1404/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
انواع بیع صاع من الصبره/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /انواع بیع صاع من الصبره
روایت: امام صادق: قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): رحم الله امرءا أعان والده على بره، رحم الله والدا أعان ولده على بره، رحم الله جارا أعان جاره على بره، رحم الله رفيقا أعان رفيقه على بره، رحم الله خليطا أعان خليطه على بره، رحم الله رجلا أعان سلطانه على بره.[1]
خدا رحمت کند پسری را که کمک کند به پدرش در اینکه به او خدمت کند، (حرف شنو باشد، احترام کند پدر را، به پدر خدمت کند) خدا مشمول رحمتش قرار بدهد پدری را که خوب عمل می کند، خدا رحمت کند همسایه ای را که همسایه اش را کمک می کند، خدا رحمت کند همسفری را که همسفرش را کمک می کند، خدا رحمت کند هم حجره ای را (دوستی را) که کمک می کند دوستش را و دستش را میگیرد، خدا رحمت کند کسی را که کمک و همراهی می کند حاکمش را (یکی از مصادیق کمک به حاکم این است که اگر حادثه ای پیش آمد مردم کمک می کنند تا مصیبت حادث کمتر بشود).
خلاصه:
اینجا شیخ یک مطلبی را از شهید اول نقل می کند و به نظر می رسد که این مطلب هم از حواشی شهید اول هست؛ (شهید اول در فقه قهرمان تفریع است، و فروعات را بیان می کند) شرح لمعه[2] ج2 ص 210 و مسالک ج3یا 2 ص 276:
انواع بیع صاع من الصبرة:
شهید اول می گوید بیع صبره علی عشرة اقسام: (اصل عشرة اقسام این چنین است): یا معلوم است یا مجهول (یعنی یا صبره را میداند که صد کیلو هست یا نمی داند) هر کدام از اینها هم باز پنج صورت دارد.
یک: گاهی معلوم است، گاه مجهول، اگر صبره معلوم بود که جای بحثی ندارد که المعاملةُ صحیحةٌ.
دو: آنجا که صبره مجهول است، المعاملةُ باطلةٌ، چون معامله غرر دارد و نهی النبی عن بیع الغرر.
سه: بیع جزء مُشائش مثلا میگوید ان یبع نصفا (بگوید نصف این خرمن را فروختم یا ثلثش را)، ان کان معلوماً(صبره) فصحیح.
چهار: اینکه صبره مجهول باشد و بیاید نصف یا ثلثش را بفروشد، فالمعاملة باطلةٌ.
پنج: بیع مقداری از این صبره، و نمی داند این صبره چقدر است ولکن صاع از صبره را می خرد، می گوید من کاری ندارم صبره است چقدر است من سه کیلویش را می خرم، اگر معلوم باشد اشکال ندارد (صبره)
شش. اینکه صبره مشخص نیست، اما صاع مشخص است، و می داند در این صبره یک صاع هست، (مجهول باشد ولی یک صاعش معلوم هست)، اینجا را شهید می گوید که اشکالی ندارد.
هفت: اینکه بیاید بیع صاع از صبره ای باشد که مشخص است و معلوم، و می گوید کل قفیز بکذا، اینجا واضح است که متبایعان می دانند که مبیع چیست و چه مقدار است ، یقیناً صحیح است.
هشت: اگر صبره مجهول باشد، و بگوید بیع کل قفیز بکذا، نمی داند صبره چقدر است، اما می گوید کل صاع بکذا، اینجا اگر معلوم باشد ، یقینا معامله صحیح است
نه: اما اگر مجهول بود اینجا باطل است.
مسئلةٌ: نمی داند خرمن چقدر است اما من سه کیلو سه کیلو اینها را به این مقدار می خرم، بایع می داند و مشتری هم می داند ولی اصل خرمن را نمی داند اما او کاری به اصل ندارد و می گوید کل قفیز بکذا؛ اینجا شهید ثانی می گوید این باطل است:
فلو باعها أو جزءا منها مشاعا مع الجهالة بقَدَرِها لم يجز(وجه البطلان في الأوّل واضح، لعدم العلم بقدر المبيع مطلقا، لأنّ مرجع هذا العقد إلى تخيّر المشتري في أخذ ما شاء منها[3] (مرجع چنین معامله ای می گوید هر کدام که شما خواستی بگیر، این جهالت هست، کدام یک از اینها را بگیرد؟ نه بایع می داند و نه مشتری، بایع نمی داند او چند صاع را می خواهد ببرد، یک بسته یا ده تا بسته و این جهالت است، محقق گفته باطل و لم یجز، ایشان هم در وجه بطلان به همین استناد کرده است)...
مدعای شهید بطلان است، اما مدعای ما این است که هم در معلوم و هم در مجهولش صحیح است.
پس موضوع بحث این است که نمی آید بگوید کل صاع من هذا … می گوید کل صاعٍ را من خریدم، چند صاع هست؟ 50 صاع، 100 صاع، من کاری به صاع شما ندارم، شهید می گوید این باطل است چون بایع نمی داند مشتری چند صاع می خواهد بخرد، چه صبره معلوم باشد و چه صبره مجهول باشد؛ اما ما می گوییم این باطل نیست زیرا مبیع صبره نیست، بلکه مبیع صاع است، تعداد صاع ها مشخص نیست ولی قیمت هر کدام از اینها مشخص است، بنابراین در اینجا جهالت نیست.
استاد: این عقد انحلال پیدا می کند یعنی این صد صاع است کانّ گفته بیع هذا الصاع به 85 تومان، بعت هذا الصاع به 85 تومان…
یا کسی بگوید هر کدام از این بسته های استکان را 200 تومان می خرم، این معامله درست است، چون انحلالی هست بخاطر اینکه این بسته استکان 200 تومان هست، و این جهالت نیست، جهالت در این است که بایع بگوید ببر هرچقدر دلت می خواهد بده اما اینجا نمیگوید هرچقدر دلت می خواهد بده بلکه می گوید هر بسته 200 تومان هست.
فعلی هذا اینکه بگویند کل قفیز بکذا، اینجا جهالتی نیست آنجایی که کل قفیز بکذا… اگر نمی گفت جهالت بود ،اما اینکه کل قفیز را می گوید مثمن مشخص است. (قفیز واحد اندازه گیری زمین در قدیم هست و حدود 366 متر مربع).
بنابراین بیع صبره گاهی معلوم است و گاهی مجهول، در معلوم کل صورش صحیح است و در مجهول صورت اول و دو و چهارمش باطل است چون جهالت است و اگر جهالت نباشد باعث بطلان معامله نیست.
(خلاصه ده قسم: بیع الجمیع معلوما و مجهولا، بیع الجزء مشائاً معلوما و مشائاً ، بیع کلی فی المعین،معلوما و مجهولا، بیع صبره باجمعها کل قفیز بکذا معلوما و مجهولا، بیع کل قفیز بکذا ، معلوما و مجهولا).