1404/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
/ آیه 49 و 50/سوره واقعه
موضوع: سوره واقعه/ آیه 49 و 50/
﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾
بحث در سوره مبارکه «واقعه» به اصحاب شمال رسيد که اصحاب شمال موقعيت وجودي سختي دارند حالا «في سموم و حميم و ظلم من يحموم لا بارد و لا کريم» و امثال ذلک اينها مسائلي است که با اصحاب شمال هست ولي تعليلي که در جلسه قبل ملاحظه فرموديد خيلي راهگشاست که چرا چنين مکافاتي و مجازاتي برايشان هست؟ داني که چرا دار مکافات شديم ناکرده گنه چنين مجازت شديم کشتيم خرد دار زديم دانش را در بند و اسر صد خرافات شديم! که عمده اينها براساس اينکه خرد و دانش را از بين بردند و گرفتار خرافات شدند و مغالطات و امثال ذلک.
جناب صدر المتألهين اين کريمهاي که سه چهار کريمهاي که در جلسه قبل خوانده شد که «إنهم کانوا قبل ذلک مترفين و کانوا يصرون علي الحنث العظيم و يقولون أ إذا کنا ترابا أ إنا لمبعوثون» اينجور مسائل «أ و آباؤنا الأولون» اينها دلائلي بود براي اينکه اصحاب شمال در چنين موقعيتي قرار بگيرند و جمعبندي مرحوم صدر المتألهين اين بود که اين سه جرياني که در انسان هست جريان شهوت جريان غضب و جريان شيطنت اينها منشأ سقوط انساناند و اين سه آيهاي که «إنهم کانوا قبل ذلک مترفين» برگرداندند به بحث شهوتراني «و کانوا يصرون علي الحنث العظيم» برگرداندند به قوه غضب «و يقولون أ إذا کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون» برگرداندند به قوه وهميه و مغالطات و شيطنتها و امثال ذلک.
الآن در اين آيه در اين مقطع که امروز بحث ما است فرمودند ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾. آنها تشکيک کرده بودند و با مغالطه گفتند که ما «أ إنا عظاما» به تعبيري که داشتند گفتند که «أ إذا متنا و کنا ترابا أ إنا لمبعوثون» ملاحظه بفرماييد وقتي ما مرديم و خاک شديم و استخوانهاي ما پوسيد آيا ما دوباره مبعوث ميشويم؟ ادلهاش را ديروز ملاحظه فرموديد ديگر آنها را تکرار نکنيم. با دو سه تا نوع مغالطه گفتند که نه، ما مبعوث نميشويم همانطوري که آباء ما «أ و آباؤنا الأولون» آنها مبعوث نشدند اگر بحث بعث و نشر دوباره آنها بود آنها مبعوث ميشدند.
در اينجا خداي عالم با تلقي فرمود «قل» به اينها بگو که ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾، چرا؟ چون آن خدايي که اين استدلالي که با اين آيه است اين است که آن خدايي که اينها را از مرز عدم بيرون آورد و هيچ هستي براي آنها نبود «و لم يکن شيئا مذکورا» آنها را اين عالم را به وجود آورد اينها را به عالم وجود و انسانيت رساند اينجا آيا اين کار را چه کسي کرد؟ همان خدايي که چنين قدرتي دارد که از هيچ همه چيز را بسازد و «من غير شيء» حقائق را ايجاد کند نه اينکه از عدم چيزي را بيافريند «من غير شيء» چون او مبدع است او ابداع کننده است او ايجاد کننده است منشأ است اگر بناست چيزي باشد و خدا از روي آنها چيزي را ايجاد بکند اينکه در حقيقت ميشود «من شيء». نه «من شيء» ايجاد کرده و نه «من عدم» ايجاد کرده «لا من شيء» ايجاد کرده است و اين به جهت قدرت اوست. خدايي که چنين نشأهاي را ايجاد کرده و ما را آفريده، اين نميتواند دوباره ما را زنده بکند؟ اين خلق اول سختتر است يا خلق ثاني؟ لذا با قاطعيت به ايشان خدا به پيغمبرش فرمود «قل» بگو: ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾، هم گذشتگان شما هم آيندگان شما در پيشگاه خدا حاضر ميشويد و شما را در يک ميقاتي که ميقات يعني وعدهگاهي يک جايي که وقت تعيين شده ميقات از همان وقت است يک وقتي که آن وقت يوم معلوم است که يوم معلوم ميگويند اضافه بيانيه است بيان ميکند ميقات را که خداي عالم رد يک ميقاتي در يک وعدهگاهي که وعده داده است شما را محشور خواهد کرد. اين با قاطعيت دارد اين کار را انجام ميدهد.
