« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

دوران الامر بین المحذورین/أصالة التخيير /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة التخيير /دوران الامر بین المحذورین

 

روایت: عن رسول الله(ص) : یا اباذر! حاسبك نفسك قبل أن تحاسب فهو أهون لحاسبك غدا. وزن نفسك قبل أن توزن ، وتجهز للعرض الاكبر يوم تعرض لا تخفى منك على الله خافية. [1]

قبل از اینکه به حسابت برسند خودت از خودت حسابرسی کن، این سبب می شود که حسابت فردا سبکتر شود، خودت را وزن کن که چقدر وزن داری قبل از اینکه وزنت کنند، خودت را برای آن روز آماده کن که همه چیز علنی است، هیچ چیزی از ذات مقدس ربوبی پنهان نیست و برای آن روز خودمان را آماده کنیم.

خلاصه:

وارد بحث تخییر شدیم؛ سخن این است که چرا شیخ یک فصلی جدا برای تخییر باز نکردند؟

یک دلیلش این است که فروع کمی دارد.

ما تخییر را در دو جا مطرح می کنیم، یکی در باب تعادل و تراجیح است، آنجا به مناسبتی بحث تخییر را مطرح می کنیم، آنجا بحث ، بحث اجتهادی است و اینجا بحث، بحث فقاهتی است، آنجا سخن از اماره است و اینجا سخن از اصل هست.

ستون فقرات تخییر دوران الامر بین المحذورین است، چارچوبه بحث را اینچنین مطرح می کنیم:

در دوران الامر بین المحذورین گاه شک در تکلیف است، و گاه شک در مکلف به است، در شک در تکلیف هم ما دو صورت داریم:

صورت اول: شک در تکلیف ، شک در امر توصلی است، مانند تردد الانسان بین کونه محقون الدم او محدور الدم. انسانی را نمی دانیم مسلمان است که محفوظ الدم است یا کافر حربی است که مجاز القتل است؛ این دوران الامر بین المحذورین است و شک در اصل تکلیف است.

صورت دوم: و گاه شک در امور تعبدیه است، مانند صلاة المرئة فی ایام الاستظهار، در ایام استظهار که نمی داند حیض است یا استحاضه، بنابراین نمی دانیم یجب علیها الصلاة اذا لم تکن حائضا، یا اینکه یحرم علیها الصلاة اذا کانت حائضا. این در دوران الامر بین المحذورین است.

پس یک صورت شک در تکلیف است که خودش دو صورت داشت و یک صورت هم شک در مکلف به است.

اما البحث الاول: اینکه امر، امر توصلی باشد و دوران الامر بین محذورین باشد؛ شک در تکلیف و دوران الامر بین المحذورین، در اینجا چه کنیم؟

آخوند در اینجا چند صورت بیان کرده اند:

في أصالة التخيير: دوران الأمر بين الوجوب والحرمة في التوصّليّات

إذا دار الأمر بين وجوب شيء وحرمته، لعدم نهوض حجّة على أحدهما تفصيلا بعد نهوضها عليه إجمالا ، ففيه وجوه (برای توصلی): الحكم بالبراءة عقلا ونقلا ، لعموم النقل وحكم العقل بقبح المؤاخذة على خصوص الوجوب أو الحرمة للجهل به ؛

(اولین نظر این است که در این جا برائت عقلی و نقلی جاری می شود، برائت عقلی، قبح عقاب بلابیان است، اینجا شارع مقدس برای ما وجوب و حرمت را مشخص نکرده است، اگر بخواهد اینجا عقاب کند، عقاب بلابیان است و یقبح العقاب بلابیان.)

ووجوب الأخذ بأحدهما تعيينا (یعنی حرمت، در دوران الامر بین المحذورین، اخذ به حرمت کنید، زیرا اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات) أو تخييرا(نظریه سوم یعنی مخیرید این را انتخاب کنید یا آن را) ؛ والتخيير بين الترك والفعل عقلا مع التوقّف عن الحكم به رأسا (نظریه چهارم)، أو مع الحكم عليه بالإباحة شرعا أوجهها الأخير ، لعدم الترجيح بين الفعل والترك… [2]

در نظریه برائت هم به برائت عقلی اشکال شده هم به برائت نقلی، تصویر مسئله: نمی دانیم این انسان مسلمان است تا خونش حرمت داشته باشد، یا کافر است تا محدور الدم باشد، اگر اینجا شارع بخواهد عقاب کند که چرا کشتیم ، و چرا نکشتیم هر دو بلا بیان است و یقبح العقاب بلا بیان است.

آخوند در ادامه می گوید: ولا مجال هاهنا لقاعدة قبح العقاب بلا بيان(جای عقاب بلابیان نیست) ، فإنّه لا قصور فيه هاهنا (او گفته منتها هم وجوب و هم حرمت را گفته است)، وإنّما يكون عدم تنجّز التكليف لعدم التمكّن من الموافقة القطعيّة كمخالفتها(تکلیف منجز نیست چون موافقت قطعیه امکان ندارد یعنی ممکن نیست بتوانیم بین واجب و حرام موافقت کنیم؛ آنچنان که مخالفت قطعیه هم امکان ندارد چون یا انجام می دهیم یا انجام نمی دهیم) ، والموافقة الاحتماليّة حاصلةٌ لا محالة، كما لا يخفى .[3]

آخوند می گوید اینجا جای برائت عقلی نیست چون قبح عقاب بلابیان جاری نیست، چون شارع گفته است.

