« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1403/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

ادله استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله استصحاب

 

مقدمه

در جلسه گذشته به احتمال هفتم رسیدیم و بیان کردیم که مرحوم آخوند اینگونه اظهار کرده‌اند که ادله طهارت و حلیت هم دلالت بر حکم واقعی می‌کنند، هم حکم ظاهری و هم استصحاب. به این بیان که برخی اشیاء معلوم‌العنوان هستند، مانند آب، سنگ و امثال آن. حکم اینها، حکم واقعی است. اما اگر چیزی مشکوک شد و مردد بین الماء و الول قرار گرفت، عموم «کل شیئ» شامل آن نیز می‌شود. البته این طهارت دوم قطعاً نمی‌تواند طهارت واقعیه باشد؛ پس قطعاً طهارت ظاهریه است. بنابراین، «کل شیئ» هم طهارت واقعیه را شامل می‌شود و هم طهارت ظاهریه را؛ زیرا اینگونه استظهار شده که اطلاق «کل شیئ» شامل مشکوک‌العنوان‌ها نیز می‌شود.

همچنین، استصحاب نیز از این روایت استنباط می‌شود؛ به دلیل عبارت «حتی تعلم». یعنی این طهارت ادامه پیدا می‌کند تا جایی که علم به خلاف پیدا کنی، و این همان استصحاب است.

 

ایراد محقق نائینی به آخوند

محقق نائینی و سایرین به این دیدگاه پاسخ داده‌اند. ایشان می‌گویند: تمام دلیل شما این است که اطلاق «کل شیئ» شامل مشکوک‌العنوان نیز می‌شود. حال آنکه موضوع طهارت ظاهریه، شک در طهارت واقعیه است. بنابراین، اینها دو مرحله هستند و «کل شیئ طاهر» یا رتبه اول را شامل می‌شود یا رتبه دوم را. اما اینکه هم طهارت واقعی را بگیرد و هم شک در همان رتبه را، امکان‌پذیر نیست؛ زیرا مراتب متعدد است و حکم واقعی باید وجود داشته باشد تا شک در آن معنا پیدا کند. پس شک در حکم واقعی وجود پیدا نمی‌کند، مگر بعد از جعل حکم واقعی. بنابراین، دلیل نمی‌تواند هم جعلش را شامل شود و هم رتبه بعد از جعلش را.

 

جواب محقق خوئی به محقق نائینی

محقق خوئی[1] به صورت مفصل به اشکال محقق نائینی پاسخ داده‌اند. ایشان می‌فرمایند: این فرمایش طبق مبنای خودتان در بحث خبر و انشاء درست است (خبر که حکایت از واقع است). اما شما انشاء را «ایجاد المعنی باللفظ» می‌دانید و مطابق این مبنا، در یک انشاء، دو ایجاد امکان ندارد. یعنی ابتدا طهارت واقعیه انشاء و ایجاد شده، سپس برای شک در همان، یک معنای دیگری ایجاد شده به نام طهارت ظاهریه. این امکان ندارد؛ زیرا کلام واحد است و با کلام واحد، یک معنی ایجاد می‌شود و برای شک در آن، یک انشاء دیگر لازم است.

سپس محقق خوئی می‌فرمایند: اما ما مبنای محقق نائینی را قبول نداریم. همان‌طور که در بحث خبر و انشاء نیز گفته‌ایم، انشاء «ایجاد المعنی باللفظ» نیست، بلکه «إبراز المعنی باللفظ» است. یعنی یک اعتباری را در نفس خودمان لحاظ می‌کنیم و در نظر می‌گیریم و بعد آن را إبراز می‌کنیم. اسم این إبراز و إظهار می‌شود انشاء. پس «ایجاد المعنی باللفظ» اصلاً چیز غلطی است؛ زیرا به واسطه الفاظ نمی‌توان چیزی را ایجاد کرد. الفاظ در سلسله اسباب ایجاد و علل وجودیه نیستند. الفاظ علائم هستند و شأن لفظ، إبراز و إظهار است.

