1403/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله استصحاب
مقدمه
در مجموع، فرمایش حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه) را همراه با آن تتمهای که خودمان بیان کردیم، پسندیدیم. گفتیم که مطابق فرمایش ایشان، روایت منحصر به شک در عدد رکعات میشود و برای ابواب دیگر قابل استفاده نیست. همچنین، فرمایش محقق خوئی (قدسسرّه) نیز قابل قبول است که ایشان بیان کردند: استصحاب به عنوان کمککننده به روایات منفصله عمل میکند. چرا؟ زیرا موضوع روایات منفصله، «مَن لم یأت بالرکعۀ الرابعه» است. این موضوع چگونه احراز میشود؟ از طریق استصحاب احراز میشود. قاعدهی «لا ینقض الیقین بالشک» نیز ناظر به همین مسئله است. وقتی استصحاب جاری شود، موضوع برای ادلهی رکعت منفصله محقق میگردد.
حدیث خصال
رسیدیم به روایت خصال شیخ صدوق[1] (ره). معنای خصال چیست؟ مقصود از خصال، روایاتی هستند که در آنها اعداد ذکر شدهاند؛ یعنی روایاتی که مثلاً میگویند: «سه چیز هستند که فلان اثر را دارند»، «چهار چیز هستند که فلان ویژگی را دارند» و اینگونه روایات تا عدد ده ادامه مییابند. مرحوم مشکینی (ره) نیز کتابی با عنوان مواعظ العددیه دارد که در آن به همین ترتیب، اعداد وارد شده در روایات مورد بررسی قرار گرفتهاند.
روایت خصال این است: «مَنْ كَانَ عَلَى يَقِينٍ فَشَكَّ»؛ یعنی کسی که مثلاً در روز شنبه یقین داشت لباسش پاک است، اما در روز یکشنبه شک کرد که آیا این لباس نجس شده یا نه، «فَلْيَمْضِ عَلَى يَقِينِهِ»؛ باید بر همان یقین قبلی خود (طهارت لباس در روز شنبه) عمل کند، «فَإِنَّ الشَّكَّ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ»؛ زیرا شک، یقین را نقض نمیکند.
اشکال سندی از محقق خوئی و بررسی آن
اصل اشکال روایت، همانطور که محقق خوئی (قدسسرّه) نیز فرمودهاند[2] ، اشکال سندی است؛ زیرا در سند این روایت، قاسم بن یحیی قرار دارد که توثیق نشده است و برخی از بزرگان او را تضعیف کردهاند.
از نظر ما، قاسم بن یحیی به این سادگی قابل تضعیف نیست، چراکه ابنالولید او را توثیق کرده است. در کتاب نوادر الحکمه که از آثار احمد بن یحیی است، عدهی زیادی از راویان ذکر شدهاند که از آنها روایت نقل شده است. ابنالولید از مشایخ بزرگ بوده و استاد شیخ صدوق (ره) محسوب میشود. شیخ صدوق در مورد او فرموده است: «من در همهچیز تابع ابنالولید هستم؛ آنچه او صحیح دانسته، من نیز صحیح میدانم و آنچه او تضعیف کرده، من نیز تضعیف میکنم» (ما صحَّحه فانا اُصحِّحُه و ما ضعّفه فانا اُضعِّفه). چنین شخصیتی دارای اعتبار بالایی است. ابنالولید اسناد نوادر الحکمه را بررسی کرده و برخی راویان را به عنوان ضعفاء استثناء نموده است، اما قاسم بن یحیی جزو کسانی است که ابنالولید او را توثیق کرده است. علاوه بر این، تنها ابنالولید نیست که قاسم بن یحیی را توثیق کرده، بلکه شیخ صدوق نیز به تبعیت از او، قاسم بن یحیی را مورد اعتماد دانسته است.
با این تفاصیل، وضعیت قاسم بن یحیی مشکوک است، اما ما در بررسی این روایت، فعلاً آن را مُحتمَل الصِّحَّه در نظر میگیریم؛ یعنی ابتدا محتوای روایت را بررسی میکنیم و سپس در مرحلهی بعدی تصمیم میگیریم که آیا سند آن را میتوانیم بپذیریم یا خیر.
اشکال ظهورروایت در قاعده یقین
به این روایت اشکال وارد شده و گفتهاند که ظهور این روایت بیشتر به قاعدهی یقین نزدیک است تا استصحاب. قاعدهی یقین به این معناست که شخصی یقینی داشته است، اما آن یقین از بین رفته و به شک تبدیل شده است.
اگر بگوییم روایاتی برای این قاعده وجود دارد و این یقین هم در روایات آمده است، باید مطابق همان یقین سابق عمل کنیم. در مورد ما (ما نحن فیه)، مکلف در روز شنبه یقین به طهارت لباس داشته است، اما در روز یکشنبه در همان طهارت روز شنبه شک کرده که آیا در همان شنبه لباسش طاهر بوده یا نه. این حالت با استصحاب متفاوت است؛ زیرا در استصحاب، در آنِ واحد هم یقین داریم و هم شک، و هر دو با هم وجود دارند، با این تفاوت که یقین متقدم است. یعنی یقین به حدوث (وقوع) چیزی داریم و شک در بقاء آن. مثلاً کسی که در روز شنبه یقین به طهارت لباس داشته و در روز یکشنبه شک در بقاء آن طهارت کرده باشد، این میشود استصحاب.
