< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه واقعه/

 

مستحضريد که بحث قرآني ما پيرامون سوره مبارکه «واقعه» از تفسير جناب صدر المتألهين است که يکي از سوري که مرحوم صدر المتألهين تفسير کرده‌اند سوره مبارکه «واقعه» است سوره‌ها قرآن بعضي‌ها مختص‌اند مثلاً برخي از سوره‌ها مثل سوره «توحيد» مختص به توحيد است سوره «اخلاص» از اول تا آخر اين سوره راجع به يک موضوع است. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ﴾ يا راجع به احديت است يا راجع به واحديت است يا راجع به صمديت است و همه و همه مباحث مختص به بحث توحيد است.

پرسش: ...

پاسخ: بنابراين برخي مثلاً سوره مبارکه «قدر» مختص است به شب قدر. از اول تا آخر اين سوره بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ‌ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ ٭ وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ٭ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ ٭ تَنزََّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِِّم مِّن كلُ‌ِّ أَمْرٍ ٭ سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‌ مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ اين سوره مبارکه مربوط به ليله قدر است به جهت اهميتش. يا در ارتباط با حالا اگر مقام تطبيق باشيم حضرت زهرا(سلام الله عليها) يک سوره مختص به حضرت است و هيچ چيزي غير از حضرت نيست بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‌ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلّ‌ِ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ ٭ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْترَُ﴾ اين اختصاص خودش يک نشان اهميت و ارزشمندي يک حقيقتي است.

سوره مبارکه «واقعه» هم از همين قسم است. بله در ارتباط با جريان قيامت سوره‌ها به صورت مختلف در سوره مبارکه «بقره» است «انعام» است «آل عمران» است يک اشاره‌اي شده اما اين صدراً تا ذيلاً همه مباحث مربوط به قيامت باشد اين فقط به برخي از سوره‌ها مثل سوره «واقعه» مربوط است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، منظور اين است که در ارتباط با الآن کاري به اسم نداريم کاري با اين محتوايي که در اين سوره است مربوط به يک مسئله است تمام شد.

پرسش: ...

پاسخ: نه، کاري به آن نداريم و لذا مي‌گوييم که اين سوره مختص است به مسائل قيامت که اين سوره «توحيد» مختص است به مسئله توحيد يا سوره «قدر» مختص است به ليله قدر. براي اينکه همه آياتي که در آن سوره است مرتبط با يک حقيقت است. اين‌طور مثلاً سوره مبارکه «مريم»(سلم الله عليها) راجع به مريم سخن مي‌گويم اما بسياري از مطالب ديگر هم در اين سوره هست. يا مثلاً انفال در سوره مبارکه «انفال» از انفال صحبت مي‌کند اما مباحث ديگري هم هست. يا در سوره مبارکه «توبه» از توبه صحبت مي‌شود ولي موارد ديگري هم باز بحث هست.

اما در سوره مبارکه «واقعه» که «إذا وقعت الواقعة» من الصدر الي الذيل تماماً مباحثش مربوط به قيامت است احوال قيامت و اطواري که براي آنها هست انسان‌ها در قيامت به چند جور ظاهر مي‌شوند و مواردش. از اصل وجود قيامت که «إذا وقعت الواقعة» تا نسبت به مقربين، اصحاب يمين، اصحاب شمال و اينکه مقربين چه حکمي دارند چه جايگاهي دارند اصحاب يمين چه جايگاهي دارند چه مرتبه‌اي دارند اصحاب شمال چه جايگاه و مرتبه‌اي دارند نسبت به هر کدام از اينها خداي عالم چگونه برخوردي مي‌کند اينها همه و همه مربوط به مسئله قيامت است که جا دارد به صورت خاص در اين رابطه صحبت بشود.

پرسش: ...

پاسخ: بايد ديد مضامينش را بررسي کرد ببينيم که آيا ...

مرحوم صدر المتألهين به عنوان يکي از محکمات فرمايش خودشان در جلسه قبل فرمودند که ما در ارتباط با قيامت آيات فراوان و گزاره‌هاي متعددي داريم اما برخي از آنها کليدي‌اند و شاه کليدند که راه شناخت و معرفت بايد از اين طريق باز بشود و آن اين است که فرمودند «و ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة» يعني پهن کردن بساط آفرينش و جمع کردن بساط آفرينش به يک صورت است مثل نفس واحده است شما فکر نکنيد که مثلاً الآن ميلياردها نفوس هستند نفس نباتي نفس حيواني نفس انساني نفس ملکي همه اينها نفوس‌اند ولي فکر نکنيد براي حق سبحانه و تعالي اينها ميلياردها ميليارد هستند «کنفس واحده» هم در پياده کردن و محقق ساختن اين حقيقت ماسوي الله کنفس واحده است هم در بعث و منتشر کردن و نشور آنها اين‌جوري است «و ما خلقکم و لا بعثکم» الا کنفس واحدة اين مسئله را بايد جدي گرفت يعني اين از آن هم محکمات است ولي وقتي حرف محکم شد خيلي لايه لايه دارد که آدم بايد مطالبش را بيابد.

