1404/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
احکام احتکار/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /احکام احتکار
روایت: امام علی:(این خطبه را 9 روز بعد از ارتحال پیامبر بیان فرمودند): أيها الناس! إنه لا شرف أعلى من الاسلام، ولا كرم أعز من التقوى، ولا معقل أحرز من الورع،…[1]
(مردم به حسب و نسب خودشان می بالیدند، اینکه در فلان جنگ چه مقدار از دشمن را کشتند …) حضرت فرمود شرافتی بالاتر از اسلام نیست به مسلمانی تان ببالید، کرامتی بالاتر از تقوا نیست(حریم نگهداری برای خداوند در تمام عرصه ها) پناهگاهی حفظ کننده تر از ورع نیست.
خلاصه:
دو روایت هست راجع به احتکار هست ولی احکام در آن نیست (خواندنی و توجه کردنی هست)
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ(کلینی) عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا(حداقل یک ثقه در آن وجود دارد) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(برقی) عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ(ابن ابی نصر، ثقه، معتمد) عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ(ثقه) قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ اَلْمَدِينَةِ(در کافی أَصَابَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ غَلَاءٌ وَ قَحْطٌ آمده) قَحْطٌ حَتَّى أَقْبَلَ اَلرَّجُلُ اَلْمُوسِرُ يَخْلِطُ اَلْحِنْطَةَ بِالشَّعِيرِ وَ يَأْكُلُهُ وَ يَشْتَرِي بِبَعْضِ اَلطَّعَامِ وَ كَانَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ طَعَامٌ جَيِّدٌ قَدِ اِشْتَرَاهُ أَوَّلَ اَلسَّنَةِ فَقَالَ لِبَعْضِ مَوَالِيهِ اِشْتَرِ لَنَا شَعِيراً فَاخْلِطْهُ بِهَذَا اَلطَّعَامِ أَوْ بِعْهُ فَإِنَّا نَكْرَهُ أَنْ نَأْكُلَ جَيِّداً وَ يَأْكُلَ اَلنَّاسُ رَدِيئاً. [2] [3]
در مدينه گرانى و قحطى شده بود، تا جايى كه مرد ثروتمند گندم را با جو مخلوط مىكرد و مىخورد، و مقدار اندكى غذا مىخورد؛ در اين شرايط امام صادق عليه السّلام آرد خوبی داشت كه در آغاز سال خريدارى كرده بودند. آن حضرت به يكى از غلامان خود فرمود: براى ما آرد جو بخر و با اين مخلوط كن، يا آنها را بفروش؛ چون ما دوست نداریم غذاى مرغوب و درجه يك بخوريم در حالى كه مردم غذاهاى نامرغوب و درجه پايين مىخورند.
این روایت را مقدمه برای روایت بعد خواندیم:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيىٰ(العطار، ثقه)، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ(السندی، ابن عیسی الاشعری، ثقه)، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ(الانباری، ثقه)، عَنْ جَهْمِ بْنِ أَبِي جَهْمَةَ(توثیقه ندارد)، عَنْ مُعَتِّبٍ(خدمتگذار امام صادق)، قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ الله عَلَيْهِ السَّلاَمُ - وَ قَدْ تَزَيَّدَ السِّعْرُ بِالْمَدِينَةِ -: «كَمْ عِنْدَنَا مِنْ طَعَامٍ؟». قَالَ: قُلْتُ: عِنْدَنَا مَا يَكْفِينَا أَشْهُراً كَثِيرَةً. قَالَ: «أَخْرِجْهُ، وَ بِعْهُ». قَالَ: قُلْتُ لَهُ: وَ لَيْسَ بِالْمَدِينَةِ طَعَامٌ. قَالَ: «بِعْهُ» فَلَمَّا بِعْتُهُ، قَالَ: «اشْتَرِ مَعَ النَّاسِ يَوْماً بِيَوْمٍ». وَ قَالَ: «يَا مُعَتِّبُ، اجْعَلْ قُوتَ عِيَالِي نِصْفاً شَعِيراً، وَ نِصْفاً حِنْطَةً؛ فَإِنَّ الله يَعْلَمُ أَنِّي وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَةَ عَلىٰ وَجْهِهَا، وَ لٰكِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَانِيَ الله قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِيرَ الْمَعِيشَةِ». [4]
معتب می گوید: هنگامی که قیمتها در مدینه افزایش یافت، امام صادق(ع) از من پرسید: «چه مقدار غذا نزد ما باقی مانده؟» عرض کردم: چندین ماه ما را کفایت می کند. فرمود: «همه را خارج کن و بفروش!» گفتم: اما در مدینه دیگر غذایی موجود نیست (و ممکن است خودمان دچار مشکل شویم) فرمود: «بفروش!» پس وقتی همه را فروختم، فرمود:«روزبهروز همراه مردم (به اندازه نیاز روز) بخر.» سپس افزود: «ای معتب! خوراک خانوادهام را نیمی گندم و نیمی جو قرار بده!(تا همدلی و همراهی با مردم بشود) زیرا خداوند میداند که من توانایی دارم که تنها گندم خالص به آنان بدهم، ولی دوست دارم خداوند مرا ببیند که در معیشت، حسابشده عمل میکنم.»
