« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

در علم به ثمن و مثمن آیا علم مشتری هم شرط است؟/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /در علم به ثمن و مثمن آیا علم مشتری هم شرط است؟

 

روایت: امام باقر (ع): ما يأخذ المظلوم من دين الظالم[1] ، أكثر مما يأخذ الظالم من دنيا المظلوم.

ظالم دنیای مظلوم را می گیرد (با کشتنش، با آواره کردن و با غارت کردنش)، امام باقر می فرماید مظلوم هم ضربه به دین ظالم می زند، و او را در قیامت دست خالی می کند، این ضربه ای که مظلوم به ظالم می زند بیشتر از ضربه ای هست که ظالم به او می زند. اینجا دو احتمال است، یک احتمال این است که در قیامت دست او خالی می شود، احتمال دوم اینکه چه بسا ظالم یک حسنه ای در طول عمرش داشته است و مظلوم کاری خواهد کرد که این حسنه حبط بشود. هر کدام از این دو معنا باشد ظالم آسیب دیده است.

خلاصه:

سخن این است آنچنان که ثمن معلوم است که چقدر است، مثمن هم باید معلوم باشد، هر کدام از اینها مجهول باشد معامله باطل است.

حال فرعی مطرح است و آن این است که: اگر بایع وزن را بداند ولی مشتری نداند، مثالی که شیخ می زند حُقه، رطل ، و وزنه در عراق مشخص است که چقدر است اما غیر عراقی ها نمی دانند وزن حقه و وزنه و رطل چقدر است، آیا این معامله را از جهالت در می آورد یا نه؟

مثال دیگر: فرض کنید یک مصری بیاید ایران، بایع ایرانی وزن کیلو را می داند چقدر است، وزن مَن را می داند چقدر است، اما مشتری مصری نمی داند، آیا در این بیع جهالت هست یا نیست؟

شیخ انصاری گفته اند نسبت به کسی که نمی داند جهالت است، نمی داند حقه و رطل چقدر است، این بیع مجازفه هست ، و لا تَصلح بیعه مجازفةً، بنابراین این بیع باطل است.

ثمّ إنّه قد علم ممّا ذكرنا: أنّه لو وقعت معاملة الموزون بعنوان معلوم عند أحد المتبايعين دون الآخر كالحقّة و الرطل و الوَزْنة باصطلاح أهل العراق، الذي لا يعرفه غيرهم، خصوصاً الأعاجم غيرُ جائز؛ لأنّ مجرّد ذكر أحد هذه العنوانات عليه و جعله في الميزان، و وضع صخرة مجهولة المقدار معلومة الاسم في مقابله(اسمش معلوم است ولی وزنش معلوم نیست)، لا يوجب للجاهل معرفةً زائدةً على ما يحصل بالمشاهدة.[2] (این از نظر شیخ)

یک نظریه دیگری هم که مقابل این نظر شیخ است و می گوید: حقه، رطل … معلومةٌ عند البایع، همین مقدار معامله را از جزاف بودن در می آورد، وقتی همین مقدار معامله را از گزاف بودن در آورد پس معامله مجهول نیست، به این نشان که وقتی عجم ها برای زیارت عتبات می روند، همین اوزان مورد معامله است. مثلا می گوید یک حقه نخودچی بده، این رسم هست، نمی داند، اما چون آنها می گویند حقه او هم می گوید حقه…

استاد: یلاحظ بر این نظر:

اولا: حرف شیخ را می زنیم، این سیره کسائر سیرتهم الناشئة من قلة المبالات فی الدین، نمی داند این معامله باطل است، فکر می کند همینقدر که پول داده و جنس را گرفته این معامله صحیح است.

ثانیاً: مشتری عجم، اجمالا حقه و رطل را می داند، دقیق و تفصیلا نمی داند.

ثالثا: اگر واقعا هیچ نمی داند مصداق غرر جهالت است نه غرر خطر، و نهی النبی عن بیع الغرر. اینجا مشتری جاهل است و پیامبر هم از بیع غرری نهی کرده اند.

