1404/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
احکام احتکار/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /احکام احتکار
روایت: امام صادق (ع): أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِذَتِهِ أَيَّ شَيْءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّي … السَّابِعَةُ قَالَ رَأَيْتُ كَدْحَ النَّاسِ وَ اجْتِهَادَهُمْ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ وَ اشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَيَّ عَمَّا لِي عِنْدَهُ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الثَّامِنَةُ قَالَ رَأَيْتُ قَوْماً يَتَّكِلُونَ عَلَى صِحَّةِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى كَثْرَةِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فَاتَّكَلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ زَالَ اتِّكَالِي عَلَى غَيْرِهِ فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْكُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الثَّمَانِ الْمَسَائِلِ. [1]
«دیدم رنج و تلاش مردم را در راه کسب روزی، و شنیدم سخن خداوند متعال را که میفرماید: و جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا پرستش کنند. من از ایشان روزی نمیخواهم و نمیخواهم مرا طعام دهند. بیگمان، خداوند روزیدهندهی نیرومندِ پایدار است. پس دانستم که وعده و سخن او راست است. پس به وعدهاش آرام گرفتم و به سخنش خشنود شدم، و به آنچه بر من واجب است (عبادت او) پرداختم، نه به آنچه نزد او برای من است (روزی).»حضرت فرمود احسنت والله.
«دیدم گروهی که به سلامت تنشان تکیه میکنند، و گروهی به زیادی اموالشان، و گروهی به انسانهایی مانند خودشان. و شنیدم سخن خداوند متعال را که میفرماید: "و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه گشایشی برایش میسازد، و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد. و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافی است." پس من بر خدا توکل کردم و تکیهام بر غیر او از میان رفت.» پس به او فرمود: «به خدا سوگند، تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن) و تمام کتابهای آسمانی، به این هشت مسئله بازمیگردند!»
خلاصه:
سخن پیرامون احتکار بود؛ در بحث احتکار برخی از بزرگان قائل به تحریم شدند و برخی قائل به کراهت شدند؛ بزرگانی مانند مفید و شیخ طوسی گفتند کراهت و استنادشان به صحیحه حلبی بود.
پاسخ دادیم که اولا در خود روایت مراد از یکره یعنی یحرم؛ ثانیاً کراهت در فرهنگ اهل بیت فراوان در حرمت بکار رفته است، اصلا واژه کراهت هم در مقابل واژه اراده و رضایت هست.
قال فی المقائیس : (كَرِهَ) الْكَافُ وَالرَّاءُ وَالْهَاءُ أَصْلٌ صَحِيحٌ وَاحِدٌ، يَدُلُّ عَلَى خِلَافِ الرِّضَا وَالْمَحَبَّةِ. [2]
در مقابل اراده هست، اراده یعنی چیزی را با اختیار طلب کند، نقطه مقابلش کراهت هست که چیزی را بدون اختیار به او اکراه کنند و یا چیزی که مورد رضایت خداوند نباشد.
مورد رضایت نبودن هم مراتب دارد ، یک مرتبه اش کراهت است و یک مرتبه اش حرمت است.
در مجمع البحرین تعبیری دارد در ماده کره: «وَكُلُّ النَّوْمِ يُكْرَهُ» أي يفسد الوضوء[3] ؛ یعنی همه خوابها یفسده
فعلی هذا در این جهت تردیدی نداریم که در فرهنگ اهل بیت کراهت در حرمت هم بکار رفته است.
