< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/ضد/ا ضدخاص /مقدمیت

 

امام علی : مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ؟! أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، وَ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ. قصار حکمت 126 و 419 هم با همین مضمون هست.

انسان را با تکبر چکار، در آغاز نطفه بی ارزش بود و سرانجامش مرداری گندیده است، نمی تواند خود را روزی بدهد و نمی تواند مرگ را از خودش دور کند.

با توجه به اینها (اول و آخرش و ناتوانی اش) نباید انسان کبر بورزد. هرچقدر که بشر پیشرفت کرده تا الان توان جلوگیری از مرگ را ندارد ، پس انسان هیچ است هیچ و این هیچ نباید به خود ببالد و به خود مغرور شود.

سخن پیرامون این بود که آیا امر به شیء نهی از ضد خاص می کند یا نمی کند؟

اولین طریق مسلک مقدمیت بود، مسلک مقدمیت می گفت : ترک ضد خاص (ترک صلاه) مقدمه ازاله است و مقدمه الواجب واجبٌ بنابراین بایستی که این صلاة ترک شود تا ازاله انجام شود، فالامر بالشیء یقتضی النهی عن الضد الخاص. امر به شیء نهی از ضد خاص می کند.

مفصل بحث شد که آیا عدم المانع از اجزاء مقدمه هست یا نیست، گفتیم سلمنا که هست ولکن آخوند گفت ضد اهم و ترک ضد مهم در رتبه هم هستند. نائینی هم گفت حتی بعد از وجود مقتضی است و در اینجا مقتضی موجود نیست، نمی تواند ترک ضد خاص مقدمه ضد اهم باشد.

وانگهی اینجا شبهه دور هم هست. فکما اینکه ازاله توقف بر عدم صلاه دارد، صلاة هم متوقف بر عدم ازاله هست. فالاستدلال دوریٌ . و با این استدلال شما نمی توانید ترک ضد خاص را بیایید مقدمه و واجب بگیرید و بگویید امر به شیء نهی از ضد خاص می کند.

تقریر استدلال دوری بودن:

    1. توقف در طرف وجود ازاله بر ترک آخر (ترک صلاة) فعلی است. به این بیان که :

وجود شیء منوط است به این که علت تامه بیاید (اجزاء علت تامه :مقتضی ، شرط ، عدم المانع ) پس وجود الواجب (ازاله) مترتب بر عدم صلاه است (یعنی فرض در جانب ازاله این است که مقتضی اش آمده ، شرطش آمده، مانده که مانع کنار برود که مانع در اینجا صلاه است. عدم الصلاه می شود از اجزاء علت فوجود الواجب فعلاً مترتبٌ علی عدم ضده)

    1. شما می گویید قصه در جانب عدم هم اینچنین است، یعنی عدم الصلاة هم توقف فعلی بر وجود ازاله دارد، فالازالةُ یتوقف علی عدم الصلاه و عدم الصلاة یتوقف علی وجود الازاله، یعنی الف (ازاله) یتوقف بر ب (عدم صلاه) و ب (عدم صلاة) یتوقف علی الف (وجود الازاله) و هذا دورٌ صریحٌ.

محقق خوانساری این دور را حل کرده بالفعلیة و الشأنیه!

    1. محقق خوانساری می گوید، توقف در طرف وجود غیر توقف در جانب عدم هست. همین تفاوت کافی است که دوری بودن دلیل را از بین ببرد. با این بیان که:

در جانب وجود توقفش در صورتی است که مقتضی برای وجود ازاله باشد ولکن در جانب ازاله تنها مشکل صلاة است. (صلاة باید برود تا ازاله موجود بشود.) پس در جانب وجود مشکل مانع است، نه عدم المقتضی . ولکن در جانب عدم الصلاة مشکل وجود مقتضی است. یعنی اینکه در عدم الصلاة محرز نیست که این اراده صلاة را دارد یا ندارد. پس نمی توان عدم الصلاة را گره داد به عدم الازاله چون نمی دانیم آیا مقتضی موجود است یا مقتضی موجود نیست ، زمانی سراغ عدم المانع می آییم که مقتضی موجود باشد.

نعم ، یتوقف عدم الصلاة شأناً علی وجود الازاله (یعنی اینکه اگر مقتضی صلاة باشد مانعش ازاله است، ولی فرض این است که در اینجا چنین احرازی نشده ، نمی توانید شما عدم احتراق ثوب را در جایی که نار نیست مرتبط به رطوبت الثوب بدانید. وقتی پای رطوبة الثوب و عدم الرطوبة می آید که مقتضی که نار است موجود باشد).