بحث سوم: آیا مکیل را می شود بالوزن فروخت؟ یا موزون را بالکیل فروخت؟ موزون مثل گندم، (با کیلو، من، خروار، تن می فروشند) مکیل مثل بشکه نفت…

مثلا آیا می شود نفت را کیلویی بفروشیم و گندم را با گونی بفروشیم؟

اینجا سه نظریه هست:

نظریه اول: (نظر شهید اول در دروس) الجواز مطلقا؛ مکیل را می توان موزوناً فروخت و موزون را می توان مکیلا فروخت.

نظریه دوم: لا یجوز مطلقا؛ مکیل فقط با کیل و موزون فقط با وزن فروخته می شود.

نظریه سوم: (نظرشیخ انصاری) تفصل می دهیم؛ مکیل را می توان موزوناً فروخت، چون وزن از کیل ادق هست، ولی موزون را نمی توان با کیل فروخت.

اختلفوا في جواز بيع المكيل وزناً و بالعكس و عدمه على أقوال،(قول اول و دوم چون واضح است ذکر نشده است، چون برخی می گویند الجواز مطلقا و کسانی دیگر می گویند عدم الجواز مطلقا) ثالثها: جواز المكيل وزناً ، دون العكس (موزون را نمی توان با کیل فروخت)؛ لأنّ الوزن أصل الكيل و أضبط(اصل کیل وزن هست)، و إنّما عُدِل إليه في المكيلات تسهيلًا(اما اینکه در مکیلات گفتند بالکیل برای راحتی کار گفته اند).[3]

فالمحكيّ(می توانست بگوید ففی الدروس اما گفتند فالمحکی چون ایشان در مفتاح الکرامه دیدند نه در دروس) عن الدروس في السّلَم جوازه مطلقاً، حيث قال: و لو أسلم في المكيل وزناً و بالعكس(و لو اسلم فی الموزون کیلاً) فالوجه الصحّة؛ لرواية وهب عن الصادق (عليه السلام).[4]

 

(روایت را برای این نقل می کنیم که مکیل را می توانند موزونا بفروشند و موزون را مکیلا بفروشند)

مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‌(احمدبن خالد بن برقی، سند شیخ طوسی به برقی صحیح است: ما ذكرته عن احمد بن ابى عبد اللّه البرقى فقد اخبرني به الشيخ ابو عبد اللّه عن ابى الحسن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد عن ابيه عن سعد بن عبد اللّه عنه و اخبرني أيضا الشيخ عن ابى جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه عن ابيه و محمد بن الحسن بن الوليد عن سعد بن عبد اللّه و الحسين عن احمد بن ابي عبد اللّه و اخبرني به أيضا الحسين ابن عبيد اللّه عن احمد بن محمد الزرارى عن علي بن الحسين السعدآبادي عن احمد بن ابي عبد اللّه) عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ وَهْبٍ‌(بن وهب عبدالله است،کنیه اش ابی البختری، عامی، ضعیفٌ، قاضٍ، فضل بن شاذان گفته کان ابی البختری من اکذب البریه، متروک العمل فی ما یختص بروایته، بنابراین تردیدی در ضعف سند نباید داشت) عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: لاَ بَأْسَ بِالسَّلَفِ‌ مَا يُوزَنُ فِيمَا يُكَالُ وَ مَا يُكَالُ فِيمَا يُوزَنُ‌.[5]

گفته اند معنای این حدیث این است که مکیل را می توان موزون فروخت و موزون را مکیل فروخت.

استاد: قطعا این نیست، دلالتاً هم این روایت اشکال دارد، چون این روایت می گوید می توانی یک تن گندم پیش خرید کنی با ده بشکه نفت، آنچنان که می توانی ده بشکه نفت را با یک تن گندم پیش فروش کنی. این چه ربطی به بحث دارد؟ پیش فروش کردن مکیل بالموزون و پیش فروش کردن موزون بالمکیل بحث ما نیست. آنچه بحث ما هست این است که آیا مکیل را می توان به وزن فروخت یا نه، پس این روایت نه دلالتاً درست است نه سنداً .

 


logo