نکته: تقدیر المعیشه در اینجا به معنای همسان با مردم زندگی کردن هست، و فقط مطلق برنامه ریزی نیست، بلکه طوری برنامه ریزی کنم که همسان با مردم باشد.
نکته: اینکه برخی از مسئولین به فرزندانشان سختی می دهند طبق ذیل همین روایت هست تا آنها هم سختی ها را بچشند و مشکلات را درک کنند.
روایت دیگر را علامه مجلسی در تاریخ الامام جعفر الصادق آورده:
الكافي أبو علي الأشعري عن محمد بن عبد الجبار عن أحمد بن النضر عن أبي جعفر الفزاري قال : دعا أبو عبد الله (ع) مولى له يقال له مصادف فأعطاه ألف دينار وقال له تجهز حتى تخرج إلى مصر فإن عيالي قد كثروا قال فتجهز بمتاع وخرج مع التجار إلى مصر فلما دنوا من مصر استقبلهم قافلة خارجة من مصر فسألوهم عن المتاع الذي معهم ما حاله في المدينة وكان متاع العامة فأخبروهم أنه ليس بمصر منه شيء فتحالفوا وتعاقدوا على أن لا ينقصوا متاعهم من ربح دينار دينارا فلما قبضوا أموالهم انصرفوا إلى المدينة فدخل مصادف على أبي عبد الله (ع) ومعه كيسان في كل واحد ألف دينار فقال جعلت فداك هذا رأس المال وهذا الآخر ربح فقال إن هذا الربح كثير ولكن ما صنعتم في المتاع فحدثه كيف صنعوا وكيف تحالفوا فقال سبحان الله تحلفون على قوم مسلمين ألا تبيعوهم إلا بربح الدينار دينارا ثم أخذ أحد الكيسين فقال هذا رأس مالي ولا حاجة لنا في هذا الربح ثم قال يا مصادف مجالدة السيوف أهون من طلب الحلال. [5] (جنگ آسانتر از بدست آوردن لقمه حلال است)
«ابوعلی اشعری از محمد بن عبدالجبار و او از احمد بن نضر و او از ابوجعفر فزاری نقل کرده که گفت: امام صادق(ع) غلامش به نام «مُصادِف» را فرا خواند و هزار دینار به او داد و فرمود: «تجهیزات سفر فراهم کن و به مصر برو؛ چرا که خانوادهام زیاد شدهاند [و مخارج افزون گشته]». مصادف کالا خرید و با بازرگانان به سوی مصر حرکت کرد. هنگامی که نزدیک مصر رسیدند، کاروانی را دیدند که از مصر خارج میشد. از احوال کالای همراهشان (که عموم مردم مصر به آن نیاز داشتند) پرسیدند. مسافران خبر دادند که «در مصر از این کالا چیزی باقی نمانده». بازرگانان [از فرصت استفاده کرده] با هم سوگند یاد کردند و پیمان بستند که کالاهایشان را کمتر از سود یک دینار در برابر هر دینار (یعنی ۱۰۰٪ سود!) نفروشند. وقتی پولها را گرفتند، به مدینه بازگشتند. مصادف نزد امام صادق(ع) آمد در حالی که دو کیسه داشت:- کیسه اول: هزار دینار (سرمایه) - کیسه دوم: هزار دینار (سود) گفت: «فدایت شوم! این سرمایه است و آن دیگری سود.» امام فرمود: «این سود بسیار است! اما در معامله چه کردید؟» مصادف ماجرای سوگند و پیمانشان را بازگو کرد. امام با تعجب فرمود: «سبحانالله! بر سر مسلمانان سوگند میخورید که کالایتان را جز با سود صددرصد نفروشید؟!» سپس یکی از کیسهها (سرمایه) را گرفت و فرمود: «این سرمایه من است. ما را به این سود نیازی نیست.» و در پایان افزود: «ای مصادف! جنگیدن با شمشیرها، آسانتر از طلبِ روزی حلال است».
