1403/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات دال بر احتیاط/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /روایات دال بر احتیاط
روایت: عن رسول الله (ص): إنّ أحمق النّاس من طلب الدّنيا، قال اللّه تعالى: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ [الحديد: 20] قال اللّه تعالى: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا [مريم: 13] يعني الزهد في الدّنيا، و قال اللّه تعالى لموسى: «يا موسى! لن يتزين المتزيّنون بزينة أزين في عيني من الزهد. يا موسى! إذا رأيت الفقر مقبلا فقل: مرحبا بشعار الصالحين، و إذا رأيت الغنى مقبلا فقل: ذنب عجلت عقوبته»[1]
احمق ترین انسانها کسی است که دنیا محبوبش باشد، و تمام عمرش را صرف آن کند که به دنیای مطلوبش برسد.
زهد نداشتن نیست بلکه دلبسته نبودن هست، چه بسا کسانی آه در بساط ندارند ولی دلبسته دنیا هستند، و چه بسا کسانی در اوج عزت و قله ثروت هستند ولی هیچ دلبسته نیستند.
خلاصه:
سخن پیرامون استدلال اخباری ها بر وجوب احتیاط در شبهات تحریمیه بود، گفته شد طوایفی از روایات دال بر این است ، حرمت الافتاء بغیر علم و رد الی الله و الرسول و ادله وجوب توقف در شبهات.
گفته شد این ادله بر دو طایفه است، یک طایفه که فقط سخن از وجوب توقف دارد و طایفه دیگر که علاوه بر وجوب توقف تعلیل هم دارد (فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات).
ادله گروه اول را گفتیم و گفته شد لسان اینها لسان استحباب است، از این طایفه دو روایت مانده بود:
نکته: شیخ حر نهج البلاغه را مسند می داند و لذا از جای جای نهج البلاغه نقل می داند.
سوال: به چه دلیل شیخ حر نهج البلاغه را مسند می دانند؟
پاسخ: زیرا روایاتی که مسند نمی دانسته نمی آورده همانند روایات عوالی اللئالی، یا روایات فقه الرضا را نیاورده است، میرزا حسین نوری اینها را تحت عنوان مستدرک جمع کرده و آورده است.
ما برای مسند بودن فقط ثقه بودن راوی را شرط نمی دانیم، چه بسا راوی هم ندارد یا ضعیف است اما متن آنقدر بالاست که کسی نمی گوید ضعیف است، مثل صحیفه سجادیه، (صحیفه اولای سجادیه) در سندش متوکل بن هارون است و او ثقه نیست، اما صحیفه آنقدر بالاست که یقین می کنیم کسی جز معصوم توان انشاء این مفاهیم بلند را ندارد.
پس بالا بودن متن و قوی بودن متن یک دلیل است و این متن گویای آن است که مُنشئ متن امیرالمومنین است.
اشکال: نهج البلاغه و صحیفه سجادیه بر سر ما جادارد ولی ما در فقه بحث می کنیم و می خواهیم بدانیم این متن حجت را بر ما تمام می کند یا نمی کند، خود سید رضی هم این ادعا را ندارد که این متن قطعا کلام امیرالمومنین است، از این رو ما در فقه نمی توانیم اینگونه استناد بکنیم.
پاسخ: اولا عهد مالک اشتر سند 100% صحیحی دارد، این را به سند صحیح شیخ طوسی نقل کرده است و به اصبغ بن نباته رسانده و او هم فرمانده انتظامی امام بوده است؛ پس این گونه نیست که همه نهج البلاغه اصلا سند نداشته باشد.
ثانیا برخی از متونی که در نهج البلاغه می خوانیم جز، با امیرالمومنین سازگاری ندارد، فقط وفیات الاعیان ابن خلّکان گفته نهج البلاغه ساخته پرداخته ذهن سید رضی هست.