حال که پذیرفتیم شأن لفظ ایجاد نیست و إبراز است، این معنی در خبر و انشاء متفاوت است. در اخباریات، امور خارجیه مطرح هستند، اما در إنشائیات، اعتبارات مطرح می‌شوند. مثلاً بیع را اعتبار می‌کنیم و می‌گوییم «بعتُ» یا اعتبار می‌کنیم هبه را و می‌گوییم «وهبتُ». اینها همه إبراز هستند، اما نسبت به آن اعتبار نفسانی. پس باید یک اعتبار نفسانی داشته باشیم تا آن را به واسطه یک لفظ إبراز کنیم و این إبراز را انشاء می‌گوییم. (با این توضیح، معلوم می‌شود که انشاء هم مانند خبر نوعی حکایت است و محقق خوئی از این جهت فرقی میان خبر و انشاء قائل نیست.)

وقتی مطلب به اینجا رسید، محقق خوئی به اصل مناقشه بازمی‌گردد و می‌فرماید: اگر انشاء ایجاد بود، اشکال محقق نائینی وارد بود؛ زیرا دو ایجاد با یک لفظ امکان ندارد. اما طبق مبنای ما که انشاء إبراز است، اشکالی ندارد که گوینده در دلش دو چیز را اعتبار کند. مثلاً ابتدا طهارت واقعیه را اعتبار می‌کند، سپس تصور می‌کند که اگر در این طهارت واقعیه شک کردیم، طهارت ظاهریه را برای صورت شک اعتبار می‌کند. این دو اعتبار را در دلش قصد می‌کند و بعد هر دو را با یک انشاء إبراز می‌کند. إبراز متأخر است و می‌تواند بعد از دو اعتبار قرار بگیرد و با یک لفظ هم طهارت واقعیه را إبراز کند و هم طهارت ظاهریه را. بنابراین، می‌بینید که ایراد محقق نائینی مطابق مبنای محقق خوئی دیگر وارد نیست. اگر انشاء ایجاد المعنی باللفظ بود، ایراد وارد بود؛ اما چون ما انشاء را إبراز المعنی باللفظ می‌دانیم، ایراد دیگر وارد نیست.

 

مناقشه در فرمایش محقق خوئی

در فرمایش محقق خوئی مناقشه می‌کنیم. حکم ظاهری مترتب بر شک است. شک در چه چیزی؟ در حکم واقعی. وقتی شک در حکم واقعی کردیم، حکم ظاهری برایش جعل می‌شود. پس موضوع حکم ظاهری، شک در حکم واقعی است. بنابراین، حکم صرف اعتبار در دل نیست. محقق خوئی فرمودند: حکم واقعی را اعتبار کرد، سپس صورت شک را تصور کرد و حکم ظاهری را اعتبار کرد، بعد هر دو را در یک انشاء إبراز کرد.

حکم چهار مرتبه دارد: مرتبه مصلحت، مرتبه انشاء، مرحله فعلیت و مرحله تنجز. حکم واقعی در مرتبه جعل است. جعل، انشاء است؛ به همین دلیل می‌گویند حکم انشائی، زیرا محتاج انشاء است. صرف تصور و اعتبار در دل، حکم نیست؛ بلکه وقتی به مردم دستور داده شود و انشاء شود، آن موقع می‌شود حکم. پس حکم واقعی خودش احتیاج به یک إبرازی دارد تا به وجود بیاید. بعد شک در آن تصور می‌شود و حکم ظاهری اعتبار و انشاء می‌شود. نمی‌شود یک إبراز برای هر دو به کار برود؛ زیرا خود حکم واقعی برای خودش یک إبراز می‌خواهد تا محقق شود. بعد نوبت به صورت شک می‌رسد و یک إبراز دیگر برای حکم ظاهری لازم است.

چرا؟ زیرا حکم صرف اعتبار قلبی نیست، بلکه باید به مرحله انشاء برسد. پس اگر گفتیم انشاء ایجاد المعنی باللفظ است، در این صورت هر کدام یک انشاء برای خودش می‌خواهد. اگر گفتیم انشاء إبراز است، باز هم هر کدام یک إبراز برای خودش می‌خواهد؛ زیرا احکام الهی از مقوله انشاء و جعل هستند، نه صرف اعتبار قلبی.

 


logo