فقط اين را ملاحظه بفرماييد دو تا مطلب؛ يک: قدرت الهي به لحاظ علم و قدرت ميتواند اين کار را انجام بدهد همانگونه که از لا شيء همه را ايجاد کرد حالا که اينها شيء هستند حالا پراکندهاند دو: اين است که اين کار اسهل از کار قبلي است. اين کار از کار قبلي اسهل است چطور اصل است؟ براي اينکه آن هيچ چيزي نبود همه چيز شد، الآن هست و پراکنده است و او ميتواند اين کار را انجام بدهد. اين بحثي که امروز داريم.
«[سورة الواقعة [56]: الآيات 49 الى 50] ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾ و قرئ لمجمّعون» خواندند اين حالا يک قرائتي است. در اينجا جناب صدر المتألهين ميفرمايد که چون در صدر آيه اين است که «قل» تلقين هم که ميگويند يعني القا ميکنند. «قل» يعني تلقين کن القا کن به ايشان بفهمان به ايشان بگو که اين اتفاق خواهد افتاد شک نکنيد بگوييد که «أ إذا کنا ترابا و عظاما أ إنا لمعبوثون أ و آباؤنا الأولون» همين جا دارد جوابش را ميدهد ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [49] لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ [50]﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بالاخره روح قبلاً نبود بعد پيدا شد. الآن پيدا است الآن هست.
پرسش: ...
پاسخ: منظور اين است که ببينيد الان ميخواهد همين زيد ايجاد بشود اين زيد نفس ميخواهد و بدن. قبلاً نه نفس بود نه بدن. اما الآن نفس هست بدنش متفرق است اينکه اسهل است. اعضال همين است که ميگويند اعضالش اين است که «أ إذا متنا و کنا ترابا أ إنا لمبعوثون» اين اعضال است يعني مشکل است ما که مرديم و خاک شديم و همه ذرات ما پراکنده شد آيا ما محشور ميشويم دفع اين اعضال به چيست؟ به قدرت و علم است. اگر قدرت و علم الهي که مطلق است نبود بله ممکن بود شما چنين حرفي بزنيد. ولي در اين حال بگو با شدت و با تأکيد «قل إن الأولين و الآخرين» با تأکيد و با قدرت و قاطعيت «لمجموعون إلي ميقات يوم معلوم».
«قد علّم اللّه نبيّه طريق رفع هذا الإعضال و لقّنه» و تلقين کرد او را «تقرير الجواب» به اين گونه. به پيغمبر القا کرد و گفته بود که جواب اين سؤال را اينجوري بگو «عن هذا السؤال فقال: قل يا محمّد(صلوات الله عليه) ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ﴾» اولين کيها هستند؟ «أي الذين تقدّموا عليكم من آبائكم و غير آبائكم» همه کساني که از قبل از شما بودند حالا پدرانشان يا غير پدران. و آخرين چه کسانياند؟ «و الذين يتأخّرون عن زمانكم» بعدها ميآيند « ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾» اولاً لمجموعون «أي لمحشورون» همهشان محشور ميشوند و جمع حاصل ميشد به وقتي که «إلى أجل وقّت به اللّه عباده» ميقات همان وقت است. وقتي که خداي عالم وعده داده است «و هو يوم معلوم عند اللّه»که همان روز قيامت است «هو يوم القيامة» ميقات چيست؟ «فإنّ الميقات ما وقّت به الشيء» چيزي است که زمان براي او مشخص شده است. ميقات يعني زمان و وقت براي او مشخص شده است.
جناب زمخشري صاحب کشاف گفته: «قال صاحب الكشّاف: «إنّ هذه الإضافة» ميقات يوم معلوم اين يوم معلوم در حقيقت اضافه بيانيه است يعني «ميقات من يوم معلوم» که اين اضافه اضافه بيانيه است که اين ميقات اضافه شده به يوم. اين اضافه اضافه «إن هذه الإضافة بمعنى «من» كخاتم فضة»» وقتي خاتم فضه که ميگويند يعني خاتم من فضه. «و الحقّ أنّها بيانيّة» حق اين است که اين اضافه اضافه بيانيه است.