در پهن کردن بساط فرمود «و ما امرنا الا واحدة» تمام شد ما يک باره همه چيز را مي‌ريزيم براي خداي عالم ببينيد دو تا مطلب است؛ يکي اين است که از ناحيه خداي عالم آيا اين تجدد وجود دارد؟ نه. در منطقه الهي تجدد و حدوث و اينها راه ندارد. او يک امر را از ازل ايجاد کرده است حالا اين امر ايجاد کرده برخي در عقل است برخي نفس است برخي کم‌کم تحقق پيدا مي‌کند مثل اينکه شما اراده کردي يک حقيقتي را. اين حقيقت کش‌دار است و داراي مراتب است برخي همان لحظه پيدا مي‌شود و برخي بعدتر و برخي بعدتر. در باب قيامت هم مي‌فرمايد همان‌گونه که ما اين بساط را پهن کرديم به همان صورت اين بساط را جمع مي‌کنيم. تعبيرشان اين است که «و ما امر الساعة الا کلمح البصر او هو اقرب» از چشم به هم زدن نزديک‌تريد؟ بله از چشم به هم زدن که ديگر، ولي وقتي اين را مي‌رسيم ببينيد ما چشم به هم زدن را مي‌توانيم چکارش کنيم؟ مي‌توانيم به لحاظ عقلي به هزاران هزار قسم و بي‌نهايت قسم تقسيم کنيم عقلاً هم تقسيم مي‌شود گرچه خارجاً هم لمح البصر کمتر از يک ثانيه است اين يک ثانيه در خارج تقسيم نمي‌شود اما عقل تقسيمش مي‌کند شما يک ميلياردم بکنيد يک ثانيه را باز عقل مي‌گويد که همان يک ميلياردم باز آن طرف دارد اين طرف دارد قبل و بعد دارد تقسيم مي‌شود لذا اينکه مي‌فرمايد «کلمح البصر أو هو اقرب» ناظر به اين است که شما فکر نکنيد زمان مي‌برد براي خداي عالم. زمان بردني ندارد.

بله، براي آن «عفريت من الجن» که گفت «قبل ان يقوم من مقامک» يا «قبل ان يرتد اليک طرفک» براي او ممکن است زمان ببرد ولي براي خداي عالم اصلاً زمان ندارد اصلاً آنجا فوق زمان است زمان نيست که بگوييم به اندازه به چشم به هم زدن يا کمتر يا بيشتر. لذا فرمودند که «و امر الساعة» آن هم با بيان ادبي نفي و اثبات «و ما امر الساعة الا کلمح البصر أو هو اقرب».

ما واقعاً الآن در اين کلمه «و ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة» مانديم. ما الآن نمي‌توانيم اين را خوب فهم بکنيم که يعني چه «و ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة» بيان هم نفي و اثباتي است نيست مگر کنفس واحدة. اين بيان نفي و اثباتي در ادبيات خيلي معنا دارد ما چون با ادبيات عرب خيلي انس آن چناني نداريم و خيلي هم براي ما آن آن دقائق ادبي خيلي واضح نيست اين است اما نفي و اثبات بيان روشن‌تري دارد.

پرسش: ...

پاسخ: اين است و جز اين نيست.

پرسش: ...

پاسخ: اين تجلي بخواهد تحقق پيدا بکند اين بستگي به ظرفيت قابل دارد.

اما نکته‌اي که الآن داريم مطرح مي‌کنيم اين است که براساس فرمايش جناب صدر المتألهين اين است که مرحوم صدر المتألهين مي‌فرمايد که ما بياييم خواص يوم القيامة را بيابيم که چيست؟ در اين سوره در ابتدا در ارتباط با احکام و خواص روز قيامت دارند بحث مي‌کنند. حالا شما همين‌جا که مي‌نشينيد ببينيد چقدر از آيات اينجا مي‌توانند واقع بشوند و در مقام اين مسئله يعني ما يک موضوعي داريم که خواص يوم القيامه و ويژگي‌هاي روز قيامت. خواص يعني ويژگي‌ها. ويژگي‌هاي روز قيامت چيست؟ دارند بيان مي‌کنند.

