1404/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
احکام ملاقی با بعضی از اطراف شبهه/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /احکام ملاقی با بعضی از اطراف شبهه
روایت: عن رسول الله (ص): یا علی! إن الله عزوجل أحب(احل) الكذب في الصلاح وأبغض الصدق في الفساد.[1]
خدا اجازه داده برای آشتی دادن دروغ بگویی، ولی راست فتنه انگیز را بد دیده است.(برای ایجاد آشتی بین زوجین، بین ارحام و همکاران میتوان حتی با دروغ مصلحتی صلح ایجاد کرد)
روایت دیگری هست که می فرماید :کان رسول الله (ص) ... یؤلفهم و لا یفرقهم[2] ، پیامبر سعی می کرد دلها را به هم نزدیک کند نه اینکه فاصله ایجاد کند.
خلاصه:
تکلیف ملاقي شبهه محصوره چیست؟
دو ظرف هستند و یقین داریم که نجس به یکی از اینها اصابت کرده است، آیا اجتناب از ملاقي لازم هست یا نه، از ملاقی قطعا لازم است چون اجتناب مقدمه علمیه هست برای اینکه یقین کنیم که امر اجتنب را امتثال کرده ایم؛ اما اینکه از ملاقي هم اجتناب لازم هست یا لازم نیست؟
اینجا سه نظریه هست:
نظریه اول: اجتناب از ملاقي زیرمجموعه اجتناب از ملاقی است. اجتنب عن النجس اجتنب عن الملاقی را هم می گیرد. حاج رضا همدانی می گوید وقتی کسی را دعوت می کنید راننده اش را هم باید پذیرایی کنید، لازمه اکرام الضیف این است، ایشان فرمودند اینجا هم وقتی می گویند اجتنب یعنی از این ملاقی و از آن ملاقي.
دو بزرگ در این عرصه پیش گام هستند: ابن زهره در غنیه و علامه حلی در منتهی المطلب. ایشان هم معتقد به اجتناب از ملاقي بود به دلیل والرُجز فاهجر، آنچنان که ملاقی رجز است ملاقي هم رجز است و روایتی که از عمرو بن شمر خواندیم که امام فرمود اجتناب کن از روغنی که موش در آن افتاده و مرده.
نظریه دوم: اردوگاه مشهور هست که می گویند اجتناب از ملاقي به این دلیل، واجب نیست؛ بله اگر دلیل جداگانه آمد ملاقی را هم باید اجتناب کرد، اما اگر دلیل جداگانه نیامد اجتنب او را نمی گیرد.
مشهور متقدمین و متاخرین این نظر را دارند، البته در اینجا این را هم می گوییم که احتیاط مستحبی هیچ اشکالی ندارد اینکه نه ظرف شماره یک و نه ظرف شماره دو را مرتکب نشویم، اگر عبا به یکی از اینها برخورد کرد احتیاط کنیم و بشوییم ولی اجتنب عن النجس نمی گیردش.
قائلین این قول به سه دلیل استناد کردند:
دلیل اول: روایت؛ سه روایت خواندیم که دو روایتش احتمال دارد یک روایت باشد ولو به دو طریق نقل شده باشد. الماء اذا بلغ قدر کرّ لا ینجسه شیء؛ این کلام منطوقی دارد و مفهومی، مفهومش این است که الماء اذا لم یبلغ قدر کرّ ینجسه شیء، مفهومش این است که ملاقي عنوان مستقل دارد، فرض این است که این ماء ملاقی قلیل است، و ماء قلیل ولو سر سوزنی هم نجاست به آن اصابت کند نجس می شود، پس اجتناب از ملاقي لازمٌ نه به دلیل اجتنب عن الملاقی، بلکه مفهوم این روایت می گوید اجتنب عن الملاقي، این آب قلیل بوده و شارع نگفته است نجسٌ، حکم به اجتناب کرده است و این حکم به اجتناب او را هم می گیرد.