    1. توقف وجود ازاله بر عدم صلاة فعلی است چون وجود شیء توقف بر علت تامه اش دارد که از اجزائش عدم المانع است ، بخلاف توقف عدم الضد (عدم صلاة) علی وجود الضد (بر ازاله) ، توقف عدم الصلاة بر ازاله مانند توقف وجود ازاله بر عدم صلاه نیست زیرا توقف شأنی است، به این بیان که :

حین وجود ازاله یستند عدم الصلاة به عدم المقتضی که اراده باشد نه بوجود ازاله، چون استناد عدم بوجود مانع آنجاست که مقتضی موجود باشد. توقف عدم صلاه بر وجود ازاله شأنی است یعنی علی فرض الوجود المقتضی (اراده صلاه ) یستند العدم الی وجود الضد. در ازاله فعلی است و در عدم الصلاة اگری است (اگر مقتضی موجود باشد) این دور را از بین می برد.

نکته: در جانب ازاله چون امر وجودی است احراز المقتضی هست، (در باب ازاله فرض این است که اراده و شرط وجود پیدا کرده) ما می بینیم نمی شود هم نماز بخوانیم و هم ازاله داشته باشیم. اما در عدم محرز نیست، چه بسا اصلا نمی خواهد نماز بخواند.

سوال: اینکه در محرز نیست یعنی چه؟

پاسخ: ما سه صورت داریم: یک. یقین داریم که مقتضی موجود است (مانند ازاله) . دو یقین داریم که مقتضی موجود نیست (مانند عدم الصلاة که اراده نداشته باشیم). سه شک داشته باشیم. در این صورت شک هم گره به عدم المانع نمی دهیم بلکه بعدم المقتضی گره می دهیم. (فرض هم این است که ازاله یتوقف علی عدم الصلاه و عدم الصلاه امرٌ عدمی ).

(این قسمت از جاهای پیچیده کفایه است).

وما قيل (مبتدا) في التفصّي عن هذا الدور بأن التوقف من طرف الوجود (ازاله) فعلّي ، بخلاف التوقف من طرف العدم ، فإنّه بتوقف على فرض ثبوت المقتضي له (ضمیر له به وجود یعنی وجود ضد برمیگردد)، مع شَراشرِ شرائطه غير عدم وجود ضدّه (وقتی است که تمام شرایط صلاه موجود باشد . اینجا می گوییم که ازاله مانع است و عدمش صلاة را موجود می کند)، ولعله (لعل الثبوت المقتضی)كان مُحالاً ، لأجل انتهاء عدم وجود أحد الضدين مع وجود الآخر إلى عدم تعلق الإرادة الازلية به (آخوند باز به همان مبنای خود در باب اراده رفته اند. چه بسا این اراده نکرده و خدا اراده نکرده) ، وتعلقها بالآخر حسب ما اقتضته الحكمة البالغة ، فيكون العدم دائماً مستنداً إلى عدم المقتضي ، فلا يكاد يكون مستنداً إلى وجود المانع ، كي يلزم الدور.

جوابش : (غیر سدید خبر)

چرا غیر فعلیت و شاءنیت مشکل را حل نمی کند؟

بدلیل اینکه مفروض کلام ایشان این بود که توقف فعلی از طرفین است و با ارتفاع فعلیت توقف عدم ضد بر وجود ضد دیگر دور از بین می رود، لکن ملاک استحاله باقی است (ملاک استحاله توقف الشی علی نفسه است. ) قبول دارید که ازاله موقوفٌ فعلا علی عدم الصلاه و عدم الصلاه موقوف شأناً علی وجود الازاله. یعنی اگر مقتضی و شرایط موجود شد و ضدش هم موجود شد، عدمش مستند به وجود ضد است که ازاله باشد و مفروض این است که ازاله فعلا متوقف بر ترک صلاة است، ترک صلاه هم باز متوقف بر نفس همین ترک است (ترک الازاله) منتهی شأناً. تفاوتی در ملاک نیست، توقف الشی (الف بر ب و ب بر الف) این دو توقف می شود دور، لکن شما می گویید ازاله یتوقف بر عدم صلاه فعلاً و عدم الصلاة یتوقف بر ترک همین ازاله، فالازالة یتوقف علی ترک الصلاة لکن فعلاً و ترک الصلاة (عدم الصلاة) یتوقف علی ترک الازالة شأناً . فعلی هذا ملاک این توقف باقی است.

**؟؟؟چطور اگر آن عدم الصلاة فعلاً متوقف بر*** به دلیل آن است که ازاله است     . اگر این فعلی بود می گفتید دور است می گفتیم شأنی هم باز توقف دارد بر این ازاله. فالازاله تتوقف علی عدم الصلاه و عدم الصلاه یتوقف علی الازاله. این دور است.

پس ملاک توقف الشیء علی نفسه هست بنابراین با دوری و شأنی هم مشکل حل نشد.

مفسده دور زمانی باقیست چون ملاکش باقیست. بنابراین دست برمیداریم از مقدمیت ترک ضد برای فعل ضد اهم . هرکاری کردیم درست نشد.

می رویم سراغ تلازم که جلسه بعد بیان می شود !

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo