« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

بیع صاع من الصبره/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /بیع صاع من الصبره

 

روایت: عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام)، أنه سئل ما العقل؟ فقال: التجرع للغصة، ومداهنة الاعداء، ومداراة الاصدقاء. [1]

از امام هشتم پرسیدند عقل چیست (و آدم عاقل کیست؟) غصه ها را خوردن، تا مشکلی پیدا می شود به کسی نگفتن، (بیرون ریختن مشکل خلاف عقل هست، جرعه جرعه باید مشکل را نوشید) مسالمت داشتن با دشمنان (البته با دشمن شخصی نه دشمن مکتبی، با اعداء مکتبی نباید کنار آمد، باید اساس را بر سازگاری گذاشت ، و اگر کار بیخ پیدا کرد ناسازگار شود) با دوستان مدارا و سازگاری کردن.

خلاصه:

بحث این بود که وقتی صاع از صبره فروخته می شود ، سه صورت دارد:

صورت اول: بنحو الاشاعة

صورت دوم: بنحو الکلی فی المعین

صورت سوم: بنحو الفرد المنتشر (پرونده این بخش بسته شد)

پرونده اشاعه و کلی فی المعین هم بسته شد با یک بحث که ثمره در کجا ظاهر می شود؟

در جلسه گذشته گفته شد که:

یک. یک ثمره در اینجا ظاهر می شود که در اشاعه مشترک هستند اما در کلی فی المعین دست بایع هست و فی الذمه اوست با این تفاوت که این ذمه به گستردگی ذمه های دیگر نیست بلکه ذمه در این صاع هست.

دو. اگر مبیع تلف شود و مثلا یک صاع بماند این یک صاع برای مشتری هست.

سه. تکلیف نمائات (متصلا او منفصلا)(مثل پشم و شیر) چیست؟ گفته اند نمائات اینجا برای بائع است چون اصلش ملک بایع است و مال مشتری نیست، این سه تفاوت بین کلی فی المعین و اشاعه، اما در اشاعه برای هر دو هست.

لکن اینجا جای این هست که بگوییم کدام نماء، نمای منفصل همان است که می گویند، اما نمای متصل را گفته است این گوسفند ها را، «این گوسفندها را» معنایش این است که نمائات هم به تعداد سهم مشتری برای مشتری خواهد بود، پس نمائات منفصل همان است که می گوییم اما نماء متصل متفاوت هست.

اینجا شیخ وارد یک فرع دیگری شدند، این فرع دیگر با دو فهمی که از این فرع هست این است: اگر کلی فی المعین باشد حسابش از اشاعه جداست اما این جایی است که مشخص نکردند، یک مرتبه است که می گوید یک صاع از صبره را به شما فروختم اینجا بحث می کردیم اینجا بنحو الاشاعة هست ، یا بنحو کلی فی المعین و یا بنحو فرد مردد؟ این فرعی که می خوانیم با کدام از سه فرض سازگار است؟

الأولى: يجوز أن يستثني ثمرة شجرات(جایز است وقتی که میوه بخرد استثنا کند میوه درختان را، مثلا بگوید فروختم این باغ را ولی از هر درختی ده کیلو برای خودم باشد) أو نخلات بعينها(و این نخلستان را به شما فروختم اما نخل هایی که آنجا سمت شرق هست را نه)، و أن يستثني حصّة مشاعة، أو أرطالا معلومة. (اینکه استثنا کند حصه مشاعه را یا ارطال معلومه، قید قید توضیحی نیست بلکه قید احترازی است.چون ارطال غیر معلومه معامله را غرری می کند) و لو خاست الثمرة سقط من الثنيا بحسابه[2] (اگر به میوه آفت خورد و ازبین رفت، از این استثناء هم از بین رفته (اینطور نیست سهم مشتری دست نخورده باقی بماند))

معنای و لو خاست الثمرة: يقال خَاسَ اللحم خيسا : إذا فسد وتغير. ومنه « خَاسَتِ الثمرة » إذا تغيرت وفسدت. وخَاسَ فلان بالعهد : إذا نكس. وخَاسَ يَخِيسُ : إذا غدر. ومنه « خَاسَ بالمال » [3]

سوال: آیا این فرع ربطی به بحث ما دارد یا ندارد؟

شیخ: بله ربط دارد، اینجا دقیقا مثل صاع از صبره هست که کلی فی المعین است.

ان قلت: قربان برم خدا را یک بام و دو هوا را ، در آنجا سفت ایستادید و گفتید کلی فی المعین اما اینجا می گویید اشاعه، فرق بین این دو چیست؟

سه فرق گفته اند:

فرق اول: آنجا منصوص است و اینجا غیرمنصوص هست، و نصّش صحیحه برید هست و روایت اطنان.

وسائل ج17 ص365 ح1:

در آن روز گفته شد چرا عاملی گفت صحیحه او حسنه، معلوم شد در سند شیخ طوسی به حسن بن محبوب ابراهیم بن هاشم است که تصریح به عدالتش نشده، بنابراین بخاطر ابراهیم بن هاشم روایت را حسنه می گویند.

مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ‌ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: فِي رَجُلٍ اِشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ عَشَرَةَ آلاَفِ طُنِّ قَصَبٍ فِي أَنْبَارٍ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ مِنْ أَجَمَةٍ وَاحِدَةٍ وَ اَلْأَنْبَارُ فِيهِ ثَلاَثُونَ أَلْفَ طُنٍّ فَقَالَ اَلْبَائِعُ قَدْ بِعْتُكَ مِنْ هَذَا …[4]

تفاوت در این است که در بیع صاع من الصبره آنجا گفتید کلی فی المعین و اینجا می گوییم اشاعه.

شیخ می گوید: یعنی چه؟ اگر این است اصلا نباید در غیر بیع قصب به آن استناد کرد، اگر قاعده هست همه جا ، اگر قاعده نیست اگر مبیع غیر قصب بود حق نداشتید به آن استناد کنید در حالی که چنین نیست.

فرق دوم: در بیع صاع از صبره اجماع هست که به نحو کلی فی المعین است، اینجا اجماع نیست.

انصافا این هم جا ندارد چون اینها مسائل فرعی هست و تا زمان محقق حلی اصلا مطرح نبوده است.

فرق سوم: در بیع صاع از صبره قبل از اقباض است، قبل از تحویل صاع تلف مبیع صورت گرفته و قبل القبض تلف من مال بایعه هست اما اینجا بعد از قبض است.

(خلاصه اشکال این است که اینجا در میوه ها بحث را می گوییم به نحو اشاعه است و آنجا می گویید به نحو کلی فی المعین است)

نقد استاد: این از محل بحث بیرون است بخاطر اینکه در بیع صاع از صبره مشخص نکردند که به نحو الاشاعه است یا به نحو کلی فی المعین یا به نحو فرد المنتشر، اما اینجا مشخص کردند، این کجا و آن کجا؟ يجوز أن يستثني ثمرة شجرات أو نخلات بعينها، و أن يستثني حصّة مشاعةً؛ آنجا در بیع صاع از صبره هیچ چیزی نگفته است، گفته صاعی از این صبره را خریدم، هیچ چیز نگفته است، اصل در اینجا چیست؟ اشاعه؟ کلی فی المعین یا فرد منتشر؟

گفتیم اصل در اینجا کلی فی المعین است و این هم از سه ثمره ای که دارد.

مسئله شرعی: اگر کسی بگوید من صاعی از صبره را به نحو اشاعه به شما فروختم اینجا دیگر تردیدی نیست و اصلا جای کلی فی المعین نیست، اگر از ابتدا گفت که کلی فی المعین ، اشکالی ندارد، کلی فی المعین (سه کیلو از این سیصد کیلو).

اگر گفت من این را به نحو فرد منتشر به شما می فروشم، می گوییم این معامله باطل است چون غرر را در پی دارد. اصلا میخواهیم بگوییم که اصلا جای توهم نیست که بگوییم فرق آنجا با اینجا چیست، در بیع صاع من صبره مشخص نکرده می گوییم این یا آن اما اینجا مشخص می کند و تفاوت ماهوی دارد با بیع صاع من صبره.

يجوز أن يستثني ثمرة شجرات أو نخلات بعينها، و أن يستثني حصّة مشاعة[5] ؛ از همان اول بگوید میوه های این باغ را به نحو اشاعه میخرم، نمی گوید به نحو کلی فی المعین، اگر به نحو اشاعه گفت نصف این مبیع را خریدم با تلف مبیع بخاطر آفت ، نصف سهم مشتری هم تلف شده است، معنای اینکه از اول به نحو اشاعه خریده این است اما اگر از اول گفت من به نحو کلی فی المعین می خرم معنایش این است که از همان اول آن سه ثمره را گفته، یعنی گفته اگر این مبیع فاسد شد از مال تو فاسد شده و از مال تو رفته، اختیار تحویل با توست، اگر هم فرض کنید این مبیع گاو بود شیرش که نماء منفصله هست برای توست(البته اگر به نحو کلی فی المعین باشد و اگر به نحو اشاعه باشد برای هر دو هست).

استاد: تعجب می کنم که چطور شیخ بحث را برده در این مسئله در حالی که این مسئله هیچ ربطی به محل بحث (بیع صاع من الصبره ندارد) در شرایع گفته است: ولو خاست الثمرة سقط من الثنيا بحسابه[6] ؛ اگر ثمره فاسد شد به حساب مشتری هم فاسد می شود.اگر خرید مشتری نصف باشد، با تلف شدن مبیع نصف مبیع مشتری هم تلف شده، و اگر ثلث باشد ثلث مال مشتری هم فاسد می شود، و مقدارش در هر دو مشترک است.

این از کلام شیخ انصاری، می رویم سراغ اجماع که تفاوت بالاجماع باشد.

شیخ درست جواب دادند که اینجا اصلا اسمی از اجماع در بین نیست، اما آن اشکالی که بر روایت گرفته است، اصولا در باب معاملات تعبّد راه ندارد و امر عرفی است، حالا اینجا سوال از نی هست و جای دیگر سخن از لحم است و جای دیگر سخن از میوه هست، پس بنابراین اینکه شما می گویید اگر قاعده کلی نیست اختصاص به قصب دارد را نمی پذیریم چون لا خصوصیة للمبیع اما اینکه یک تفاوتی باشد مثلا بیع صاع من صبره باشد و معین هم نکرده باشند این تفاوت که روشن است، آنجا که معین نکرده باشند یکی از اینهاست ولی آنجا که معین شده باشد دیگر ویژگی خودش را دارد.


logo