یلاحظ علیه: الماء اذا بلغ قدر کرٍّ لا ینجسه شیء، مفهومش این است که الماء اذا لم یبلغ قدر کرٍ ینجسه شیء در صورتی که خودش نجس باشد نه اینکه از باب مقدمه علمیه گفتیم از آن اجتناب کن. به عبارت دیگر: الماء اذا بلغ قدر کرٌ منطوقش روشن است و نمی گیردش و مفهومش هم نمی گیردش زیرا مفهومش وقتی ملاقي را می گیرد که یقین تفصیلی به نجاست داشته باشیم و ما اینجا یقین تفصیلی نداریم.
ان قلت: اگر عبا را هم به ظرف شماره یک زد و هم به ظرف شماره دو زد …
قلت: اینجا تردیدی نیست که نجس هست، دیگر ملاقي نیست، ملاقي از باب مقدمه علمیه نیست بلکه یقین به اصابت نجاست داریم.
دلیل دوم: ما در کتاب الطهاراة و النجاساة عناوینی داریم که عناوین مطهِّر هست مانند الماء، الارض، الشمس، الاستحاله، … یک عناوینی هم داریم که عناوین نجاسات هست، مانند البول، الغایط، الدم، المنی، الکلب و الخنزیر، الکافر، المیتة…
معنای این حرف چیست؟
معنای این حرف این است که آنها سببٌ للطهاره و اینها سببٌ للنجاسة هستند، گفته اند که بول نجس است، دم نجس است، اما جایی که یقین نداریم با دم ملاقات کرده (چه بسا ظرف شماره دو باشد، و به ظرف شماره یک نجاست اصابت نکرده باشد) اینجا به چه دلیل حکم به نجاست کنیم؟ حکم به نجاست چارچوبه دارد و چارچوبه اش این است که دم باشد، بول باشد، منی باشد، … پس اینکه بیاییم یک عنوان جدید درست کنیم و هو الملاقات این در ادله نیست، در ادله اسباب طهارت محدود است، اسباب نجاست هم محدود است، شما از پیش خودتان دارید یک سبب دیگر را اختراع می کنید.
نکته: در اینجا چون علم اجمالی نداریم گفته اند از باب مقدمه علمیه اجتناب کن، و نگفته اند چون نجس هست اجتناب کن، گفته اند اگر می خواهی یقین کنی که اجتنب را امتثال کرده ای از هر دو اجتناب کن ولی نگفته اند انه دمٌ.
مثلا اگر نذر کرده بود که هر گاه ظرفی که آلوده به خون است را اجتناب کرد صدقه بدهد، اینجا باید صدقه بدهد؟ پر واضح هست، فعلی هذا عناوین نجاسات مشخص هست آنچنان که عناوین طهارات مشخص هست، شما می آیید یک عنوان جدید درست می کنید و این درست نیست.
دلیل سوم: ما در فقه مواردی داریم که ملاقی حکمی دارد اما ملاقي آن حکم را ندارد.
مثال اول: ظرفی که سگ در آن آب خورده باشد با شستن پاک نمی شود، باید تعفیر کرد(خاکمالی) حال اگر عبا به آن ظرف اصابت کرد آیا عبا را هم باید خاکمالی کرد؟ خیر، پس ملاقی یک حکمی دارد و ملاقي حکم دیگر دارد.
پس موردی در فقه داریم که ملاقی حکمی دارد و ملاقي آن حکم را ندارد به دلیل خاصٍ ، اینجا ملاقی حکم تعفیر را دارد ولی ملاقي این حکم را ندارد.
مثال دوم: بول را باید دو مرتبه با آب قلیل شست، حال اگر عبا با این آبی که برای تطهیر بول ریختیم اصابت کرد آیا باید این عبا را دو مرتبه شست؟ یک مرتبه شستن کافی هست، پس تلازم ندارد حکم ملاقی با ملاقي.
مثال سوم: میدانم یا این ظرف خمر است یا آن ظرف، نباید بنوشم، اینجا اجتنب دارد، حال اگر کسی یکی را نوشید، آیا او را 80 ضربه تازیانه می خورد؟
فعلی هذا نمی توانیم بین حکم ملاقی و حکم ملاقي تلازم قائل بشویم.
نظریه سوم: قول به تفصیل (کما علیه الآخوند)