از اینجا ما به این تعبیر صاحب جواهر می رسیم: وهي أجمع كما ترى ، مع قصور أسانيدها كادت تكون صريحة في الكراهة، ضرورة كون اللسان لسانها، والتأدية تأديتها كما لا يخفى على من لاحظ ما ورد عنهم عليهمالسلام في المكروهات (در مکروهات هم همین تعابیر بکار می رود)، و ترك بعض المندوبات ، كغسل الجمعة والجماعة والأكل وحده ، وتفريق الشعر ، ونحو ذلك …[4]
استاد: عرض ما به ایشان این است: اگر یک روایت بود بله، اما وقتی که ما می بینیم این کراهت را اهل بیت با مضامینی بکار برده اند از جمله:
مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلطُّوسِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ(امامی و ثقه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى(بن عبید یقطینی، امامی ثقه، فقط استاد شیخ صدوق روایات او را از یونس اشکال کرده است که بزرگان رجال این حرف را مورد نقد قرار دادند) عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ اَلدِّهْقَانِ(مجهول) عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ اَلْوَاسِطِيِّ(واقفی، محقق حلی در جایی از معتبر روایتی را که او بوده تصحیح کرده است) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ(ثقه، له اصل، واقفی) عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ، قَدْ عَلَّمْتُ اِبْنِي هَذَا اَلْكِتَابَةَ فَفِي أَيِّ شَيْءٍ أُسْلِمُهُ فَقَالَ أَسْلِمْهُ لِلَّهِ أَبُوكَ وَ لاَ تُسْلِمْهُ فِي خَمْسٍ لاَ تُسْلِمْهُ سَبَّاءً وَ لاَ صَائِغاً وَ لاَ قَصَّاباً وَ لاَ حَنَّاطاً وَ لاَ نَخَّاساً قَالَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلسَّبَّاءُ قَالَ اَلَّذِي يَبِيعُ اَلْأَكْفَانَ وَ يَتَمَنَّى مَوْتَ أُمَّتِي وَ لَلْمَوْلُودُ مِنْ أُمَّتِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ وَ أَمَّا اَلصَّائِغُ فَإِنَّهُ يُعَالِجُ زَيْنَ أُمَّتِي وَ أَمَّا اَلْقَصَّابُ فَإِنَّهُ يَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ اَلرَّحْمَةُ مِنْ قَلْبِهِ وَ أَمَّا اَلْحَنَّاطُ فَإِنَّهُ يَحْتَكِرُ اَلطَّعَامَ عَلَى أُمَّتِي وَ لَأَنْ يَلْقَى اَللَّهَ اَلْعَبْدُ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَلْقَاهُ قَدِ اِحْتَكَرَ اَلطَّعَامَ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ أَمَّا اَلنَّخَّاسُ فَإِنَّهُ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ، فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ شِرَارَ أُمَّتِكَ اَلَّذِينَ يَبِيعُونَ اَلنَّاسَ. [5]
سند شیخ طوسی به محمد بن حسن بن صفار: و ما ذكرته في هذا الكتاب عن محمد بن الحسن الصفار فقد اخبرني به الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن النعمان(شیخ مفید) و الحسين بن عبيد اللّه(غضائری) و احمد بن عبدون كلهم عن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد(استاد شیخ صدوق) عن ابيه و اخبرني به أيضا ابو الحسين بن ابى جيد عن محمد بن الحسن بن الوليد عن محمد بن الحسن الصفار.
امام موسی کاظم فرمودند: مردى محضر مبارك نبى اكرم صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم مشرّف شد و عرض كرد:يا رسول اللّٰه به فرزندم كتابت و نوشتن را تعليم كردهام پس از آن به چه حرفه و شغلى او را وادارم؟ حضرت فرمودند:خدا پدرت را رحمت كند او را به هر كارى كه خواستى مشغول كن فقط به پنج حرفه وادارش ننما و به دست پنج گروه مسپار، اين پنج گروه عبارتند از: سبّاء،صائغ،قصّاب،حنّاط و نخّاس. آن مرد عرضه داشت:«ای پیامبر خدا! "سّبّاء" (فروشنده کفن) کیست؟» پیامبر(ص) فرمود: «کسی که کفن میفروشد و آرزوی مرگ امت مرا میکند. در حالی که (بداند) نوزادِ تازه متولد شده از امت من برای من محبوبتر است از هر چیزی که خورشید بر آن میتابد!» و اما "صّائغ" (زرگر/طلاکار): همانا او زینتبخش امت من را دستکاری میکند (و با کمفروشی یا احتکار طلا و نقره در معیشت مردم تصرف ناروا میکند).» و اما "قَصّاب" (قصّاب/گوشتفروش): همانا او (آنقدر حیوانات را) ذبح میکند تا رحمت از قلبش رخت برمیبندد.» و اما "حَنّاط" (گندمفروش/احتکارکننده مواد غذایی): همانا او غذا را بر امت من احتکار میکند. سوگند به خدا! اگر بندهای خدا را دزد ملاقات کند (در قیامت) برای من محبوبتر است از اینکه او را در حالی ملاقات کند که غذا را چهل روز احتکار کرده باشد!» و اما "نَخّاس" (بردهفروش): همانا جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمّد! بدترین افراد امت تو کسانی هستند که مردم (بردهها) را میفروشند.»
شاهد ما بخش محتکر هست، این لسان نمی تواند لسان کراهت باشد، این لسان داد می زند که لسان حرمت است.
