« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

علم به ثمن و مثمن در مکیل و موزون/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /علم به ثمن و مثمن در مکیل و موزون

 

روایت: امام باقر(ع): سمعته يقول: ما أحسن الحسنات بعد السيئات! وما أقبح السيئات بعد الحسنات.[1]

چقدر زیباست که بعد از گناه حسنات بیایند (چون ان الحسنات یذهبن السیئات) چقدر زشت است که بعد از حسنات سیئات بیاید.

این توفیق الهی است که انسان موفق به حسنه شود، و سراغ سیئه رفتن نمک نشناسی است باید مراقب بود که این حادثه اتفاق نیفتد.

خلاصه:

سخن پیرامون آن بود، آنچنان که ثمن در معامله باید معلوم باشد، مثمن هم باید معلوم باشد!

گفته شد در چند فصل باید بحث شود، در مکیل، موزون، معدود و مذروع، فعلا بحث روی مکیل و موزون است، ادله بیان شدند و گفته شد دو صحیحه حلبی برای ما کافیست که آن چیزی که مکیل است باید کیل شود…

سخن در اینجا این است که آیا کیل و وزن موضوعیت دارد یا کیل و وزن طریق است؟

اگر گفتیم که موضوعیت دارد در هر شرایطی (ولو از غیر طریق کیل و وزن، وزن و کیلش را بدانند) باید کیل کنند ولی اگر گفتیم طریقیت دارد، اینجا اگر از طریق خارجی بفهمند وزن چقدر است دیگر کیل و وزن موضوعیت ندارد.

چند مطلب:

مطلب اول. اینکه بعضی چیزها عِلةُالحکم است، در عِلة الحکم یدور الحکم مداره (حکم دائر مدارش هست) مثل اسکار بالنسبة الی الخمر، (لاتشرب الخمر لانه مسکر) ، حکم یدور مداره، هرجا اسکار بود حرمت هم هست، هرجا اسکار نبود حرمت نیست.

بعضی چیزها حکمت است، همان که اسمش را امروزه فلسفه می گذارند، می گویند فلسفه این حکم چیست.

فرق بین علت و حکمت این است که در علت حکم یدور مداره، ولی در حکمت، حکم لا یدور مداره.

مثال اول: کوجوب الاعتداد فی المطلقه لحفظ الانساب( عده نگه دارد تا معلوم شود این خانم آبستن هست یا نیست، اگر هست این بچه برای کیست؟) این جمله «لحفظ الانساب» حکمت است نه علت، اگر عقیم هم بودند این زن عده وفات و عده طلاق را باید نگه دارد، فلسفه اش حفظ انساب است.

مثال دوم: حکمت غسل جمعه، از بین رفتنِ بوهای نامطبوع بدن است، این حکمت است نه علت، بنابراین اگر کسی قبل الفجر غسل کرده، باز هم مستحب است که روز جمعه غسل جمعه کند.

مثال سوم: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید، بحث کردند که هل الحدید طاهرٌ ام لیس بطاهرٍ، گفتند حدید طاهر است چون اگر نجس باشد عسر و حرج لازم می آید. حدید آمیخته شده با زندگی مردم، حال اگر در موردی عسر و حرج نبود، چون حکمت است باز هم طاهر است.

فبعض الامر علةٌ و بعض الامور حکمةٌ.

مطلب دوم. اینکه می گویند باید مبیع مشخص باشد، این مشخص بودنش غرر در آن، علت است یا غرر حکمت است؟

اگر گفتیم غرر علت است، بنابراین آنجا که غرر نباشد کیل و وزن لازم نیست، اما اگر گفتیم که غرر حکمت است، معنایش این است که مکیل باید کیل بشود ولو وزنش را هم بدانیم.

(پس اگر گفتیم علت است هرجا غرر بود می گوییم کیل باید باشد، اگر غرر نبود کیل نمی خواهد بشود؛ اما اگر حکمت بود می گوییم کاری به این حرفها نداریم مکیل باید کیل شود، موزون باید وزن بشود، خانم باید عده نگه دارد ولو زن عاقر باشد، مستحب است غسل جمعه بکند ولو قبل از فجر غسل کرده باشد).

مطلب سوم. سه مثال می زنیم که این دو مبنا خودش را نشان بدهد.

یک. اگر وزن قیمتِ حنطه و شعیر یکی بود؛ قیمت گونی 50 کیلویی گندم یک میلیون بود، قیمت گونی 50 کیلویی جو هم یک میلیون بود، اگر 50 کیلو گندم را (که احراز شده 50 کیلو هست) یک طرف گذاشتند و یک طرف هم جو گذاشتند، جو را کیل نکردیم و گفتیم همان اندازه ای که گندم هست می باشد (اینجا گندم را کیل کردیم ، جو را کیل نکردیم) آیا اینجا خرید و فروش جو، بلا کیلٍ صحیح است یا صحیح نیست؟

دو. اگر دو طرف حدس قوی دارند، (هم بایع و هم فروشنده، با نگاه کردن متوجه وزن می شوند و می فهمند که 50 کیلو هست یا نیست)

سه. اگر چیز اندکی می خواهد بخرد؛ مثلا مقدار کمی وازلین بخواهد بخرد و آن مقدار فرضاً 50 تومان است، در این گونه امور مسامحه می شود و آن را نمی کشند، خریدار مبلغ را میدهد و فروشنده آن مقدار وازلین اندک را می دهد.