ان قلت: اگر شارع گفته چرا تکلیفی متوجه ما نیست؟

قلت: فرموده، اما عدم تنجزش بخاطر این است که موافقت قطعیه و مخالفت قطعیه ممکن نیست.

دلیل آخوند این است که قبح عقاب بلابیان نیست بلکه اینجا بیان هست هم وجوب گفته شده هم حرمت گفته شده است.

استاد: در جواب آخوند می گوییم: بیان امر واضحی است، حقیقت شرعیه ندارد که ما بیاییم به حقیقت شرعیه اش تمسک کنیم، بیان امرٌ واضحٌ.

بیان چیست؟

بیان ما یکون باعثاً او زاجراً و یَخرج المکلف من الحیرة، یا انگیزه فعل ایجاد می کند یا انگیزه ترک ایجاد می کند و مکلف را از حیرت بیرون می برد، یا انسان را به وادی باید می برد یا به وادی نباید، ما به این بیان می گوییم.

از آخوند می پرسیم، این تعریف از بیان آیا اینجا هست یا نیست؟ (درست هست که شارع حرف زده است ، اما حرفی که باعث باشد زده یا حرفی که زاجر است؟ نه(حرف باعث یا زاجر نزده) پس فلا بیانَ. بیان حقیقت شرعیه که ندارد، حقیقتش حقیقت عرفیه است، و حقیقت عرفیه در اینجا که دوران امر بین محذورین است بیانی در کار نیست، نه بعثی در کار است و نه زجری در کار است، فالبرائة العقلیة هنا موجودٌ، خلافاً للآخوند. برائت عقلیه موجود است و ما نمی دانیم چه کنیم.

می رویم سراغ برائت شرعیه؛ برائت شرعیه یعنی از رفع ما لا یعلمون بهره ببریم، اینجا وجوب را، لا یعلمون است حرمت را هم لا یعلمون است.

مستشکل اینجا مرحوم نائینی است:

و الرفعُ فرع إمكان الوضع(کجا رفع را مطرح می کنیم؟ آنجا که وضع ممکن باشد)، و في موارد دوران الأمر بين المحذورين لا يمكن وضع الوجوب و الحرمة كليهما(در دوران الامر بین المحذورین نه وجوب ممکن است نه حرمت)، لا على سبيل التعيين و لا على سبيل التخيير- كما تقدم وجهه- و مع عدم إمكان الوضع لا يعقل تعلق الرفع (وقتی وضع میسر نشد رفع هم میسر نمی شود)، فأدلة البراءة الشرعية لا تعمّ المقام أيضا(همانطور که ادله برائت عقلیه اینجا را نمی گیرد ادله برائت شرعیه اینجا را نمی گیرد)، فتأمّل جيّدا.[4]

پس در بین این پنج نظری که آخوند ذکر کردند، دلیل برائت حاکم نشد؛ هم برائت عقلیه که جواب دادیم و هم برائت نقلیه (شرعیه).

از مرحوم نائینی می پرسیم، اگر کسی بگوید در چنین جایی ما باید ملتزم به یکی بشویم گرچه در مقام عمل نتوانیم اما ما مکلف به التزام اعتقادی به یکی از اینها هستیم، این را چه چیزی بر می دارد؟ این را همین رُفع ما لا یعلمون بر می دارد.

فردا روز مبعث است؛ راز این جاذبه که یک میلیارد و نیم مسلمان هستند چیست؟

راز این جاذبه را در چهار بخش می بینیم:

یک. محتوای این پیام ، بسیار ویژه بود؛ این پیام ، پیام فطرت بود (فطرة الله ..) پیام فطرت هم پیام اقتضای انسانیت انسان است. پیام ، پیام منطق بود نه زور و شمشیر (قل هاتوا برهانکم) ، پیام، پیام اخلاق بود( وانک لعلی خلق عظیم) کسی به پیامبر فحش داد، بعد از مدتی پیامبر دیدند که نیست و مریض شده به عیادتش رفتند. بچه ای که در کوچه نشسته و گریه می کرد پیامبر از او پرسید چه شده، گفت بلبلم مرده ، پیامبر دلداری اش داد، در قبرستان بقیع دید زنی بسیار گریه می کند، جلو آمد فرمود صبوری کن که خدا صبرت بدهد، گفت بر دلت خوش است، وقتی به او گفتند به پیامبر اهانت کرد دنبال پیامبر دوید و عذرخواهی کرد، … وقتی غریبه وارد جمع میشد می پرسید ایکم محمد، او را نمی شناخت، این پیام پیام وحدت بود.﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ…﴾[5] رسالتش پیوند دلها بود، مثل قبیله اوس و خزرج.امرو هم این پیام جاذبه دارد.

دو. روش ، روشی بدیعی بود.

سه. آورنده این پیام ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[6]

چهار. صبوری فوق العاده . عقب نشینی نکردن از مشکلات ویژگی هایی بود که پیامبر عظیم الشأن اسلام داشتند.


logo