1403/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
علم به ثمن و مثمن/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /علم به ثمن و مثمن
روایت: امام صادق: كان أمير المؤمنين (عليه السلام) يقول: أصل الانسان لبه وعقله ودينه ومروءته حيث يجعل نفسه، والايام دول، والناس إلى آدم شرع سواء [1]
کان امیرالمومنین معنایش این است که در یک سخنرانی نبوده و مکرر حضرت این را می فرمودند که اصل انسان خرد اوست (لب اخص از عقل است، لب در حقیقت آنی است که جهت زندگی را مشخص می کند) عقلش دين اوست و مروت و مردانگی اش این است که خودش را در چه جایگاهی قرار بدهد، ایام می چرخد (چنین است رسم سرای درشت***گهی پشت به زین و گهی زین به پشت) مردم تا حضرت آدم از جهت انسانیت مساوی هستند.
خلاصه:
دیروز گفته شد که بحث پیرامون بیع عبد آبق چون مبتلابه نیست از آن می گذریم و بحث علم به ثمن و مثمن را ادامه می دهیم.
سخن این است که بعد از علم به ثمن علم به مثمن است، آیا علم به ثمن لازم است یا نه؟
علامه گفتند بله و ادعای اجماع هم کردند، البته این اجماع ها از اجماعات مبنایی نیست بلکه اجماعات علی القاعده است، دو روایت خواندیم که هر دو از حیث سند مشکل سندی داشتند، یکی روایت وسائل بود که مشکل سندی داشت، یکی هم روایت مستدرک از دعائم الاسلام.
روایت وسائل ج18 ص 81 ح4:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلضَّرِيرِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ مَيسر عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ: أَنَّهُ كَرِهَ أَنْ يُشْتَرَى اَلثَّوْبُ بِدِينَارٍ غَيْرَ دِرْهَمٍ لِأَنَّهُ لاَ يُدْرَى كَمِ اَلدِّينَارُ مِنَ اَلدِّرْهَمِ. [2]
کراهت دارد که لباس را به دیناری بخرد که درهم نباشد؛ زیرا معلوم نیست که هر دیناری نسبتش با درهم چقدر است؟
این روایت از حیث سند معتبر نیست؛ اما از حیث دلالت : کرهَ یعنی چه؟
واژه کراهت به عنوان احد احکام خمسه (وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه) اصطلاح مستحدثٌ و جدید، در ادبیات اهل بیت کراهت در حرمت بکار رفته الا اینکه دلیل و قرینه داشته باشیم که اینجا کراهت حرمت نیست.
اولا از حیث لغت کرِهَ در مقابل احبّ هست، کراهت به معنای ابغضَ ؛ اما از حیث روایات هم کثیراً ما در حرمت بکار رفته است.
هل یجوز که کسی از ظرف طلا یا نقره آب بخورد؟ خیر لا یجوز، که کسی از ظرف طلا و نقره آب بخورد. این را سید در عروه با این عنوان آورده است، یحرم استعمال عوان الذهب و الفضه فی الاکل و الشرب.
سه دلیل اقامه شده است:
یک. لا تأکل فی آنیة الذهب و الفضه.
دو. دلیلی که واژه کراهت در آن بکار برده شده.
سه. روایاتی که می گوید لا ینبغی الشرب فی آنیة الذهب و الفضة.
آن طایفه دوم که به عبارت کره است گفته اند این کره به معنای حرمت است.
صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ(ثقه) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَن آنِيَةِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ فَكَرِهَهَا(ناخوش داشت آن را) فَقُلْتُ قَدْ رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ كَانَ لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِرْآةٌ مُلَبَّسَةٌ فِضَّةً فَقَالَ لاَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّمَا كَانَتْ لَهَا حَلْقَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ هِيَ عِنْدِي ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْعَبَّاسَ حِينَ عُذِرَ عُمِلَ لَهُ قَضِيبٌ مُلَبَّسٌ مِنْ فِضَّةٍ مِنْ نَحْوِ مَا يُعْمَلُ لِلصِّبْيَانِ تَكُونُ فِضَّةٌ نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَأَمَرَ بِهِ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَكُسِرَ. [3]
روایت دیگر:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِيُّ فِي اَلْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ(محمد بن خالد، ثقه، نجاشی پدر را با پسر اشتباه گرفته است ظاهرا، چون پدر را بسیاری توثیق کرده اند، اما پسر را قیل بانه ضعیفٌ) عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ (از مشایخ ثقات) عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ(از اصحاب اجماع) عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْحَلَبِيِّ(ثقه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ: أَنَّهُ كَرِهَ آنِيَةَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْآنِيَةَ اَلْمُفَضَّضَةَ(ظرفی که نقره کوب شده). [4]
روایت دیگر: موثقه برید
وَ(کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری) عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ(حسن بن علی بن فضال، ثقه، لکن فطحی بود اما در آخر عمر برگشت) عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ(کان وجهاً، قارئاً(مفسر)، نحویاً، لغویاً، کان حسن العمل، کثیر العباده و الزهد، هم از امام صادق روایت دارد و هم از امام کاظم) عَنْ بُرَيْدٍ(بُرید بن معاویة العجلی، ثقه، له محلٌ عند الائمه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: أَنَّهُ كَرِهَ اَلشُّرْبَ فِي اَلْفِضَّةِ وَ فِي اَلْقَدَحِ اَلْمُفَضَّضِ وَ كَذَلِكَ أَنْ يُدَّهَنَ فِي مُدْهُنٍ مُفَضَّضٍ وَ اَلْمُشْطَةُ كَذَلِكَ. [5]
این روایت موثقه است چون ابن فضال چنین بود.
برید می گوید: امام صادق عليه السّلام اظهار كراهت نمود كه از ظرف نقرهاى و يا ظرف نقرهكارى شده آب بياشامد و از روغندان نقرهكارى شده روغن بردارند و بدن را چرب كنند و يا با شانهاى نقرهاى سر و صورت را شانه نمايند؛ در هر سه تعبیر کره دارد.
آقای خویی در ج4 موسوعه ص 279 :
و لكن الصحيح أن تلك الطائفة أيضاً تدل على الحرمة مع قطع النظر عن الطائفة المتقدِّمة، وذلك لأن الكراهة التي هي في قبال الأحكام الأربعة اصطلاح مستحدث(که ما کراهت را در کنار استحبابش قرار میدهیم در زمان ائمه نبوده است) وأما بحسب اللّغة فهي بمعنى المبغوضية لأن معنى كرهه: ضد أحبه، أي أبغضه. وعلى ذلك فالكراهة تدل على الحرمة ما دام لم تقم قرينةٌ على خلافها، إذ الدليل قد يدل على الحرمة نفسها وقد يدل على الحرمة بالدلالة على منشئها الذي هو البغض. [6]
همینطور در چند صفحه جلوتر می گویند: و لكن فيه أن الكراهة في الروايات لا يراد منها الكراهة بالمعنى المصطلح عليه عند الأصحاب لأنه اصطلاح حديث، ومعناها الحرمة والبغض ما لم يقم على خلافها دليلٌ. [7]
پس با قصه کَرِهَ نمی توانیم دلالت این روایت را زیر سوال ببریم.
فعلی هذا جمع بندی حرفها این است که باید ثمن مشخص باشد و همین که این معامله ثمن دارد کافی نیست ، در اول بحث بیع گفته شد یکی از راههای جلوگیری از دعوا همین است که اهل بیت فرمودند، این ادبیات که وقتی می پرسیم چند است می گوید دعوامون نمی شود ببر، این معامله درست نیست، این که دعوایمان می شود یا نمی شود این مهم نیست مهم این است که معامله چارچوبه داشته باشد و چارچوبه با این مشخص می شود که ثمن و مثمن مشخص باشد.
