< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/مقدمه واجب/سد ذرایع /سبب و غیرسبب

امام علی: الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: "لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"؛ وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي، فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ.

تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده تا بر گذشته تاسف نخورید و به آنچه در دست دارید دلبسته و شادمان نباشید. آنکس که برگشته تاسف نمی خورد و به آینده و آنچه در دست دارد دلبسته نیست، دو طرف زهد را گرفته.

شیخ بهایی این حدیث را با شعر ترجمه کرده:

زهد چه؟ تجريد قلب از حب غير    تا تعلق نايدت مانع ز سير

گر رسد مالى نگردى شادمان    ور رود آن نبودت باكى از آن

لطف دانى آنچه آيد از خدا     خواه ذُل و فقر خواه عز و غنا

هركه او را اين صفت حالى نشد    دل ز حب ماسوا خالى نشد

نفى لا تأسوا على ما فاتكم    يأس آوردش شده از راه گم

چه بسا کسی در کاخ نشسته اما دلبسته نباشد، (مانند خدیجه، آسیه، ) و چه بسا کسی در کوخ نشسته و دلبسته به کوخ است.

در شیب پایانی بحث مقدمه واجب هستیم. در یک فصل ادله وجوب شرعی مقدمه را گفتیم و نقد کردیم. چندتا بحث باقی مانده. یکی تفصیل بین سبب و غیر سبب (مثلا شرط) که گفته اند مقدمه ای که سبب باشد واجب است و مقدمه ای که شرط باشد واجب نیست. و تفصیل دوم تفصیل بین شرط شرعی و غیرش هست. شرط غیرشرعی (سیر الی الحج) ، گفته اند که شرط شرعی مقدمه واجب است و اگر نبود که شارع واجب نمی کرد، اما شرط غیر شرعی واجب نیست. یک بحث سومی داریم و آن دلیل قائلین به عدم وجوب شرعی مقدمه، بحث چهارمی هم هست که بحث مقدمه مستحب است. بحث پنجم بحث مقدمه حرام است که با این 5 بحث ، پرونده بحث مقدمه به پایان می رسد.

بحث چهارم مهم است چون تلاقی با یکی از مبانی اهل سنت دارد و آن سد ذرایع است.

اما تفصیل بین سبب و غیر سبب:

این تفصیل دو پایه دارد:

پایه اول آنکه قدرت شرط عامه همه تکالیف است . پر واضح است که تکلیف تعلق به غیر مقدور نمی گیرد، لقبح المطالبة العاجز (العاجز لا یکلف)

پایه دوم این استدلال این است که مسببات از حیّز قدرت بیرون است. ما می توانیم هیزم و گاز تهیه کنیم اما سوزاندن کار آتش است و از دست ما بیرون است. در اینگونه امور اسباب مقدور است، مسببات از آثاری است که مترتب بر سبب می شود قهراً.

نتیجه اینکه :

یک. اگر امری متعلق به مسبب شد فی ظاهر الخطاب ما باید این امر را برگردانیم به سبب ، چون مسبب دست ما نیست، (چون مسبب غیر مقدور است) نفس همینکه مسبب غیرمقدور است قرینةٌ عقلیةٌ که ما امر را از مسبب برگردانیم به سبب.

آنچنان که قرینه لفظیه سبب می شود که صارف ظهور باشد (رأیت اسداً یخطب، می گوید این شیر شیر بیشه نیست بلکه این شیر رجل شجاع است) قرینه عقلیه هم صارفه از ظهور می شود. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً . اینجا آنی که مقدور ماست سبب هست، قوا انفسکم و اهلیکم از سبب نار، که اعمال گناه آلود است.

دو. اگر شارع مقدس گفت تزوج (عکّاف نزد پیامبر آمد و پیامبر فرمود ازدواج کردی یا نه؟ گفت نه. فرمود وضع مالیت خوبه ؟بله. فرمود، چرا نمی خواهی ازدواج کنی ؟ او دلیل عارفانه ای آورد ، فرمود تزوّج و الا فانت من المذنبین. تزوج یعنی امر به سبب تزویج است . سبب تزویج انکحت وزوجت است او که نمی تواند این علقه را بدون این کانال بدست بیاورد.

سه. اگر شارع ما را امر کرد به طهارت حدثیه، اگر طهارت آن حالت معنوی باشد این با سبب بدست می آید (سببش در غُسل شستن همه بدن است و در وضو غَسلات و مسحات است) چون ما بر زواج (پیوند اعتباری) و طهارت (پیوند روحی ) را قدرت نداریم ، آنچه که مقدور ماست این اثر هست، بنابراین هرگاه ما امر به مسبب را دیدیم این امر به مسبب را بر می گردانیم به سبب فعلی هذا مقدمه ای که سبب باشد واجب است ، مقدمه ای که سبب نباشد وجوب ندارد.