علی ای حال بحث احتکار و فشار قرار دادن مردم اصلا مورد تایید اهل بیت نیست، آنچه مورد تایید هست این است که مردم در آسایش باشند و دستشان به دهانشان برسد.
آخرین بحثی که در احتکار دنبال می کنیم تسعیر هست، آیا حکومت می تواند قیمت گذاری کند؟
مطلب اول: در شرایطی که فراوانی هست ، همه فقها گفته اند تسعیر جایز نیست، حتی یک فقیه نگفته یجوز التسعیر.
(یعنی حکومت در قیمت گذاری نباید دخالت کند، در شرایطی که عرضه فراوان است، خود عرضه و تقاضا قیمت را تعیین می کند، سید جواد عاملی در مفتاح این را می گوید، و از این خط استفاده می شود که ساماندهی زندگی مردم با زور و زد و بند و دستوری اقتصاد سامان پیدا نمی کند. این سیره عقلاست، سیره عقلا که می گویند عرضه و تقاضا هست که بازار را تنظیم می کند)
مطلب دوم: مشهور بین فقهاست که در باب احتکار حاکم می گوید کالایتان را عرضه کنید، و حاکم حق قیمت گذاری ندارد.
مطلب سوم: اگر کالایش را عرضه کرد ولی گران فروخت، در اینجا حاکم می تواند دخالت کند، شهید ثانی گفته است باز هم نباید قیمت تعیین کند، بلکه باید بگوید ارزانتر بفروش.
اما مطلب دوم: که گفته اند فقها اجماع دارند که باید عرضه کند ولی حق تسعیر نیست.
إجماعاً و أخباراً متواترة کما فی «السرائر» و بلا خلاف کما فی «المبسوط» و عندنا کما فی «التذکرة» [6] (سه تا تعبیر از اجماع هست)
و فی نهایة الشیخ : ولا يجوز له أن يجبره على سعرٍ بعينه، بل يبيعه بما يرزقه الله تعالى، ولا يمكنه من حبسه أكثر من ذلك.[7]
مبسوط: فصل: في حكم التسعير
لا يجوز للإمام و لا النائب عنه أن يُسعّر على أهل الأسواق متاعهم من الطعام و غيره سواء كان في حال الغلاء أو في حال الرخص بلا خلاف،… فإذا ثبت ذلك فإذا خالف إنسان من أهل السوق بزيادة سعر أو نقصانه فلا اعتراض لأحد عليه (هر چه خواست بفروشد یعنی وقتی بازار سالم بود و عرضه و تقاضا بود قیمت بیشتر نمی تواند بفروشد)... فمتى احتكر و الحال على ما وصفناه أجبره السلطان على البيع دون سعر بعينه،…[8]
اینها همه اولا و بالذات است و ثانیا و بالعرض حکم دیگری دارد.
جلسه آینده بحث احتکار به پایان می رسد، مقدمه احتکار تلقی رکبان است که بعد مطرح می شود.