه سوارکار در مسابقه باشند) که مرحوم صاحب جواهر آنها را نمی‌پذیرد.[27]


[1] . ن ک: جواهر الکلام، ج28، ص213.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . المختلف، ج6، ص257.
[5] . همان.
[6] . جواهر الکلام، ج28، ص214.
[7] . فقه اللغه، ص221.
[8] . جواهر الکلام، ج28، ص214.
[9] . تذکره الفقها به نقل از جواهر الکلام، ج28، ص215.
[10] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج6، ص75.
[11] . تهذیب اللغه، ج8، ص317.
[12] . ن ک: تهذیب اللغه، ج8، ص317؛ المغرب، ج1، ص380؛ النهایة، ج2، ص388.
[13] . جواهر الکلام، ج28، ص215.
[14] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج6، ص75.
[15] . همان.
[16] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج6، ص75.
[17] . همان.
[18] . همان.
[19] . فقه اللغه، ص199؛ جواهر الکلام، ج28، ص215.
[20] . جواهر الکلام، ج28، ص215.
[21] . فقه اللغه، ص119.
[22] . مسالک الافهام، ج6، ص78.
[23] . همان.
[24] . مسند احمد، ج2، ص91.
[25] . النهایة ابن اثیر، ج1، ص281 به نقل از صاحب جواهر.
[26] . جواهر الکلام، ج28، ص226.
[27] . همان.
logo