اشکال: اینکه می گویید این روایت لسانش حرمت است با این حساب باید قصابی هم حرام باشد.
پاسخ: چه اشکالی دارد در یک روایت چند حکم باشد، مثلا اغتسل للجمعة و الجنابة.
در روایتی در بحار آمده: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : من احتكر فوق أربعين يوما فان الجنة توجد ريحها من مسيرة خمسمائة عام وإنه لحرام عليه .[6]
کسی که بیشتر از 40 روز احتکار کند از مسیر پانصد سال مسافت بوی بهشت را هم نمی شنود و نزدیک بهشت هم نمی برندش.
در روایت ابن مداح: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا(حداقل یک نفر ثقه هست) عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ(الامر فی سهل سهل) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ(امامی ثقه) عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ(عبدالله بن میمون ، امامی ثقه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اَلْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ اَلْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ.[7]
پیامبر فرمودند: تامین کننده غذا روزی داده می شود و محتکر از رحمت خدا بدور است.
این لحن ها ، لحن هایی است که با لسان کراهت جور نیست، هذا مضافا که فرض مسئله این است که جامعه آسیب می بیند، اگر جامعه آسیب نبیند احتکار نیست بلکه انبار کردن است و انبار کردن غذا مکروه هم نیست.
فعلا معنای احتکار و حکمش را هم گفتیم و بحث بعد این است که احتکار در چه مواردی هست؟ آیا احتکار در دارو، لوازم ماشین، در دیگر نیازمندی های جامعه هست یا نیست؟
روایات بر دو طایفه هستند، طایفه اول احتکار را به به طعام و طعامیات محدود می کند، طعام مثل گندم و جو و طعامیجات مثل گردو، کشمش و ذرت…
5 روایت است که جزء طایفه اول به حساب می آید:
روایت اول: ج17 ص 425 ح 4: وَ عَنْ(کلینی) مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار،ثقه) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری، ثقه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(الخزاز، ثقه) عَنْ غِيَاثٍ(غیرامامی ولکن وثّقه النجاشی، سکن الکوفه،181 روایت دارد، طرق شیخ صدوق به او صحیح است ولی طرق شیخ طوسی به او ضعیف است، برای ما کافیست که طرق شیخ صدوق به او صحیح باشد) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَيْسَ اَلْحُكْرَةُ إِلاَّ فِي اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِيبِ وَ اَلسَّمْنِ. [8]
شیخ صدوق هم اضافه کرده : مِثْلَهُ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: وَ اَلزَّبِيبِ وَ اَلسَّمْنِ وَ اَلزَّيْت .
احتکار نیست مگر در گندم، جو، خرما، کشمش و روغن. شیخ صدوق روغن زیتون را هم اضافه کردند.
وَ فِي اَلْخِصَالِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيِّ(ثقه،از مشایخ شیخ صدوق هست و شیخ صدوق ترحّم علیه، آقای خویی در جلد اول معجم رجال حدیث می گوید اگر به کسی بگویند خدا او را بیامرزد به این معنا نیست که آدم خوبی هست، بر هر کسی لازم هست که نسبت به اموات ترحّم و ترضی داشته باشد و اللهم اغفر للمومنین و المومنات بگوید، بعد ایشان می گوید کسانی که تجلی فسق بودند، امام در رابطه با آنها گفته است رحمه الله، کسانی که در عدم وثاقتشان برخی رجالیین گفته اند خداوند رحمتشان کند،پس ترحّم و ترضّی دال بر وثاقت نیست.
استاد: اما سخن این است مقام چه مقامی هست؟ اگر مقام، مقام توثیق باشد در اینجا ترحم دال بر وثاقت است، رضی الله عنه هم دال بر وثاقت است، حرف آقای خویی را قبول داریم که ترحّم و ترضّی عام است و از آن وثاقت استفاده نمی شود اما اگر در مقام این است که اعتماد ما را جلب کند اینجا دال بر وثاقت است آن هم چهره ای مانند شیخ صدوق و کلینی که بخواهند اطمینان خواننده را جلب کنند چه بسا بشود از آن استفاده توثیق کرد) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ(حسین بن یزید، ثقه) عَنِ اَلسَّكُونِيِّ(اسماعیل بن مسلم، ابی زیاد، سکونی ثقه) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: اَلْحُكْرَةُ فِي سِتَّةِ أَشْيَاءَ فِي اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّيْتِ وَ اَلسَّمْنِ وَ اَلزَّبِيبِ. [9]
باقی روایات در جلسه آینده انشاء الله .