نکته: واژه کراهت مثل واژه قرائت است؛ ما الان می گوییم فلانی قاری هست یعنی قرآن را با صدای زیبا می خواند، اما در زمان اهل بیت چنین نبوده، در زمان اهل بیت به معنای مفسر بوده مانند کلمه کراهت که در آن زمان به معنای حرمت بوده، الا ان یدلّ دلیلٌ علی الکراهة؛ پس کراهت و قاری هر دو از کلمات مستحدث هستند.
نقطه مقابل این کلام حدیث رفاعه هست؛ این روایت می گوید اشکال ندارد، ثمن هم علی حکم البایع، مشتری بگوید هرچه بگویی قبول می کنم، این هرچه... مبهم است، اما روایت می گوید اشکال ندارد.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ(صدوق) بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ(ثقه، سند شیخ صدوق به حسن بن محبوب هم صحیح است) عَنْ رِفَاعَةَ اَلنَّخَّاسِ(رفاعة بن موسی النخاس، بیّاع الرقیق ، برده فروش بوده. ضبط دقیق اسامی در تنقیح المقال چاپ جدید دقیقا مشخص می کند، البته قبل از ایشان علامه حلی ایضاح الرجال را نوشته اند که بعضی از رجال را مشخص کرده اند، همینطور کتاب اضبط المقال فی ضبط اسماء الرجال مرحوم حسن زاده آملی نوشته اند که این کتاب هم بعضی از رجال را دارد) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سَاوَمْتُ (ساوَمَ ، المساومة ، چک و چانه زدن قبل از بیع، اینجا بیع مساومه منظور نیست) رَجُلاً بِجَارِيَةٍ فَبَاعَنِيهَا بِحُكْمِي فَقَبَضْتُهَا مِنْهُ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ بَعَثْتُ إِلَيْهِ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ فَقُلْتُ هَذِهِ أَلْفُ دِرْهَمٍ حُكْمِي عَلَيْكَ أَنْ تَقْبَلَهَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا مِنِّي وَ قَدْ كُنْتُ مَسِسْتُهَا قَبْلَ أَنْ أَبْعَثَ إِلَيْهِ بِالثَّمَنِ فَقَالَ أَرَى أَنْ تُقَوِّمَ اَلْجَارِيَةَ قِيمَة عَادِلَةً فَإِنْ كَانَ قِيمَتُهَا أَكْثَرَ مِمَّا بَعَثْتَ إِلَيْهِ كَانَ عَلَيْكَ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْهِ مَا نَقَصَ مِنَ اَلْقِيمَةِ وَ إِنْ كَانَ ثَمَنُهَا أَقَلَّ مِمَّا بَعَثْتَ إِلَيْهِ فَهُوَ لَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ وَجَدْتُ بِهَا عَيْباً بَعْدَ مَا مَسِسْتُهَا قَالَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَرُدَّهَا وَ لَكَ أَنْ تَأْخُذَ قِيمَةَ مَا بَيْنَ اَلصِّحَّةِ وَ اَلْعَيْبِ مِنْه . [8]
بزرگی که این روایت را پذیرفته شیخ طوسی هست،در کتاب النهایه می گویند: فإن ابتاعه بحكم البائع في ثمنه، فحكم بأقلّ من قيمته، كان ذلك ماضيا، و لم يكن له أكثر من ذلك.[9]
در این روایت دقت شود، اشکال دلالی و توجیهاتش را مطالعه کنید برای جلسه آینده.
امروز میلاد با سعادت امام حسین علیه السلام هست.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
هر کجا می نگرم رنگ رخش جلوه گر است هر کجا می گذرم جلوه مستانه اوست
هر کسی میل سوی کرببلایش دارد من چه دانم که چه سرّیست که در خانه اوست
دین مدیون امام حسین است، اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة، و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر، لذا در هر مناسبت ویژه ای زیارت امام حسین مستحب است، چون اگر حسین نبود نه شب قدری بود نه اعیادی بود، امام حسین دین را زنده نگه داشتند.