يک نکتهاي که قابل توجه است که شايد در اين گفتگو باز نشده و ايشان دارد باز ميکند اين است که يکي از اشکالات اين بود که آيا زمان و مکان قيامت اين وسعت را دارد که بتواند اين جمعيت را با اين حجم که آقاي رسولي اينطور که در جلسه ديروز ميگفت که به اصطلاح هفت تا 21 ميليارد آدم تا الآن مردهاند آيا اين ميقات يوم معلوم که حالا اينها فکر ميکردند در همين زمين دنيايي اين دارد اتفاق ميافتد زمين و زمان و مکان و الآن جناب صدر المتألهين دارند ميفرمايند که کلاً اينها عوض ميشود. شما اين زمين را اين زمان را اين مکان را نبينيد با اين معيارهاي دنيايي نخواهيد آخرت را مقايسه بکنيد و لذا آنها اين اشکال را ميکردند ميگفتند اين جميعت عظيم کجا ميخواهند بيايند جا ندارند که مستقر بشوند.
«و هو يوم يسع الخلائق كلّها» ايشان جناب صدر المتألهين ميفرمايند آن روز روزي است که همه خلائق همهشان در آن روز جمع ميشوند و آن روز فرصت دارد. چرا؟ چون «يوم کان مقداره خمسين ألف سنة» روز قيامت پنجاه هزار سال است مثل 24 ساعت نيست که بگوييم يک روز قيامت يوم القيامة مثلاً بگوييم همانطور که الآن يوم يک 24 ساعت است شب و روز را 24 ساعت بدانيم بگوييم روز قيامت هم 24 ساعت است. نه، خمسين ألف سنة «کان مقداره خمسين ألف سنة» پنجاه هزار سال است بنابراين زمان را با آن زمان اشتباه نگيريد «لأنه يشمل الأيّام كلّها» چرا؟ «لكون مقداره» يعني مقدار يوم القيامة«خمسين ألف سنة» پنجاه هزار سال است «كما أنّ أرض المحشر تسعهم أجمعين» پس هم ما مشکل مکان نداريم هم مشکل زمان نداري. مشکل زمان را شما فکر ميکرديد که يک 24 ساعت است يوم القيامة مثل روز سهشنبه است مثل روز چهارشنبه است اينجوري نيست به لحاظ مکان هم اين زمين نيست ک«کما أن الأرض المحشر تسعهم أجمعين» همه را شامل ميشود «لأنّها» ارض محشر «جامعة الأرضين كلّهنّ» همه زمين و زمان را حق سبحانه و تعالي براي اين امر قرار ميدهد.
بعد فرشتگان و ملائکهاي که هستند همه هم معصوماند همه هم فضاي تجردي است نه اينکه مثلاً بيايند حساب آقاي علي آقا را، حساب حسن آقا را، شما صبر کن اينکه تمام شد اينجور که نيست. همه اعمال «علي رؤوس الأشهاد» کاملاً باز و روشن است. ما متأسفانه با معيارهاي دنيا ميخواهيم آخرت را شناسايي بکنيم و بررسي بکنيم جور در نميآيد. الآن ايشان ميفرمايد که سؤال آنها چه بوده؟ سؤال اينها اين بوده يکي از شبهاتي که مطرح ميکردند اين است که مگر «أ و آباؤنا الأولون»؟ پدران ما اين همه جمعيت در يک روز مگر ميشود چنين چيزي؟ با اين حرفها! جوابي که دارند ميدهند ميگويند نه زمان آن زمان است نه مکان آن مکان است نه رسيدگي و بررسي اينجوري است که در نشأه طبيعت است و امثال ذلک. «ـ كما حقّقه العارفون ـ».
پرسش: ...
