« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الب?ع/شروط متعاقد?ن/ ادله اصالة اللزوم

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /ادله لزوم بیع

 

روایت: امام صادق(ع) قال: خطب رسول الله (صلى الله عليه وآله) الناس في حجة الوداع بمنى في مسجد الخيف… ثلاث لا يُغلّ عليهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصيحة لائمة المسلمين، واللزوم لجماعتهم،...[1]

سه چیز است که با اینها قلب مسلمانی خیانت نمی کند: (انسان مسلمان را این سه چیز بیمه می کند)

یک. عمل مخلصانه (فقط و فقط در کارها خدا را در نظر بگیریم).

دو. خیرخواه رهبران جامعه اسلامی باشند که از مصادیق قطعی آن در امروز، خیرخواهی نسبت به مقام معظم رهبری هست.

سه. انسان تا می تواند تکروی نکند و همراه با جماعت باشد.

خلاصه:

گفته شد اصل در باب بیع، لزوم هست، 4 معنا هم برای اصل گفته شد (غالب رجحان بالغلبه، استصحاب، قاعده، معنای لغوی)؛ معنای اول را گفتیم که از محل کلام بیرون است، استصحاب هم اصل است، و مرحله اصل بعد از آیات و روایات است، می ماند قاعده.

دلیل این قاعده چیست؟

شیخ انصاری 9 دلیل آوردند بر اینکه قاعده لزوم است؛ برخی ادله ایشان قرآنی است و برخی از ادله ایشان روایی است.

اولین دلیل قرآنی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[2]

نکته اول: در قرآن 90 یا ایها الذین آمنوا داریم و 20 یا ایها الناس داریم؛ خطابات یا ایها الذین آمنوا خطابات سبک زندگی است و اکثرشان در مدینه نازل شده اند، برخلاف یا ایهاالناس ها در مکه نازل شدند.

نکته دوم: سوره مائده سوره مدنی محض هست، حتی یک آیه از آن هم مکی نیست، حتی بعضی ها هم می گویند که آخرین سوره ای که بر قلب پیامبر نازل شده همین سوره مائده است.

در این آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾؛ باید دو واژه معنا شود:

واژه اول: اوفوا: در اصل لغت تدل علی اصل الشیء وافیاً و الاتیان به تاماً لا نقص فیه.

وفا یعنی چیزی را کاملا آوردن و بدون نقص انجام دادن است و در همه جا به همین معناست؛ آنوقت وفای به عقد یعنی انجام دادن لوازم عقد است، هر عقدی لوازمی دارد، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی لوازم عقد را بجا بیاورید؛ لازمه بیع هم این است که مثمن برای مشتری می شود، ثمن هم برای بایع می شود.

وفای به عقد این است که پایبند به این لوازم باشید، یعنی بایع دیگر حق تصرف در مثمن را ندارد و مشتری هم حق تصرف در ثمن را ندارد، نمی توانند بگویند این کالای خودم هست (قبلا کالای خودت بود) یا این ثمن برای من بود…

﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّىٰ﴾[3] ؛ ابراهیم به تمام عهدش با خدا وفا کرد.

﴿وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[4] ؛ وفادار تر از کسی که به عهدش با خدا عمل می کند کیست؟

﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾[5] ؛ و به نذرهای خود وفا کنند.

این معنای وفا هست، وفای به عقد این است که تمام لوازمش را بیاورد.

﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[6] ؛ تَوفّی اخذ الشیء بتمامه هست، ملک الموت تمام وجودتان را می گیرد، یعنی تمام وجود این جسم نیست، آدمیت انسان به جان اوست که آن را می گیرند، و جانش ازلی نیست ولی ابدی هست.

واژه دوم: واژه عقد: ما المراد من العقد:

عقد یک معنای لغوی دارد و یک معنای روایی؛

معنای لغوی عقد: تدلّ علی الربط و الشدّ محکماً بحیث یصعب انفصال احد الاطراف من الاخر؛ عقد محکم کردن است، محکم کردن دو چیز با هم، دو چیزی که جدایی ناپذیرند.

که اینها گاهی در امور مادی و محسوسه است، كعقد الحبل و عقد البناء، گره زدن دو ریسمان؛ و گاهی هم در امور غیرمحسوسه است کعقود المعاملات، در معامله دو قرارداد با هم گره می خورد؛ در بیع یک قرار این است که بایع مثمن را بدهد و یک قرار این است که مشتری هم ثمن را بدهد ، این دو با هم گره می خورد و عقد شکل می گیرد.

پس عقد به معنای ربط و شدّ الشیء محکما هست.

نکاح هم عقدٌ:﴿أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ﴾[7] ؛ نکاح گره هست، این خانم با مهریه معین همسر این مرد می شود، و در این قرار یک وظایفی مرد دارد و وظایفی هم زن دارد.