يکي از ويژگي‌هاي روز قيامت همان‌طوري که الآن بيان فرمودند اين است که اين روز قيامت پنجاه هزار سال است. حالا اين پنجاه هزار سال آيا سال نوري است يا سال ميلادي است اين حرف‌ها مطرح نيست هنوز مشخص نيست. حالا در روايات هست که چون پنجاه موقف است هر موقعي هم هزار سال طول مي‌کشد مي‌شود پنجاه هزار سال. حالا اينها در مقام تبيين است که چگونه است ولي همين قيامتي که الآن در آن سخن مي‌گويند که پنجاه هزار سال است که «تعرج الملائکة و الروح اليه في يوم کان مقداره خمسين الف سنة» همين قيامت بالقياس الي طايفه‌اي «کلمح البصر او هو اقرب» اين هم هست يعني ما يک عالمي داريم براي يک طايفه‌اي پنجاه هزار سال طول مي‌کشد و براي يک عده‌اي «کبرق خاطف» که حالا روايت ذيل اين آيه هم هست که وقتي اين آيه نازل شد عرض کردند «يا رسول الله، ما اطول هذا اليوم» اين روز چقدر طولاني است؟ پنجاه هزار سال؟ که آنجا حضرت فرمودند که براي يک عده‌اي به اندازه يک نماز دو رکعتي است. «کالبرق الخاطف». اين از خواص قيامت است دنيا اين‌جور نيست دنيا شب و روزش براي همه يکي است. همه و همه اين 24 ساعت را بگذرانند تا يک روزشان کامل بشود. اما شما در اينجا احساس کنيد يک نفر هست که در يک لحظه 24 ساعتش مي‌گذرد يک نفر بايد 24 ساعت تمام بايستد تا 24 ساعتش بگذرد، آنجا اين‌جور نيست. اين از خواص عالم قيامت است که مي‌تواند براي عده‌اي پنجاه هزار سال باشد و براي عده‌اي هم «کلمح البصر أو و اقرب» يا به تعبير ديگر که «إنهم يرون» يکي از مسائل اين است.

باز از خواص است چون داريم راجع به سوره قيامت بحث مي‌کنيم راجع به خواص قيامت است از جمله خواص قيامت اين است که عده‌اي قيامت را دور مي‌دانند و عده‌اي قيامت را نزديک مي‌دانند. براي عده‌اي قيامت بسيار بسيار نزديک است. لذا خداي عالم اسم قيامت را گذاشته «غد» غد يعني فردا. «بل تنظر نفس ما قدمت لغد فاتقوا الله» يعني قيامت فردا است قيامت اين‌جوري نيست که زمان ببرد. نه، براي عده‌اي که با قيامت مأنوس‌اند براي آنها زمان نيست اصلاً نمي‌بينند که شب و روز چيست و سال و ماه چيست و فصل چيست و اين حرف‌ها چيست. اصلاً نمي‌بينند اينها در حقيقت چون اين را نمي‌بينند قيامت را مي‌بينند قيامت را مي‌بينند.

پرسش: ...

پاسخ: معنويت در معنا لذا فرمود اين آيه هم خيلي آيه شريفي است آيه قبال توجهي است که «فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم» تو الآن انکار مي‌کردي و اصلاً مي‌گفتي نيست، وجود ندارد. اما اين پرده را از چشم تو کنار زديم «فکشفنا عنک غطائک» نه اينکه ما روز قيامت پرده کشيديم. روز قيامت پرده‌اي نيست شما براساس اين هوي و هوس و خواسته‌هاي نفساني آمال و آرزوها ووو امثال ذلک آمديد روي چشم خودت پرده‌اي انداختيد ما با مرگ اين پرده را کنار زديم وقتي اين پرده کنار رفت همين جا بود براي کسي که براي خودش پرده مي‌اندازد مرتّب قيامت دورتر و دورتر مي‌شود و براي کسي که اين پرده‌ها را کنار مي‌زند قيامت براي او بسيار نزديک است لذا خواسته ديگر و ويژگي ديگري که براي قيامت برمي‌شمرند مي‌فرمايند «إنّهم يرونه بعيدا و نراه قريبا».

پرسش: ...