پاسخ: «فإنّ المعية و الجمعية للخلائق على ضرب آخر» شما اين معيت يعني باهم بودن اين مجموعون همين را ميگويند همه باهم جمعاند همه جمعاند مثل اينجا نيست که همه در يک سالن بخواهند جمع بشوند اينجوري نيستند. «فإنّ المعية و الجمعية للخلاق علي ضرب آخر ليست كمعيّة زمانيّة أو جمعيّة مكانيّة» که در عالم تکون و عالم ماده و امثال ذلک است «كيف و ليس لجميع الأزمنة زمان، و لا لجميع الأمكنة مكان» اينجور نيست که ما بگوييم همه زمانها را در يک زمان جمع بکنيم اينها نيست با اين معيارها نه زمان ميتوانيم بشناسيم نه مکان ميتوانيم بشناسيم. «و لا لمجموع هذه الدار دار اخرى» بگوييم همهشان در يک جا جمع هستند. نه، اينها نشئات وجودي دارند رسيدگي به اينها که يکسان نيست. مؤمن و منافق، مؤمن «يسعي من بين أيديهم و أيمانهم» با نور حرکت ميکند و منافق در تاريکي است. اينها «أنظرونا نقتبس من نورکم قيل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا» اين است اينها با نور وجودي خودشان حرکت ميکنند يعني ممکن است يک نفر حالا ما نميدانيم اين آقايي که دارد ميرود با خودش تاريکي و ظلمت را ميبرد اين آقايي که دارد ميرود با خودش روشنايي و نور را دارد ميبرد اين چه عالمي است را خدا ميداند نور اين آقا به اين نميرسد مثل انسان کور و انسان بينا. انسان کور هيچ چيزي را نميبيند انسان بينا همه چيز را ميبيند يکي کور محشور ميشود يکي بينا محشور ميشود. بينا ميبيند و ميرود کور مدام حيران و سرگردان است. «إلّا بمعنى اخرى[1] له نحو آخر من الكون».
پس بنابراين آقايان ملحدين! آقايان کافرين! آقايان مشرکين! آنهايي که در باب قيامت چنين تشکيک ميکنيد و چنين سؤالهايي را مطرح ميکنيد، اولاً با قدرت خدا آشنا نيستيد با علم خدا آشنا نيستيد. ثانياً با معيارهاي دنيايي ميخواهيد که آخرت را مورد بررسي و تحقيق قرار بدهيد. ايشان يک مثالي ميخواهند بزنند حالا اين مثال تا چه حدي بالاخره مثال است مثال يعني ميخواهد يک نمونهاي را مطرح بکنند که اين نمونه بتواند ما را منتقل بکند به آن ممثل ما که يوم قيامت است. يوم قيامت زماناً مکاناً داراً کلاً متفاوت است. ايشان ميخواهد يک مثالي را مطرح کند جناب صدر المتألهين که اين مثال دارد ما را با آن فضا تا يک حدي آشنا ميکند حالا اين مثالش را ما بتوانيم حل بکنيم خوب است.
«و لنمثّل لاجتماع الخلائق عند اللّه في يوم واحد على الساهرة[2] بمثال واحد جزئيّ» ما ميخواهيم يک مثالي را بزنيم که همه خلائق چون «لمجموعون إلي ميقات معلوم» عند الله، يک؛ «في يوم واحد» دو، «علي ساهرة احدة» روي زمين واحدي هستند، سه. «بمثال واحد جزئي» ميخواهيم يک نمونه براي شما ذکر کنيم. «و هو: إنّ ملاقات الكرة المتدحرجة مع السطح المستوي لا يكون في كلّ آن و لا في كلّ زمان من أزمنة السكون إلّا بنقطة واحدة متعيّنة، و يكون ملاقاتها معه في زمان حركتها الدوريّة بخطّ واحد متّصل، بل بنقطة واحدة بجميع[3] النقاط كلّها، لا كجمعيّة النقاط التي تكون في مقدار قارّ ساكن» ميفرمايد که حالا بنده اگر بتوانم اين مثال را خوب هضم بکنم خدمت شما عرض بکنم. ببينيد ميگويد يک گوي غلطان يک توپ غلطان را شما حساب کنيد. اين توپ غلطان که ميخواهد روي اين زمين مسطح حرکت کند هر لحظهاي و هر آني يک نقطهاي از اين توپ به زمين ميخورد اينجوري نيست توپ چون گرد است زمين صاف است و وقتي که توپ دلرد ميگردد
پرسش: همهاش مماس نيست.
پاسخ: همهاش مماس نيست يعني هر لحظه در هر آني يک نقطهاي از اين گوي متدحرج که غلطان هست به اين سطح دارد ميخورد. اين مرتب ميآيد و ميگردد مرتب ميآيد و ميگردد و با خودش در حقيقت حالا اين سطح را که ميگوييم ميگردد را شما بفرماييد اين سطح را دارد طي ميکند و اين گوي اين جمعيتي هستند که در يک نقطهاي با اين سطح در تماس هستند. حالا اين چهجوري ايشان ميخواهد مثال بزند؟ ملاحظه بفرماييد مثال چيست؟ مثال اين است که «إنّ ملاقات الكرة المتدحرجة» ملاقات يعني نقطه تلاقي است کره متدحرجه يعني آن گوي غلطان «مع السطح المستوي لا يكون في كلّ آن و لا في كلّ زمان من أزمنة السكون إلّا بنقطة واحدة متعيّنة» در هر آني با يک نقطهاي از نقاط اين گوي و اين سطح زمين ملاقات ميکند. «لا يکون في کلّ آن و لا في کلّ زمان من أزمنة السکون إلّا بنقطة واحدة متعينة و يكون ملاقاتها» اين کره متدحرجه و غلطان «معه» با سطح زمين «في زمان حركتها الدوريّة بخطّ واحد متّصل» شما حساب کنيد در هر اين سطح زمين است اين گوي هم دارد حرکت ميکند اين در هر آني يک نقطهاي از اين کره که اين يک خط مستقيمي را دارد ميکشد. «و يکون ملاقاتها» ملاقاتها يعني يکون ملاقاتها يعني ملاقات اين کره متدحرجه «معه» يعني با اين سطح زمن «في زمان حرکتها الدورية بخطّ واحد متّصل بل بنقطة واحدة بجميع[4] النقاط كلّها» شما وقتي اين گوي را روي اين سطح زمين حرکت ميدهيد ميبينيد که نقاط فراواني روي اين سطح زمين کشيده شده است.
«بنقطة واحدة يجتمع النقاط کلّها لا كجمعيّة النقاط التي تكون في مقدار قارّ ساكن» نه مثل ببينيد يک وقت است که شما يک سطح صافي را روي سطح زمين ميخواهيد حرکت بدهيد. اين وقتي که سطح صاف را حرکت ميدهيد اين به صورت خط است خط قرار ميگيرد قار است قرار دارد اما اين نقطه نقطه نقطه است غير قار است و ساکن نيست.
پرسش: ...
پاسخ: «لا کجمعية النقاط التي تکون في مقدار قارّ ساکن، بل جمعيّة اخرى انطوت بسببها جميع أجزاء الخطّ» که اين جمعيت ديگري که ميآيند در خودشان تمام به جهت جميع اجزاء خطي که دارد شکل ميگيرد همه افراد را با خودشان همراه ميکنند «و جميع النقاط التي كلّ منها واقعة في آن غير آن صاحبها في نقطة الملاقاة» پس يک بار ديگر اين مثال را ملاحظه بفرماييد چهجوري ميشود؟ «بل جميعّة أخري»، «لا کجمعية النقاط التي تکون في مقدار قارّ ساکن» ببينيد شما ممکن است پنجاه تا صد تا هزار تا ميليونها نقطه نقطه نقطه کنار هم ساکن و قار قرار بدهيد اين اينجوري نيست. اين اجتماع اينجور نيست. «لا کجمعية النقاط التي تکون في مقدار قارّ ساکن، بل جمعية اخري» حالا اين مثال تا چه حدي ميتواند راهشگا باشد اين است. «بل جمعية اخري انطوت بسببها جميع أجزاء الخطّ» که به سبب اين حضور، همه اجزاء خط اينجا حاضر ميشوند «و جميع کل منها واقعة في آن غير آن صاحبتها في نقطة الملاقاة» همه آن نقاطي که هر کدام از آن نقاط در آني غير آن ديگر واقع است و آن ديگر صاحب آنجا هست اينها در حقيقت با اين زمين ملاقات ميکنند. شما حساب بفرماييد که اينها در حقيقت اين گوي که دارد حرکت ميکند در هر نقطه ملاقاتي يک فردي را ميگذارد.
پرسش: ...
پاسخ: «و كذلك حال اجتماع الخلائق في عرصة» اين حال اجتماع خلائق است حالا مثالي که جناب صدر المتألهين ميزنند براي اينکه بگويند که افراد در روز قيامت مجموع هستند اينگونه است «و کذلک حال اجتماع اخلائق في عرصة القيامة عند اللّه، فافهم و اغتنم إن كنت من أهله».