(در همه قانونگذاری های دین بخصوص در امر نکاح دو چیز اندر هست، یکی قانون و دیگری اخلاق، قانون بی اخلاق خشک است و اخلاق بی قانون هم سامان پیدا نمی کند.

وظیفه مرد این است که نفقه زن را بدهد، نفقه زن مطلق است، اگر خانم کارمند است حقوق هم میگیرد باز هم بر مرد واجب است که نفقه این همسر را بدهد، چون سه گروه نان خور انسان هستند: همسر، فرزندان، والدین؛ نفقه پدر و مادر و فرزندان در صورت فقر بر انسان واجب است ولی نفقه زن این شرط را ندارد، بر زن واجب نیست یک ریال از پول خودش خرج کند. قانون نفقه هست، اما بعدش می گوید : و لا يُقَبِّحَ لَها وَجها؛ وقتی به خانه می رود مرد اخم نکند، با روی گشاده رفتن منزل اخلاق هست نه قانون، چون از جمله محرمات این نیست که با اخم وارد شود، مگر اینکه باعث اذیت شود)

نکته: در عهد ربط و شدّ محکم نیست، فکلّ عقد عهدٌ و لیس کل عهدٍ عقدٌ؛ از سوی دیگر: عقد همیشه دو طرفی هست اما عهد می شود یک طرفه باشد مانند نذر، نذر می کند که اهل نماز شب باشد تا یک هفته. (نذر باید محدود باشد تا به مشکل بر نخورد) ؛ اما در یک روایتی عقود به عهود تفسیر شده:

اَلْعَيَّاشِيُّ‌ فِي تَفْسِيرِهِ‌ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ قَالَ اَلْعُهُودُ.[8]

تفسیر قرآن را باید از اهل بیت گرفت اما علی ای حالٍ عقد البیع هم عهد است و هم عقد است و در این تردیدی نیست.

تقریر بر این قاعده: آیه به این صورت بر لزوم عقد دلالت دارد: می گوید اوفوا بالعقود، به عقدها وفا کنید یعنی به لوازمش پایبند باشید، بایع به لازم این عقد پایبند باشد و دیگر حق تصرف در مثمن ندارد، مشتری به عقد پایبند باشد و دیگر حق تصرف در ثمن ندارد.

این باید، باید تکلیفی است یا وضعی؟ این باید تکلیفی هست، یعنی بر شما واجب است که ملتزم به این لازم باشید منتها لازمه این واجب تکلیفی واجب وضعی هست، براساس این مبنا که احکام وضعیه منتزع از احکام تکلیفیه است، بنابراین جناب مستشکل! که گفته اید از آیه فقط حکم تکلیفی استفاده می شود و لزوم حکم وضعی است:

و أضعف من ذلك: ما نشأ من عدم التفطّن لوجه دلالة الآية على اللزوم مع الاعتراف بأصل الدلالة لمتابعة المشهور(پذیرفته است که استفاده وجوب تکلیفی می شود اما گفته استفاده وجوب وضعی نمی شود) و هو: أنّ المفهوم من الآية عرفاً حكمان: تكليفيٌّ و وضعيٌّ[9] . (مفهوم از آیه عرفا حکم تکلیفی و وضعی هست منتها وضعی اش منتزع از حکم تکلیفی است).

اینکه می گوییم منتزع از حکم تکلیفی است بر اساس مبنایی است که مفصل در رسائل بحث شده است:

هل الاحکام الوضعیه لها وضعٌ استقلالیٌ او لها وضعٌ تبعی؟

شیخ انصاری وضع تَبَعی برایش قائل است و این در جای خودش بحث شده لکن سخن حق این است که بگوییم احکام وضعیه بعضها لها وضعٌ استقلالی، مثل بسیاری از قراردادهایی که هست، بعضی ها تبعیٌ.

ان قلت: پذیرفتیم که اینجا حکم وضعی هم استفاده می شود اما از کجا لزوم، محتوا باشد؟ اوفوا بالعقود، محتوای بعضی از عقدها جواز است مانند عقد هبه ، ودیعه، عاریه، اوفوا بالعقود یعنی همان که هست که جایز است، بله بعضی از عقود لازم است مانند بیع ، نکاح، اجاره، … اینها لازم هستند اما از کجای آیه شما لزوم را درآوردید؟ آیه می گوید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾؛ به محتوای عقد هر چه که هست به آن پایبند باشید، ان کان جوازاً فالجواز، و ان کان اللزوماً فاللزوم ، این دو تا از هم جدا نیستند، آیه می گوید به عقد وفا کنید، محتوای عقد گاهی لزوم است و گاهی جواز، از کجای این آیه شما لزوم را در آوردید.

جلسه آینده هم جواب این انقلت را می دهیم و هم آیه احل الله البیع را مطرح می کنیم.


logo