پاسخ: آنها هم مصاديقش هستند ولي مصداق بالذاتش قيامت است چون در ارتباط با اين مسئله است آنها هم مصاديقش هستند آنها هم مي‌تواند تأويلي باشد اينها تفصيلي باشد. باز از جمله خواصي و ويژگي که براي قيامت دارند برمي‌شمارند اين است که عده‌اي منتظر قيامت‌اند يعني طايفه‌اي هستند که مي‌گويند ما بايد صبر کنيم دنيا بگذرد برزخ بگذرد بعد قيامت برسيم که منتظرند که برسند. اما الآن عده‌اي خودشان را در متن قيامت مي‌بينند اين هم يک خصيصه‌اي است يک عده‌اي نسبت به قيامت اين‌طور فکر مي‌کنند يک عده‌اي نسبت به قيامت آن‌طور.

يک عده‌اي که واقعاً اصلاً فکر مي‌کنند که در قيامت دارند زندگي مي‌کنند، چون قيامت همان‌طور که در ابتداي اين بحث ملاحظه فرموديد رتبه زماني ندارد که بگذاريم مثلاً دنيا تمام بشود بعد قيامت شروع بشود نه! قيامت هم‌اکنون موجود است در روايات هم هست که اگر کسي باورش نباشد که هم‌اکنون اليوم بهشت و جهنم موجود است از ما نيست. بهشت و جهنم اليوم کوجود است ولي اينها باطن اين عالم‌اند نه اينکه خداي عالم حالا صبر مي‌کند معاذالله وقتي که دنيا تمام شد به لحاظ زماني. بعد بساط برزخ را مي‌چيند بعد برزخ که تمام شد نه! هم‌اکنون موجودند عده‌اي که در شريعت هستند اين‌جوري فکر مي‌کنند عده‌اي که در طريقت هستند به گونه‌اي ديگر عده‌اي که حقيقتاً به گونه‌اي ديگر فکر مي‌کنند اهل حقيقت منتظر قيامت نيستند بلکه قيامت را بالفعل موجود مي‌بينند.

پس براي عده‌اي قيامت منتظرة الوقوع است و براي عده‌اي بالفعل حاضر است «مع أنّه تعالى‌ ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ‌﴾ إذ له تعالى شأن واحد في شئون كثيرة حيث لا يشغله شأن عن شأن و زمان عن زمان، و لا مكان عن مكان لتعاليه عن هذه الأشياء مع انبساط نور وجوده عليها و ارتفاعه عن الانحصار في عالم الأرض و السماء مع شمول علمه و نزول رحمته إلى ما تحت الثرى- فكذلك بعث الخلائق كلّهم من أجداثهم في لحظة واحدة من جهته لقوله: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ [16/ 77].

و من خواصّ يوم القيامة أنّ مقداره بالقياس إلى طائفة خمسون ألف سنة لقوله تعالى‌ ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ [70/ 4] و بالقياس إلى طائفة اخرى‌ ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾‌ [16/ 77] ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً. وَ نَراهُ قَرِيباً﴾ [70/ 6].

«و كذلك من خواص الساعة» از جمله ويژگي‌هاي روز قيامت اين است که «أنّها منتظَرة الوقوع بالقياس إلى طائفة» منتظَر نه منتظِر. آن آيه‌اي که شاهد بر اين ادعا است که قيامت براي عده‌اي اين‌گونه است چيست؟ اين است: ﴿يَقُولُونَ مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌﴾ [67/ 25] افرادي که معاذالله مشرک بودند در مقابل انبياي الهي چون انبيا به آنها مي‌گفتند قيامت تحقق پيدا مي‌کند شما نسبت به قيامت ترديد نکنيد انکار نکنيد يکي از مسائلي که معمولاً امروزه مطرح مي‌کنند اين است که قيامت در اديان قبل مثلاً اديان ابراهيمي و موسوي و عيسوي چندان نبوده يا اصلاً نبوده! اين قيامت در باب حضرت پيامبر اکرم در باب اسلام آمده است معاذالله، چنين حرفي. در حالي که اين سخن را داشتند و در مقابل اينها مشرکين و کفار به انبيا مي‌گفتند که ﴿يَقُولُونَ مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌﴾ شما داريد واعده قيامت مي‌دهيد کجاست اين وعده؟ اين وعده‌اي که شما از قيامت مي‌دهيد کجاست؟

پس اينها مي‌گفتند که آنها چنين سؤالي مي‌کردند و اينها هم انکار مي‌کردند. ﴿يَقُولُونَ مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌﴾ اين يک شاهد. شاهد ديگر: ﴿وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً﴾ [22/ 55]» اين در حقيقت باز بيان ديگر و شاهد ديگري است بر اين ادعا که انبياي پيشين مسئله قيامت را محقق الوقوع مي‌دانستند و ترديدي در آن نبود وعده داده بودند اما آنها نپذيرفتند.