در این سه مورد معامله صحیح است یا صحیح نیست؟

ثمره حرفهایی که بیان شد اینجا روشن می شود؛ اگر گفتیم غرر، غرر شخصی است و علت است، و غرر را به معنای جهالت یا خطر گرفتیم، اگر به معنای خطر گرفتیم، در مثال اول و دوم خطر نیست، چون به قدر کافی مهارت دارد، اینجا حدس قوی جلوی خطر را میگیرد؛ یا در مثال سوم که می خواهد چیز اندکی بخرد، خطر بر آن صدق نمی کند؛ اما اگر غرر را به معنای جهل گرفتیم، در مثال اول واقعا اندازه جو را نمی داند، یا در مثال سوم واقعا جهل دارد که چه مقدار وازلین گرفته و چقدر ثمنش هست.

فعلی هذا ثمرة البحث اینجا ظاهر می شود (در مثال دوم نه خطر است و نه جهل، بلکه حدس قوی هست که مانند علم و اطمینان است)

مطلب چهارم. شیخ انصاری ترجیح میدهند که این غرر، غررِ شخصی باشد نه غرر نوعی، چون اگر غرر نوعی باشد ، ما در هر حالی باید وزنش کنیم، اما شیخ می گوید این غرر، غرر شخصی است، در نتیجه وقتی چنین شد فی المثال الاول، اذا قلنا بانّ الغرر بمعنی الخطر، غرر نیست، فی المثال الثانی هم غرر نیست، فی المثال الثالث در حقیقت مصالحه می شود، صلح می کند این 50 تومان را به این مقدار از وازلین؛ پس شیخ می گوید که غرر علةُ الحکم است نه حکمت الحکم.

استاد: این فرمایش ایشان کاملا قابل قبول است به این ملاک که ما در کل معاملات یک حرف داریم اینجا هم همان را می گوییم که اینها از امور عرفی است، می گوید معلوم باشد تا دعوا نشود، وجدانا اینجا که 50 کیلو گندم را این طرف گذاشته و 50 کیلو جو را در طرف دیگر گذاشته نه دعوا می شود و نه خطر است. یا آنجا که طرف خبره هست و منزل چند میلیاردی را کارشناس می بیند و قیمت می کند و کسی هم نمی گوید تو چه کاره ای، حدس قوی، اطمینان آور است، و در امور جزئی هم چک و چانه نمی زنند، نهایت الامر این است که مصالحه می کنند. (البته هرجا اگر شک کرد غرر است)

مطلب پنجم. ولکن الحق ان یقال، نحن ابناء الدلیل نمیل حیث نمیل، ما سه عنوان در اینجا داریم:

یک. عنوان غرر؛ دو. عنوان مجازفه(گتره و به گزاف فروختن داریم که در صحیحه حلبی هست)؛ سه. عنوان کیل داریم.

صحیحه حلبی را که سند و دلالتش را خواندیم :

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَلَبِيِّ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: مَا كَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّيْتَ فِيهِ كَيْلاً فَلاَ يَصْلُحُ بَيْعُهُ مُجَازَفَةً وَ هَذَا مِمَّا يُكْرَهُ مِنْ بَيْعِ اَلطَّعَامِ‌. [2]

حدیث دوم باب:

وَ عَنْهُ‌ عَنْ صَفْوَانَ‌ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ‌ عَنِ اَلْحَلَبِيِّ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ أَنَّهُ قَالَ‌: فِي رَجُلٍ اِشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ طَعَاماً عِدْلاً بِكَيْلٍ مَعْلُومٍ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ قَالَ لِلْمُشْتَرِي اِبْتَعْ مِنِّي مِنْ هَذَا اَلْعِدْلَ اَلْآخَرَ بِغَيْرِ كَيْلٍ فَإِنَّ فِيهِ مِثْلَ مَا فِي اَلْآخَرِ اَلَّذِي اِبْتَعْتَ قَالَ لاَ يَصْلُحُ إِلاَّ بِكَيْلٍ وَ قَالَ وَ مَا كَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّيْتَ فِيهِ كَيْلاً فَإِنَّهُ لاَ يَصْلُحُ مُجَازَفَةً هَذَا مِمَّا يُكْرَهُ مِنْ بَيْعِ اَلطَّعَامِ‌. [3]

سندها را در گذشته بحث کردیم، اینجا روی مجازفه می ایستیم، آنجا که حدس قوی هست مجازفه نیست، آنجا که گونی 50 کیلویی گندم و طرف دیگر 50 کیلویی جو را گذاشتند مجازفه نیست، اینجا خرید گزاف نیست.

اما عنوان سوم که ما سمّیت فیه کیلاً را در اول بحث گفتیم موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد، طریق است که وزن و قیمتش را بدانیم و اینجا وزن معلوم است، فعلی هذا در اینجا نظر شیخ ، نظر صائب است و این امر عرفی هست و امر عرفی را باید اینچنین لحاظ کرد.

شعر از امام خمینی: برای امام زمان

صف بياراييد رندان! رهبر دل آمـــــده جان براي ديدنش، منزل به منزل آمده

طور سينا را بگو: ايام «صَعق» آخر رسيد موسِي حق در پي فرعون باطل آمـــــــــده

بانگ زن بر جمع خفّاشان پَست کور دل از وراي کوهساران، شمس کامل آمـــده

باز گو اهريمنان را فصل عشرت بار بست زندگي بر کام تان، زهر هلاهل آمــــــــده

دلبر مشکل گشا از بام چرخ چارُميـــــن با دم عيسي براي حل مشکل آمـــــــــده

غم مخور، اي غرق درياي مصيبت غم مخور در نجاتت، نوحِ کشتي بان به ساحل آمده .

اللهم عجل لولیک الفرج…


logo