آقایان قاعدهی یقین را قبول ندارند و آن را حجت نمیدانند، اما استصحاب را پذیرفتهاند. حال در مورد ما نحن فیه، اشکال کردهاند که این روایت ظهور در قاعدهی یقین دارد؛ زیرا در روایت آمده است: «مَنْ كَانَ عَلَى يَقِينٍ فَشَكَّ». ظهور این عبارت این است که یقین از بین رفته و شک جای آن را گرفته است. این دقیقاً معنای قاعدهی یقین است، در حالی که در استصحاب، یقین و شک هر دو حاضر هستند و یقین متقدم است.
یک روایت دیگر نیز وجود دارد که میفرماید: «مَنْ كَانَ عَلَى يَقِينٍ فَأَصَابَهُ شَكٌّ فَلْيَمْضِ عَلَى يَقِينِهِ فَإِنَّ الْيَقِينَ لَا يَنْقُضُهُ الشَّكُّ» (کسی که یقین داشته و سپس شک به او رسیده، باید بر یقین خود عمل کند؛ زیرا شک، یقین را نقض نمیکند). این روایت بهتر است؛ زیرا عبارت «فَأَصَابَهُ» نشان میدهد که یقینش موجود است و شک هم به آن اضافه شده است. این عبارت با استصحاب سازگارتر است؛ زیرا در استصحاب، یقین و شک هر دو وجود دارند، اما یقین متقدم است و شک نمیتواند آن را نقض کند.
جواب محقق خراسانی
صاحب کفایه فرموده[3] روایت قابل حمل به قاعده یقین نیست زیرا هر کجا که در روایت آمده «من کان علی یقین فشک» در روایات مراد از یقین متیقن است و مراد از شک مشکوک است و این نوع بیان یک چیز مرسومی در روایات است، با این نگاه روایت منطبق می شود بر استصحاب زیرا «من کان علی یقین فشک» یعنی کسی که متیقن بوده بعد در مرحله بقاء مشکوک می شود، این می شود استصحاب و بدین صورت آخوند از عهده اشکال بر می آید.
و فیه
اینکه ما یقین را همه جا به معنای متیقن بگیریم و شک را به معنای مشکوک احتیاج به دلیل دارد، آخوند ادعا کرده که ما استقراء کردیم و مطابق استقراء به این رسیدیم لکن ما چنین رسمی را ندیدیم.
جواب محقق خوئی
محقق خوئی[4]
(قدسسرّه) راه دیگری را برای حل این مسئله مطرح کردهاند. ایشان میفرمایند: در قاعدهی یقین، وقتی انسان به شک میرسد، دیگر یقین ندارد. بنابراین، در روایتی که آمده است: «فَلْيَمْضِ عَلَى يَقِينِهِ» (باید بر یقین خود عمل کند)، این عبارت بر قاعدهی یقین قابل انطباق نیست؛ زیرا در قاعدهی یقین، یقینی وجود ندارد تا عبارت «فلیمض علی یقینه» بر آن صدق کند. این عبارت فقط در استصحاب معنا و تطبیق پیدا میکند؛ زیرا در استصحاب، امام (علیهالسلام) یقین را فرض کردهاند و شک نمیتواند آن یقین را نقض کند.
این توجیه محقق خوئی انصافاً موجّه و قابل تأمل است؛ زیرا تمام کلمات روایت ظهور در فعلیت یقین دارند. بنابراین، عبارت «فلیمض علی یقینه» ظهور دارد در یقینی که الان فعلیت دارد و حاضر است، نه یقینی که در گذشته بوده و اکنون از بین رفته است.
سپس محقق خوئی به یک اشکال در بحث مشتق اشاره میکنند. اشکال این است که اگر بگوییم و بپذیریم که مشتق حقیقتاً در متلبّس بالمبدأ (کسی که در حال حاضر واجد مبدأ است) و مَن قضی عنه المبدأ (کسی که مبدأ از او گذشته است) صدق میکند، در این صورت، یقین در گذشته وجود داشته و الان لازم نیست یقین بالفعل داشته باشد.
محقق خوئی در پاسخ به این اشکال میفرمایند: این بحث در مورد مشتق است، حال آنکه یقین خودش مبدأ است. مشتق شامل اوصافی مانند اسم فاعل و اسم مفعول میشود، اما یقین و شک مصدر هستند و خودشان مبدأ محسوب میشوند. بنابراین، آن راهحل (بحث مشتق) به درد یقین نمیخورد.
علاوه بر این، خود بحث مشتق در مورد مَن قضی عنه المبدأ نیز اختلافی است. مجازیّت مشتق در مورد مستقبل اتفاقی است و حقیقت بودنش در متلبّس بالمبدأ نیز اتفاقی است، اما در مورد مَن قضی عنه المبدأ اختلاف نظر وجود دارد.
نتیجه بحث حدیث خصال
پس از بررسیهای انجامشده، نتیجه این میشود که حدیث خصال روایتی قابلاعتماد است و دلالت روشنی بر قاعدهی استصحاب دارد. همچنین، این حدیث ارتباطی با قاعدهی یقین ندارد و بهوضوح بر این اصل تأکید میکند که شک نمیتواند یقین سابق را نقض کند.
با این حال، بحث دربارهی قاسم بن یحیی، راوی این حدیث، همچنان نیازمند بررسی بیشتر است. همانطور که پیشتر اشاره شد، ابنالولید، که از مشایخ بزرگ و مورد اعتماد است، قاسم بن یحیی را توثیق کرده است. این توثیق از سوی شخصیتی مانند ابنالولید، که استاد شیخ صدوق(ره) نیز بوده، اهمیت فراوانی دارد. با این وجود، برای اطمینان کامل، لازم است تحقیقات بیشتری دربارهی قاسم بن یحیی انجام شود تا وضعیت او بهطور دقیقتر مشخص گردد.