< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/مقدمه واجب/موصله/ ادله

امام علی :لَا يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافًى إِذْ سَقِمَ وَ (بَيْنَا تَرَاه) غَنِيّاً إِذِ افْتَقَرَ. قصار 426

سزاوار نیست که انسان به دو چیز اطمینان پیدا کند و دیگر بگوید کارم درست است و مشکلی برایم پیش نمی آید. یکی سلامتی و یکی هم ثروت . می بینید فلانی سالم است ولی هفته بعد میمیرد. یا فلانی وضع مالی اش خوب است و بعد می بینی که ورشکسته می شود. بنابراین باید خودمان را هیچ بدانیم و خداوند را همه کاره.

از جمله مباحث جنجالی پیرامون مقدمه نظریه صاحب فصول است. که قائل به وجوب مقدمه موصله هستند.

(دو دلیل صاحب فصول بیان شد. که چرا مقدمه موصله می گویند)

دلیل سوم: بر این که مقدمه موصله واجب است ، این است که ما می رویم سراغ وجدان ، ما وجدان شما را به قضاوت میگیریم. وجدان چه میگوید؟ وجدان میگوید کسی که نماز را می خواهد همراه با وضو، یعنی آن وضویی را می خواهد که در پی آن نماز باشد ، نه وضوی منهای نما آنوقت معنای این حرف این است که پس آنی که واجب است، آنی است که شما را برساند به این ذی المقدمه. (در عرصه مقدمه ما هستیم و عقل . عقل چه حکم می کند.) پس ما وقتی که پیش قاضی می رویم ، که وجدان هست این وجدان ما می رساند به مقدمه موصله.

(وجدان در حقیقت عقل حسابگر است.)

آخوند جواب می دهند که: مطلوبیت مقدمه نه به این دلیل است که به ذی المقدمه برسی، مطلوبیت مقدمه به دلیل این است که بدون آن به ذی المقدمه نمی رسی. یعنی ملاک توقف است، ملاک ایصال نیست، چون توصل از آثار مقدمه نیست، گاه مقدمه می آوریم ، ذی المقدمه حاصل نمی شود(مثلا برای نجات غریق از زمین غصبی عبور می کند ولی موفق به نجات نمی شود). پس بنابراین توصل از آثار مقدمه نیست، گاه چنین است که مترتب می شود و گاه مترتب نمی شود.

(صاحب فصول گفت وجدانا آنچه را که آمر می خواهد مقدمه رساننده به ذی المقدمه هست، آخوند می گوید آنچه را که آمر میخواهد مقدمه هست، چون بدون آن نمی رسد، فلملاک هو التوقف لا الملاک هو التوصل.) وجدان ما را همراهی می کند با صاحب فصول.

جواب دومی آخوند داده که در بحث اشکالات مطرح می شود: اشکالش این است که اگر مقدمه واجب مقدمه موصله باشد ، غایت مانند خود صلاه مطلوب به طلب غیری می شود. مانند سایر قیود واجب غیری، آن وقت لازمه این سخن این است که صلاه در حال واحد هم واجب نفسی شود و هم واجب غیری بشود، بخاطر آنکه مقدمه هست برای این امر غیری.

شش اشکال بر مقدمه موصله گفته شده، این 6 اشکال ، اشکال اولش همینی است که آخوند کرده بر دلیل سوم:

اشکال این است که :

    1. اگر شما مقدمه را مقید به ایصال کردید، معنایش این است که غایت جزئی از این مقدمه است. معنای اینکه شما می گویید مقدمه موصله واجب است کانّ این امر غیری ما دو بخش دارد. یک بخشش مقدمه و یک بخشش ذی المقدمه است. به عبارت دیگر صلاه واجب نفسی چون مقدمه برای اوست و از طرف دیگر واجب غیریٌ زیرا در مسیر تحقق این واجب غیری است و تا ایصال نشود این واجب غیری تحقق پیدا نمی کند . پس می شود صلاه در آن واحد واجب نفسی باشد و در همان حال واجب غیری باشد.