(اینجا بحث ما این است که اگر مقدمه ای سبب ذی المقدمه شد ، تا این مقدمه نیاید ذی المقدمه نمی آید، این مقدمه واجبةٌ شرعاً مانند غسلات و مسحات در وضو...)

اشکال این است که کدام مقدمه واجب، واجب است؟ مقدمه ای که سبب است چون دست ماست . مسبب دست ما نیست بلکه قهرا بوجود می آید و شما مسبب را به وجود نیاوردید، آنچه ما بوجود آوردیم سبب است و این واجبةٌ شرعاً.

پاسخ این است که اگر مقدمه سبب بود وجوب شرعی دارد اما اگر سبب نبود وجوب شرعی ندارد.

وأما التفصيل بين السبب وغيره ، فقد استدل على وجوب السبب ،بأن التكليف لا يكاد يتعلق إلّا بالمقدور ، والمقدور لا يكون إلّا هو السبب ، وإنما المسبب من آثاره المترتبةِ عليه قهرا ، ولا يكون من أفعال المكلف وحركاته أو سكناته ، فلابد من صرف الأمر المتوجه إليه عنه إلى سببه.

آخوند در اینجا دو جواب داده اند. ابتدا جواب دوم را بیان می کنیم.

جواب دوم این است که مقدور علی قسمین، یکی مقدور بالمباشره، و یکی مقدور بالتسبیب است.

سوال: اگر امام (ع) به کسی که نوشته هایش انحرافی است فرمود احرق کتبک، این جایز هست یا جایز نیست؟

جایز است، چون درست است که قدرت شرط عامه تکلیف است اما چه کسی گفته است که قدرت بالمباشره شرط عامه تکلیف است، قدرت بالتسبیب هم شرط عامه تکلیف هست .

پس اولا: دلیلی ندارد که بگوییم این احرق چون از قدرت من بیرون است یعنی القی فی النار. پس دلیلی نداریم بر اعتبار خصوص قدرت مباشریه در خطابات. بناء عقلا بر اعتبار مطلق القدرة در خطابات است. پس اینکه شما گفتید که انّ التکلیف لا یتعلق الا بالمقدور و المقدور لا یکون الا هو السبب و انما المسبب من آثاره المترتبه علیه قهراً، این فرمایش درستی نیست. بنابراین شالوده استدلالتان فرو ریخت.

ثانیاً : سلمنا که این تفصیل درست باشد، لکن این تفصیل مورد بحث نیست، چون ما می خواهیم وجوب مقدمی درست کنیم نه وجوب نفسی، در حالیکه در این جا سخن از تکلیف نفسی است. فاذا کُلّفنا بالمسبب، قرینه عقلیه می گوید که از آنجا که مسبب تحت قدرت شما نیست،باید این تکلیف را از مسبب به سبب بگردانی، این برهان شما در حقیقت وجوب مقدمی را بر مسند نمی نشاند، بلکه وجوب نفسی را بر مسند می نشاند. فلا یکون هذا التفصیل تفصیلاً فی مقدمةِ الواجب بل یکون تفصیلاً فی الوجوب. به این بیان که وجوب نفسی گاه یتعلق بالسبب و گاه یتعلق بالمسبب.

از اشکال اول صرف نظر می کنیم و می گوییم بسیار خوب تکلیف به مسبب متعلق نیست، از شما می پذیریم. می رویم سراغ اشکال دوم. خروجی این دلیل شما این است که اذا کُلّفنا به مسببی قرینه عقلیه میگوید این را برگردان به سبب (این حرف هم قبول و هم درست هست) ولی این چه ربطی به مقدمه دارد . فهذا التفصیل فی المقام لیس بصحیح.

(خلاصه: اشکال اول این بود که مسبب هم تحت قدرت شما هست بالتسبيب لا بالمباشره و ما قدرت می خواهیم نه اینکه حتما باید بالمباشره باشد، این حرف را در فلسفه هم می زنیم (الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار، مثلا کسی خود را از بلندی پرت کند و بعد بگوید این تقصیر جاذبه زمین است) (ما از این اشکال اول صرف نظر می کنیم و می گوییم چون مسبب اصلا مقدور شما نیست تکلیف به آن تعلق نمی گیرد و سبب مقدور شماست ) اشکال دوم این است که می گوییم این تفصیل در مسئله مقدمه واجب نیست بلکه تفصیل در مسئله وجوب است، که اگر تکلیف نفسی تعلق گرفت به مسبب این تکلیف حقیقتاً انصراف به سبب دارد. این کجایش اسمی از مقدمه است)

این از استدلال و جوابش و نقد آن برای جلسه بعد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo