« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

تعاریف استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تعاریف استصحاب

 

روایت: امام صادق(ع): شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّهُ كَفُّ الْأَذَى عَنِ النَّاسِ.[1]

شرافت مومن به نماز شب اوست، عزت او اذیت نکردن مردم هست.

این روایت دارد ارزش های جاهلی را بهم می ریزد، اشراف در جوامع غیر الهی ، سرمایه داران و بزرگان، صاحبان مقام و قدرت هستند، این روایت می گوید اشراف اینجا کسانی هستند که در برابر خدا ذلیل هستند و به این ذلت افتخار می کنند.

در جوامع طاغوتی عزت برای کسانی هست که بیشتر سرکوب داشته باشند اما در جوامع الهی عزت به این است که مردم از او اذیت نشوند.

خلاصه:

به فضل خدا مقدمات استصحاب مورد بحث قرار گرفت، الاستصحاب لغةً چیست؟، احکام همراهی را در فقه گفتیم، بحث دوم تاریخ بحث از استصحاب بود که از قرن سوم شروع کردیم تا قرن سیزدهم، که چه ادواری استصحاب داشته، ابتدا دو سطر بوده که در کنز الفوائد کراجکی که شاگرد شیخ مفید است از استادش نقل می کند این چند سطر شده یک کتاب قطور .

آقا وحید بهبهانی و شیخ انصاری ابتکاراتی داشتند، بعد از شیخ و آخوند ابتکارات کمتر شده، وارد بحث تعریف اصطلاحی استصحاب می شویم.

حداقل ده تعریف برای استصحاب شده است، ولی قبل از این تعاریف این نکات را بیان می کنیم.

نکته اول: محتوای استصحاب بین علمای شیعه و اهل سنت محتوای روشنی بوده است، محتوا این بوده: آنگاه که شما یقین به چیزی پیدا کردید و بعدش شک کردید، یقین را ابقاء کن و به شک اعتنا نکن. تنها چیزی که یقین گذشته را می شکند یقین دیگر هست.(این از محتوای استصحاب) همه تعاریفی که برای استصحاب گفته شده است تبیین همین واقعیت و حقیقت است.

نکته دوم: در تعریف ابتدا معنای واژه را می پرسیم؛ مثلا: میپرسیم موبایل چیست؟ پاسخ میدهند وسیله ای برای نقل و انتقال پیام هست. این تعریف را آخوند گفته است تعریف لفظی یا تعریف شرح الاسمی، منطقی ها فرق قائل می شوند بین تعریف لفظی و شرح الاسمی، ولی آخوند می گوید این دو یکی هست، ظاهرا هم یا یکی هست یا قریب الافق است، یعنی اگر از حوزه لفظ بیرون نرفته است. مثلا سعدانه چیست؟ سعدانه گیاه است؛ این تعریف لفظی است.

بعد از تعریف لفظی می خواهیم حقیقت و ماهیت شیء را بدانیم؛ اینجا پای حد و رسم به میان می آید، و الحد اما حدٌ تام و اما حدّ الناقص؛ و الرسم اما رسم تام، و اما رسم الناقص.

ما هو الحد التام: تعریف به ذات و ذاتیات؛ جنس قریب و فصل قریب مثل الانسان من هو؟ حیوان ناطق. حیوان یعنی زنده است جماد و نبات نیست. ناطق هم نه اینکه حرف می زند بلکه به معنای نفس ناطقه انسانی هست، آنچنان که حمار نفس ناهقه دارد اسب نفس صاهله دارد.

حد ناقص: جنس بعید و فصل؛ جسم نام ناطق .

رسم تام: تعریف به غیر ذاتی،؛جنس + عرض خاص؛ مثلا انسان کیست؟ حیوان ضاحک، (خنده ای که از روی تعجب باشد) ضحک واکنشی است که ناشی از تعجب باشد.

رسم ناقص: فقط فصل اگر باشد.

آخوند در سه جای کفایه (در واجب مطلق و مشروط، در بحث عام و خاص، در استصحاب) یک مطلب مشترک دارد.

إلّا أنّه حيث لم يكن بحدّ ولا رسمٍ بل من قبيل شرح الاسم ـ كما هو الحال في التعريفات غالبا ـ لم يكن له دلالة على أنّه نفس الوجه ، بل للإشارة إليه من هذا الوجه. ولذا لا وقع للإشكال على ما ذكر في تعريفه بعدم الطرد أو العكس ، فإنّه لم يكن به ـ إذا لم يكن بالحدّ أو الرسم ـ بأس.فانقدح أنّ ذكر تعريفات القوم له وما ذكر فيها من الإشكال بلا حاصل و تطویل بلا طائل.[2]

خلاصه : چون در این گونه امور اعتباری تعریف حدی و رسمی نیست بنابراین چه دلیلی دارد که شما اشکال بگیرید که جامع افراد و مانع اغیار نیست.

استاد: اشکالی را در آن دو جا گفتیم را اینجا تکرار می کنیم.

درست است که امور اعتباری تعریف حقیقیه ندارد اما چارچوبه که باید داشته باشند ولو چارچوبه اعتباری؛ اینکه بگویید لازم نیست مانع اغیار و جامع افراد باشد انقلتش یله و رها بودن اصطلاحات است، اصطلاحات اعتباری درست است که ما معنی حقیقی از آنها اراده ندارد ولی چارچوبه اعتباری لازم دارد پس اینکه بگوییم تعریف باید جامع افراد باشد، مانع اغیار باشد سخن بیراهی نیست.

فالتعریف فی الامور الاعتباریه فی الواجب المطلق و الواجب المشروط، و العام و الخاص و الاستصحاب لازمٌ، ولکن نقد هم باید با توجه به اعتباری بودن موضوع باشد.

اما تعاریفی که برای استصحاب شده است:

تعریف شیخ بهایی(1030 ه ق)، تعریف فاضل تونی، تعریف محقق قمی، تعریف صاحب فصول، تعریف کاشف الغطاء، تعریف شیخ انصاری فی حاشیة رسائل، تعریف آخوند خراسانی فی حاشیة رسائل، تعریف آخوند در متن کفایه، تعریف محقق نائینی، تعریف متأخرین.

تعریف شیخ بهایی در زبدة الاصول :

و هو إثبات الحكم‌ في الزمن الثاني تعويلا على ثبوته في الأوّل. [3]

حاشیه ای که بر زبده خورده: كصحّة صلاة التيمّم إذا وجد الماء في الأثناء(متیمم اگر در وسط نماز آب پیدا کند نمازش صحیح است)، فنقول: طهارته معلومة، و الأصل عدم الطارئ[4] (اصل عدم عارضه ای هست که بگوید نمازش باطل شده)...

اشکال: بر این تعریف اشکال کردند که استصحاب دو رکن دارد، یقین سابق و شک لاحق ، این تعریف هیچ کدامش را ندارد، نه یقین سابق را دارد و نه شک لاحق را.

پاسخ: در تعریف ارکان لازم نیست بیاید ، در تعریف ماهیت را باید تعریف کرد، ثانیا اینجا یقین سابق و شک لاحق هست، یقین سابق : تعويلا على ثبوته في الأوّل یعنی تعویلا علی الیقین السابق. شک هم اثبات الحکم فی الزمن الثانی است، چون شک کردیم، اگر شک نکرده بودیم نیازی به اثبات نداشتیم؛ بنابراین این تعریف تعریف بی راهی نیست لکن ما یک حاشیه کلی بر این تعاریف داریم که آیا استصحاب را اماره می دانید یا اصل؟

اگر استصحاب را اصل می دانید این تعریف درست است: إثبات الحكم‌ في الزمن الثاني تعويلا على ثبوته في الأوّل، اما اگر اماره می دانید، اماره نشانه است، خبر واحد نشانه است، آن حکم خبر واحد نیست، خبر واحد حکمش وجوب صلاة جمعه است، اما اماره این روایت زراره است از امام صادق.

اما آن دو تعریفی که برای جلسه آینده مطالعه شود تعریف شیخ در رسائل است. شیخ می گوید اسدّ التعاریف ابقاء ماکان است، ایراد این تعریف چیست که آخوند از این تعریف عدول کرده است.

 


logo