در پاسخ می گوییم: مقدمه موصله یعنی چی؟

دو تصویر از مقدمه موصله هست:

تصویر و تفسیر اول این مقدمه موصله این است که: مقدمه مرکب از دو چیز باشد.

یک : خود مقدمه، دو: ذی المقدمه . این دو تا می شود مقدمه موصله. (یعنی تا ذی المقدمه نیاید مقدمه موصله نیامده)

تصویر و تفسیر دوم: این که مقدمه در طریق ذی المقدمه هست، و مسیر ذی المقدمه، مقدمه ای را مقدمه موصله می گوییم که در طریق و مسیر ذی المقدمه باشد ( ما را برساند به ذی المقدمه) این راه را نشان می دهد نه اینکه جزء باشد.

این اشکال مبنی بر این است که ما تفسیر اول را معنای مقدمه موصله بدانیم، نه تفسیر دوم. در تفسیر دوم مقدمه موصله دو بخش ندارد بلکه در تفسیر اول است که مقدمه دو بخش دارد. به این بیان که مقدمه در عالم ثبوت یا ما را می رساند به ذی المقدمه یا نمی رساند. در عالم ثبوت آنی که ما را برساند آن را ما واجب میدانیم بنابراین ایصال وصف مقدمه است که باید ایجادش کرد، مانند وصف تقدم للظهر و تاخر در للعصر، در ثبوت موصلیت مقدمه همین کافی است که برساند به ذی المقدمه (این تفسیر دوم).

اشکال شما در صورتی وارد است که ما مقدمه موصله را به معنای اول بگیریم. بگوییم مقدمه موصله مرکب از دو بخش است. یکی مرکب از مقدمه است و یکی مرکب از ذی المقدمه هست. این دو تا می شود مقدمه موصله می شود. با این تفسیر اشکال وارد است. ولکن اگر ما تفسیر را بگونه دیگر کردیم و گفتیم که مقدمه موصله آنی است که در مسیر ذی المقدمه واقع است. اینجا دیگر دو بخش ندارد بلکه یک بخش دارد و این محذور شما که گفتید لازمه اش این است که ذی المقدمه واجب نفسی و واجب غیری باشد پیش نمی آید. با این جواب می رویم سراغ فرمایش حضرت امام خمینی.

فرمایش امام این است که: وصف موصلیت نه امر واقعی هست و نه امر حقیقی خارجی، بلکه امر انتزاعی است، منشأ انتزاعش که نفس وجود ذی المقدمه در خارج است، او وجود خارجی دارد اما وصفش وجود خارجی ندارد. صاحب فصول می گوید واجب غیری انتزاعی است، و آنچه وجوب نفسی دارد منشأ انتزاعش هست.

خلاصه کلام اینکه وصف مقدمه، بله توقف بر وجود ذی المقدمه دارد ، این مستلزم تعلق وجود به ذی المقدمه نیست، به عبارت دیگر ما اینجا دو چیز داریم. اول: ذی المقدمه است که وجود خارجی و وجوب نفسی دارد (این رابحث نمی کنیم) اما وصف مقدمیت وجود خارجی ندارد، (شما به بالا می گویید فوق. فوقیت وجود خارجی ندارد بلکه وجود انتزاعی است(ما به ازاء خارجی اش فقط منشأ انتزاعش است)) صاحب فصول هم می گوید من مقدمه ای را واجب می دانم که وصف ایصال را داشته باشد. معنای وصف ایصال این نیست که منشأ انتزاع هم جزء این وصف انتزاعی باشد. فعلی هذا لم یجتمع الوجوب النفسی و الوجوب الغیری.

لکن اینجا سوالی برای ما پیش می آید که وصف مقدمیت، توقف بر وجود ذی المقدمه دارد. وقتی این وصف توقف بر وجوب ذی المقدمه داشت پس بنابراین آن ذی المقدمه لازم است تا وصف وجوب بیاید. تا او نیاید این وصف نمی آید . فجُمِعَ الوجوب النفسی و الوجوب الغیری.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo