1404/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
/ آیه 56/سوره واقعه
موضوع: سوره واقعه/ آیه 56/
در سوره مبارکه «واقعه» براساس تفسير جناب صدر المتألهين به موقعيت اصحاب شمال رسيديم که از نظر موقعيت وجودي با بيان شرايطي که براي آنها حاکم است موقعيت وجودي آنها را دارند مشخص ميکنند. همانطوري که براي اصحاب يمين نعيم مشخصکننده موقعيت وجودي اينهاست براي اصحاب شمال هم عذاب و رنج موقعيت وجودي آنها را مشخص ميکند. در باب اصحاب شمال گفتند که «في سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لاکريم إنهم کانوا قبل ذلک مترفين و کانوا يصرون علي الحنث العظيم و کانوا يقولون أ إذا متنا و کنا ترابا و عظاما أ إنا لمعوثون أ و آباؤنا الأولون قل ان الأولين و الآخرون لمجموعون الي ميقات يوم معلوم ثم انکم ايها الضالون المکذبون لآکلون شيء من زقوم فمالئون ... بطون فاشربون ...» بعد بحث امروز ما «هذا نزلهم يوم الدين».
«قوله عزّ اسمه: ﴿هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56)﴾
اولاً معناي ظاهري اين کلام الهي و اين آيه اين است که آنچه که براي اصحاب شمال در جهنم معاذالله نازل ميشود از مأکولات زقوم است و از مشروبات حميم. يعني آنچه را که مينوشند آب گرم و هُرم و داراي حرارت و امثال ذلک نيست از مأکولات زقوم و از مشروبات حميم. الآن ايشان در مقام تفسير ميفرمايند که هر آنچه را که از اعمال بد رفتار بد کردار بد گفتار بد و هر آنچه را که در حوزه شرع توجيه ميشود يا طالح در مقابل صالح ذکر ميشود همه و همه اينها از يک شجرهاي دارد توليد ميشود بنام شجره زقوم. تمام شرور از شاخ و برگها ساقهها درختها ميوهها همه و همه يک درختي است «من اصل الجحيم کأنه طلعها رؤوس الشياطين» اين يک شجرهاي است. يک شجرهاي است که تمام اين شرور روي اين شجره بارند حالا يا برگند يا ثمرند يا شاخاند يا هر چه که هستند اينها هستند.
کما اينکه هر آنچه را که از مشروبات ناصواب نادرست و امثال اينها از حميماند از گرمايند از حرارتاند و امثال ذلک. لذا ميفرمايند که همانطوري که مثلاً در باب خيرات از يک شجره طيبه طوبي ياد ميکنند که شجر طيبه طوبي يک شجرهاي است که همه خيرات به آن شجره وابسته است از ثمراتش از اوراقش از اقسانش از شاخ و برگهايش هر چه که هست يک شجرهاي است بنام شجره طوبي که اين شجره طوبي همه خيرات به اين وابسته است.
آن شجره هم که شجره خبيثه است بنام شجره زقوم است که تمام شرور به آن وابسته است لذا در دنيا انسان هر کاري که انجام ميدهد اگر خير باشد ريشهاش شجره طوبي است اگر شر باشد ريشهاش زقوم است. اين چيزي که ميگويند و لذا اگر فرمودند «هذا نزلهم يوم الدين» اين ظرف هست اين يوم ظرف است براي آن چيزي که متعلقش محذوف است يعني حالا بعضي مثلاً نزلهم را ميگيرند و بعضي هم آنچه را که در چون ظرف مستحضريد که ظرف و جار و مجرور متعلق ميخواهد خودشان معلِّقاند متعلَّق ميخواهند. متعلَّقشان گاهي اوقات امور عام است مثل کائنٌ ثابتٌ موجودٌ يک وقت هم خاص است. «هذا نزلهم يوم الدين» يعني آن چيزي که ما الآن در باب اصحاب شمال در باب روز قيامت داريم ميگوييم اين براي آنها نازل ميشود از چه نازل ميشود؟ طبعاً براساس اين تحليل از زقوم است. آن شجره زقوم معاذالله که همه شرور بر او حمل ميشود يعني او محمل همه شرور است چون اينها بالاخره شر که ميشود شر اقسامي دارد شر قولي داريم شر فعلي داريم شر نفسي داريم شر نيت داريم همه اينها شرورند شرور يک منشأ دارند شاخ و برگها متفاوتاند و الا اين شر است يک خير داريم يک شر داريم خير را از او به شجره طوبي ياد ميکنند که همه خيرات بر او مترتب است شر را از او به عنوان شجره زقوم «من اصل الجحيم کأنه طلعها رؤوس الشياطين» اينها هم يکي هستند.
بنابراين ميفرمايد که اگر ما گفتيم که «لآکلون من شجرة من زقوم» يعني همه جهنميها مأکولاتشان خوردنيهايشان که بطونشان را پر ميکنند معاذالله از زقوم است حالا زقوم گاهي وقتها يک درختي است که تنوع ميوهها و امثال ذلک دارد ولي همهاش تلخ است همهاش ناجور است همهاش با کام انسان هماهنگ نيست يعني منفعت نيست نافع نيست سودمند نيست. ولي همهاش شرور است. الآن ايشان اينجور ميفرمايند که «هذا نزلهم يوم الدين» يعني آنچه را که براي اصحاب شمال در روز قيامت نازل ميشود از شجره زقوم است. کما اينکه به لحاظ مشروبات از حميم است حالا اين را دارند توضيح ميدهند.
«اعلم إنّ كلّ ما يأكلونه» يک «و کل ما يشربونه» دو «أهل النار من أطعمة الدنيا» مأکولات «و أشربتها» دنيا، مشروبات «يصير زقّوما» به لحاظ مأکول «و حميما» به لحاظ مشروب. اين است پس ما انواع شر داريم ولي شر از يک جا ريشه ميگيرد. همانطوري که انواع خير داريم ولي خير از يک جا ريشه ميگيرد. «بحسب العاقبة، و هذا أمر مشهود لأهل الكشف و الشهود» اينهايي که اهل کشف و شهود هستند جهنميها را ميبينند که اين جهنميها دارند زقوم ميخورند معاذالله «مشهود لأهل الکشف و الشهود» و ما داريم از آنها نقل ميکنيم قرآن هم همين را ميگويد. قرآن کريم هم وقتي دارد ميگويد در جهنم اصحاب شمال دارند غذا ميخورند غذايشان چيست؟ «لآکلون من شجر من زقوم» چيز ديگري نگفتند. ولي زقوم همانطور که عرض شد يک شجرهاي است که همه شرور رويش سوار است.
«لأنّ كلّ ما يرد إلى باطن الإنسان» دقت کنيد اين مسائل است که «لأن کل ما يرد إلي باطن الإنسان» هر چه که وارد ببخشيد باطن انسان و شکم انسان ميشود انسان ميخورد يا ميآشامد اين وارد بطن انسان ميشود اين «يرتفع منه أثر إلى نفسه» ما فکر نکنيم داريم فقط غذا ميخوريم از او يک ملکوتي است ملکش اين چلوکباب است چلو خورشت است چلوبرگ است يا فلان است ملکش اين است. ملکوتش چيست؟ «يرتفع منه اثر إلي نفسه و يؤثّر فيها» و اثربخش است در نفس «بحسب نيّاته و اعتقاداته» اينکه الآن ميخورد معاذالله اگر همين چلوکباب است چلوکباب را يک آدم مؤمن ميخورد يا يک آدم فاسق ميخورد؟ يکي که براساس معاذالله رشوه و مال مردمخوري و حرامخوري و امثال ذلک هست اين تبديل ميشود به زقوم. آنکه نه، از خير است و از عمل صالح است و از کسب حلال است ميشود شجره طيبه طوبي. «بحسب نياته اعتقاداته في الخير و الشرّ».
«و النزل» اينکه فرمود «هذا نزلهم» نزل چيست؟ «ما يعدّ للنازل تكرمة له» هر آنچه را که براي آن کسي که نازل شده است به عنوان مکرمت او محسوب ميشود. انسان شرخر حالا شرخر منظور شرخر مصطلح نيست کسي که دنبال شر است معاذالله فسق است فجور است تعدي است مال مردمخوري است و غيبت است تهمت است و امثال ذلک همه اينها همه و همه اينها براي آنها مکرمت است کما اينکه از اين طرف براي اينها مکرمت است. «فاللّه سبحانه أشار إلى مآل ما يتنّعمون به في الدنيا» در اينجا که ميفرمايد «هذا نزلهم يوم الدين» اين مآلشان است مآل يعني چه؟ يعني ديگر آخرين جايشان است. مآل يعني پناهگاهشان مرکز نهايي و مرجع نهاييشان اين است الآن خدا عالم دارد اشاره ميکند به اينکه آنچه را که در دنيا مصرف کردهاند مآلش به اينجا يا به زقوم است يا به حميم در شرور. يا خيراتي است که براي اصحاب يمين فراهم ميشود. «فالله سبحانه أشار إلي مآل ما يتنعّمون» چه کساني؟ ما ينتنعّمون اصحاب شمال «به في الدنيا بقوله: هذا ـ أي الزقّوم و الحميم ـ» اين هذا اشاره به چيست؟ «هذا نزلهم يوم الدين» هذا يعني چه؟ يعني زقوم به جهت مأکولات و حميم بجاي مشروبات. اينها را گفتند اين «من شجرة من زقوم فمالئون منها البطون فشاربون شرب الهيم هذا نزلهم يوم الدين» اين هذا اشاره به مأکولات اصحاب شمال و مشروبات اصحاب شمال است. «هذا أي الزقوم و الحميم نزلهم الدنياويّ و عاقبته في يوم الدين» عاقبت افراد دنياگرايي که براساس توجه به معاذالله شرور به اين سمتها ميروند اين است.
براساس اين تفسير «و على هذا لا يكون الظرف متعلّقا بقوله «نزلهم» فلا يكون فيه تحكّم بهم» ميخواهند بگويند که شما عملاً درست است که در آنجا زقوم ميخوريد ولي آنچه را که در دنيا داريد ميخوريد همان ريشه زقومي است اينجور نيست که در دنيا در يوم الدين براي شما حاصل شده باشد نه! در دنيا هم همينها هست آنجا اين به اين صورت ظاهر ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه، نميبينيد. «و علي هذا لا يکون الظرف» که ظرف ما يوم باشد «متعلقا بقوله «نزلهم»» چون مستحضريد که ظرف متعلق ميخواهد مثل جار و مجرور. اصلاً ظرف و جار و مجرور را براي چه ميآورند؟ براي اينکه قبل را به بعد ملحق کنند. «هذا نزلهم يوم الدين» اين يوم دارد ميآيد تا قبل را به بعد ملحق کند. جار و مجرور هم همينطور است مثلاً زيد في الدار، اگر زيد را بخواهيم ما موقعيتش را بيان کنيم اين في الدار دارد يعني «زيد موجود في الدار» يا «زيد کائن في الدار» اين في الدار ظرف است جار و مجرور است و متعلق است به موجودٌ. «موجود في الدار» است.
اينجا ميفرمايد که «علي هذا يکون الظرف» يعني يوم الدين «متعلقا بقوله «نزلهم» فلا يکون فيه تحکم بهم» ديگر «علي هذا يکون الظرف متعلقا بقوله نزلهم» يعني بلکه ميگويد اين زقومي است که روز جزا براي آنها حاصل ميشود متعلق به نزل نيست بلکه اين چيزي است که براي آنها حاصل ميشود حالا چه در دنيا باشند چه در آخرت باشند.
«و يحتمل أن يكون المراد:» اينکه گفتند که «هذا نزلهم يوم الدين» که «إنّ هذا الحميم» يک «و الزقّوم» دو «بصورتيهما الاخرويّتين» دو تا صورت دارد الآن که دارد ميخورد چلوکباب است ولي چون از رشوه بوده زقوم است. «بصورتيهما الأخرويين» دارد اشاره ميکند. ميگويد شما فکر نکنيد که در دنيا داري چلوکباب ميخوريد اين چلوکباب ميشود زقوم، نه! اين چلوکباب نيست اين همين زقوم است که به اين هيئت در دنيا ظاهر شده است اين چلوکباب مظهر زقوم است.
پرسش: همين الآن زقوم است. مشخص است که زقوم بوده.
پاسخ: بله زقوم بوده لذا اگر ما بخواهيم اينجوري است اگر بخواهيم بگوييم که نه، الآن آيه نازل به ين است که صورت اخروي را مشخص بکند اين يوم الدين متعلق به نزل هست. يعني در روز قيامت آن چيزي که بر آنها نازل ميشود يوم الدين روز قيامت آن چيزي که بر آنها نازل ميشود زقوم است. اگر ما بخواهيم به صورت اخرويشان نگاه بکنيم اما اگر بخواهيم به صورت دنيويشان نگاه بکنيم اين الآن زقوم نيست اين الآن چلوکباب است ولي چون ريشه اين چلوکباب رشوه است و مثلاً براساس حرام معاذالله تأمين شده ما فکر ميکنيم چلوکباب است. بنابراين ميفرمايند که اين يوم الدين را ما يا متعلق به نزل بايد بگيريم يا بگوييم که نه، متعلق به نزل نيست. اگر بگوييم راجع به صورت دنيوي است متعلق به نزل نيست اما اگر گفتيم به صورت اخروي است ميگويند متعلق به نزل ميتواند باشد. «و يحتمل أن يكون المراد: إنّ هذا الحميم و الزقّوم بصورتيهما الاخرويّتين» يعني «نزلهم في الآخرة» يعني آن چيزي که شما از مأکولات و مشروباب در آخرت براي شما حاصل ميشود چيست؟ زقوم است و حميم. «كما أنّهما بصورتيهما الدنياويتين نزلهم في الدنيا» کما اينکه اينها در دنيا به گونه ديگري نازل شدهاند «کما أنهما بصورتيهما» يعني زقوم و فلان در دنيا بوند و لکن جلوه زقومي نداشتند «فيكون» اگر اينجور بگوييم «فيکون الظرف متعلّقا به» به نزلهم «و على هذا ففيه تهكّم» تهکم يعني يک نوع شکنندگي دارد. شکنندگي يعني چه؟ مثلاً ميگوييم «كما في قوله: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ [3/ 21].» بشرنا بشارت يعني خوشبودن حال مناسب داشتن منفعتي داشتن. يعني چه که «فبشرهم بعذاب اليم»؟ اين را ميگويند تهکّم با هاء دو چشم است. ما يک تحکم با حاء جيمي داريم يعني زورگويي و تهديد و حکم و دستوري. يک تهکم با هاء دو چشم داريم يعني اين سرفکندگي سرشکستگي «فبشرناهم بعذاب اليم» يعني چه؟ يعني اينها را ميخواهد سرشکسته کند اينها را ميخواهد در هم بکوبد. «فعلي هذا فيه تهکم کما في قوله بشرهم بعذا اليم».
«و قرئ» يک قرائتي هم شده که «نزُلهم» نيست «نزلهم ـ بالتسكين ـ» است نزلهم يعني نازل شده معنايش يکي است ولي به اين صورت هم قرائت شده است.
«قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: آية 57] ﴿نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ﴾ [57] اين حرف بسيار مهم است گرچه زمان کم داريم ولي آقايان لطف بفرماييد همراه باشيد با ما. «قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: آية 57] ﴿نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ﴾ [57] دو تا حرف مطلب اينجاست يکي اين است که خداي عالم نسبت به اين مسئله دارد خيلي رويش مانور ميدهد ميگويد برادر من خواهر من آقا خانم! مگر تو دنيا را نديدي؟ مگر دنيا را نديدي که هيچ بودي؟ الآن چرا تصديق نميکنيد؟ «نحن خلقناکم فلو لا تصدقون» اگر نميديديد جا براي اين بود که بگوييد يعني چه دوباره ما ايجاد بشويم؟ شما ديديد که صفر بوديد هيچ چيزي نبوديد «کأن لم يکن شيئا مذکورا» ما به وجود آورديم.
اين «فلولا» براي اين است که تشويق کند فکر کنيد تأمل کنيد چرا تأمل نميکنيد؟ چرا تصديق نميکنيد؟ چرا همراهي نميکنيد؟ شما قبلي اينها را که ديديد. ملاحظه بفرماييد «قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: آية 57] ﴿نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ﴾ [57] اين «لو لا» كهلّا كلمة تحضيض» تحضيض يعني تشويق و تقدير کردن. «أي: نحن أوجدناكم أوّلا من غير مثال و حركة و إرادة زايدة و داع» يعني ما يک انگيزه اضافه پيدا نکرديم ما شما را ابداع کرديم. اگر مثلاً ما بخواهيم ايجاد بکنيم ميگوييم اين صندلي را ميخواهم ايجاد بکنيم پس برويم يک دسته فلزي بگيريم يک پايه پلاستيگي بگيريم يک تشکي بگيريم مدام از اين طرف حرکت اراده ايجاد بعث و فلان و داعي و اينها بايد باشد. خداي عالم وقتي بخواهد صندلي ايجاد بکند که دنبال اين حرفها نميگردد. اين براساس ابداع است تمام شد و رفت. اين ابداع که کاري ندارد. بله، اگر به قول شما چنين کارهايي داشت ممکن بود که بگوييد چرا؟ آقا، ما خلقمان براساس اباداع است.
ملاحظه بفرماييد «نحن أوجدناكم أوّلا من غير مثال» نمونه نداشتيد «و حركة» حرکت هم ما نکرديم ارادهاي هم ما نداشتيم داعي و انگيزهاي هم نداشتيم حالا که شما ما را ديديد که ما اينجوري شما را ايجاد کرديم چرا تصديق نميکنيد؟ «فهلّا تصدّقون به، و لو لا تعلمون كيفيّة الإيجاد» چرا نميخواهيد بفهميد کيفيت اجياد را که خدا براساس قدرتش ايجاد ميکند؟ فکر نميخواهد حرکت نميخواهد اراده نميخواهد انگيزه نميخواهد شوق و ميل نميخواهد حرکت عضلاني نميخواهد هيچ از اينها را نياز ندارد. اينها را شما نياز داريد خداي عالم براي ايجاد هيچ چيزي نياز ندارد. «و لو لا تعلمون» چرا شما نميدانيد «كيفيّة الإيجاد حتّى تعلموا منها كيفيّة الإعادة» تا بفهميد که کيفيت اعاده بايد چگونه باشد؟ «فإنّ من قدر على خلقكم» کسي که قدرت دارد شما را بيافريند «في هذه النشأة الدنياويّة من غير مثال» اين «أقدر» است اگر قبلاً قدير بود الآن أقدر است «على إنشائكم في نشأة اخرى من غير مثال﴿ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ [7/ 29].﴾ همانطوري که قبلاً هيچ نبوديد و شما را هست کرد، الآن هم به شما اعاده کند و شما را برميگرداند.
«و المنكرون للبعث و إن كانوا بزعمهم مصدّقين» خيليها از همين مشرکين سؤال ميکنند که آقا، آسمان و زمين را چه کسي آفريد؟ ميگويند خدا. «من خلق السموات و الارض ليقولن الله» با تأکيد. تويي که ميگويي خدا آفريده چرا تصديق نميکني که خدا دوباره ايجاد ميکند اين را؟ چرا تصديقش نميکني؟ بعد ميگويد که پس شما دروغ ميگوييد. شما دروغ ميگوييد که خدا آفريده. چرا؟ چون اگر شما معتقد بوديد که خدا از هيچ اينها را آفريده دوباره ميتواند اينها را ايجاد کند. «و المنكرون للبعث و إن كانوا بزعمهم مصدّقين بالخلق و الإيجاد» ظاهراً ميگويند که خدا خلق و ايجاد کرده «لكن لا يعلمون تحقيقه» خلق «على وجهه» آنجوري که بايدب فهمند. «و لا كيفيّة ارتباط الموجودات به بوجه حتّى يعلموا النشأة الثانية الباقية» شما اگر آن را خوب ميفهميديد اينجا ترديد نميکرديد انکار نميکرديد با پيغمبران اينجور بحث نميکرديد. الآن وقتي از شما سؤال ميکنند که آسمان و زمين را که آفريده؟ ميگوييد خدا. اين آسمان و زمين که خدا آفريده دوباره نميتواند بيافريند؟ دوباره نميتواند برگرداند؟ پس معلوم است شما نفهميديد که ميگوييد خدا آفريده. «و لا كيفيّة ارتباط الموجودات به بوجه حتّى يعلموا النشأة الثانية الباقية، و إلّا فلم يشكّوا فيها» شک نميکردند در اين مطلب «فكأنّهم مكذّبون بالخلق» پس در حقيقت اينها که ميگويند خدا آفريده گويا اينکه اينها دروغ دارند ميگويند.
«و يحتمل أن يكون التحضيض» تحضيض يعني همان «نحن خلقناکم فلولا» اين تحضيض «على البعث» باشد بحث نه، «علي البعث» باشد يعني چه؟ «أي: لمّا علمتم بالخلق» شما وقتي خلق خدا را آگاه شديد «فهلّا تصدّقون بإمكان البعث» چرا تصديق نميکنيد؟ «فهلا» معناي تحضيضي پيدا ميکند. «بإمکان البعث» چرا اين کار را نميکنيد؟ «لأنّ من خلق أوّلا لا يمتنع عليه أن يخلق ثانيا» آن کسي که اول خلق کرده برايش بعيد نيست و امتناع ندارد که بار ديگر ايجاد بکند «كما في قوله: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ» اين فرمايش خيلي فرمايش عزيزي است و مرحوم ملاصدرا هم خيلي از اين استفاده کرده است. «و لقد علمتم النشأة الأولي فلولا تذکرون» آقاجان! چهجوري حاليات بکنيم؟ اينکه هيچ بوده آخه خدا اگر بخواهد معاذالله نيازي به قدرت و جمع و اين طرف و آن طرف داشته باشد حرکت و اراده و ميل و شوق و داعي زائد و اراده اضافه و اينها باشد آره. اين «کن فيکون» ميکند چرا داريد بحث ميکنيد شما؟ «فلولا تذکرون نحن خلقناکم» يا «و لقد علمتم النشأة الأولي فلولا تذکرون».