ثالثا ما با فقه سر و کار داریم و در روایت باید به اطمینان برسیم، در اینجا دو مشی هست، یکی مشی آقای خویی که فقط روات باید ثقه باشند، مشی دیگر که مشی مشهور از فقهاست این است که ما فقط گیر سند و کشی و نجاشی نباید باشیم، بله اینها یک بخشی از موارد اطمینان ساز هستند اما بخشهای دیگر ، جمع آوری قرائن است، از جمله قرائنی که ما را به علم می رساند قوت المتن هست.
اما نامه 45 نهج البلاغه: عثمان بن حنیف استاندار امیرالمومنین سر سفره اشرافی شرکت کرده بودند که فقرا در آن سفره راه نداشتند، این گزارش به امام رسید و فرمود:
مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلرَّضِيُّ فِي نَهْجِ اَلْبَلاَغَةِ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي كِتَابِهِ إِلَى عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ عَامِلِهِ عَلَى اَلْبَصْرَةِ: أَمَّا بَعْدُ يَا اِبْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ عَلَيْكَ اَلْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ عَلَيْكَ اَلْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا اَلْمَقْضَمِ فَمَا اِشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.[2]
اى پسر حنيف بمن رسيده كه يكى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى دعوت كرده تو هم با سرعت در آن مهمانى حضور يافته غذاهاى رنگارنگ و خوشمزه و كاسههاى بزرگ برايت آورده شده و گمان نداشتم تو بر سر سفرهاى حاضر شوى كه نيازمندان و مستمندان آنان محروم و ستمديده و اغنياء و ثروتمندان بر آن سفره دعوت شدهاند بر آن لقمهاى كه از اين سفره گرفته و دندان بر او مينهى خوب نظر كن و فكر كن آنچه كه بر تو مشتبه و حلال بودنش قطعى نيست بدور افكن و مخور و آنچه را كه به پاكى و حليت آن يقين دارى تناول كن.
حضرت فرمود سر سفره ای که لقمه شبهه ناک در آن هست شرکت نکن یعنی سفره بر سه قسم است:
یک. سفره ای که قطعا حرام و شبهه آلود است، (تهیه کننده این سفره حلال و حرام سرش نمی شود ، ربا و دزدی و… برایش فرقی ندارد)، سر چنین سفره ای نباید شرکت کرد.
دو. سفره ای که انسان مطمئن است که این لقمه حلال است، حضرت می فرماید سر این سفره بنشین و از آن بهره ببر.
سه. سفره ای که شبهه آلود است، حضرت به استاندارش می فرماید سر سفره شبهه آلود ننشین.
اولا شبهه موضوعیه است نه حکمیه، ثانیاً چه بسا انسان ها در جایگاهی که دارند وظایفشان متفاوت است، چه بسا بر استاندار امیرالمومنین چیزهای حلال هم ممنوع باشد.
پس این روایت از حیث دلالت به کار ما نمی آید بر اینکه بگوییم در شبهات تحریمیه باید راه احتیاط را برگزینیم.
اما عثمان بن حنیف: ایشان و سهل بن حنیف برادر هستند که معترض به عملکرد ابوبکر بودند، ایندو و ده نفر دیگر رفتند نزد ابوبکر و اعتراض کردند.
عثمان بن حنیف کان معروفا بالایمان، کان معروفا بالصدق، حتی در حکومت عمر، برای استانداری امینی را می خواستند بالاتفاق همه گفتند عثمان بن حنیف، پس او نه تنها از دوستان امیرالمومنین است بلکه کان مشهوراً بالایمان و الامانه.
اصحاب جمل که بصره ریختند ، سراغ استاندار هم رفتند و به او گفتند با ما همراهی کن، عثمان بن حنیف نپذیرفت، اینها هم تک تک موهای صورت و سرش را کندند، و پیش عایشه بردند، او هم گفت ولش کنید، وقتی حضرت بصره را فتح کرد عثمان به استقبال مولا رفت، حضرت به شوخی به او فرمود ذهبت شیخا و جئت امردا!
او مورد تجلیل است، بله در یک مورد عملکردش مورد نقد امیرالمومنین است و این دلیل بر آن نمی شود که شخصیتش را زیر سوال ببریم.
جلسه بعد روایاتی که فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات را می خوانیم.