يک بياني را حاج آقا ديروز در بحثشان داشتند خيلي اين بيان شريف است خيلي نکته دقيق است در ارتباط با اينکه پيامبر يا امام از قيامت چگونه حرف مي‌زند ما از قيامت چگونه حرف مي‌زنيم؟ اين فرق خيلي فرق جوهري است. پيامبر و امام راجع به قيامت چگونه حرف مي‌زند؟ ما از قيامت چگونه حرف مي‌زنيم؟ ما نقل قول مي‌کنيم ما مي‌گوييم که خدا در قرآن راجع به قيامت اين‌گونه فرمود يا پيامبر اين‌گونه فرمود ما داريم نقل قول مي‌کنيم يعني پيامبر قول خدا را قول پيامبر را قول امام را اصل قرار مي‌دهيم خودمان کاره‌اي نيستيم خودمان نسبت به قيامت حرفي نمي‌زنيم نقل قول مي‌کنيم. درکي جز درک حصولي و مفهومي نداريم از واقع خبر نداريم.

مي‌گوييم که پيامبر اين‌گونه فرمود خدا اين‌گونه فرمود. اما اينها خودشان از واقع دارند حرف مي‌زنند آنها نقل قول نمي‌کنند آنها بهشت را ديدند خبر دادند جهنم را ديدند خبر دادند. خبر دادند. اين را حاج آقا از کجا اين برداشت را داشتند؟ اين نصاري به اينها گفتند شما کاذب هستيد چون «فنبتهل و فنجعل لعنت الله علي الکاذبين» شما کاذب هستيد اگر اينها کاذب‌اند معاذالله يعني چه کاذب‌اند يعني نقل قول در نقلشان کاذب‌اند يا در قولشان کاذب‌اند؟ در نقل قول که اينها ندارند. اينها مستقيماً دارند از واقع خبر مي‌دهند از جهنم مي‌گويند واقع مي‌شود بهشت واقع مي‌شود از اين واقعيت‌ها دارند خبر مي‌دهند. تعبير حضرت استاد اين است که صدق و کذب کجا در مي‌آيد؟ وقتي که خبر مي‌دهيم. ما که خبر مي‌دهيم از قول خبر مي‌دهيم مي‌تواند صادق باشد مي‌تواند کاذب باشد. آنها که دارند خبر مي‌دهند از واقع دارند خبر مي‌دهند مي‌توانند صادق باشند مي‌توانند کاذب باشند.

پس فرق ما با اهل بيت(عليهم السلام) خيلي زياد است ما در حد علم حصولي حرف مي‌زنيم آنها در حد علم شهودي و حضوري حرف مي‌زنند. آنها مي‌گويند اين واقعيت بنام جهنم اين واقعيت بنام بهشت هست و ما داريم از آنها خبر مي‌دهيم. پس اگر آنها معاذالله پيغمبر و اهل بيت را متهم کردند به دروغگويي نه دروغگويي که در نقل قول داشته باشند که ما اگر معاذالله دروغ بگوييم در نقل قول ممکن است دروغ بگوييم ولي اينها نقل قول ندارند بلکه از واقع دارند خبر مي‌دهند اين يک مطلب برداشت فوق العاده‌اي است که حضرت استاد فرمودند.

برداشت ديگر در باب کلمه «فنجعل لعنت الله علي الکاذبين» ما چون دور از واقع هستيم مي‌گوييم خدايا، «اللهم العنهم لعنا وبيلا» خدايا، اين کفار را اين مشرکين را اين يهودي‌هاي نژادپرست را اين اسراييلي‌ها را «اللهم العنهم لعنا وبيلا» که ما قدرت لعن نداريم ما نمي‌توانيم لعنت را و نفرين را و عذاب را بر آنها بياوريم ما مي‌توانيم از خدا درخواست بکنيم که خداي عالم براي آنها لعنت و نفرين بفرستد.

پرسش: ...

پاسخ: نمي‌توانيم داشته باشيم بله. اين سلام هم سلام قولي چرا. ولي مثل لعن قولي است. ولي لعن حقيقي نمي‌توانيم داشته باشيم. لعن حقيقي يعني اينکه اين عذاب هم‌اکنون برسد. نمي‌توانيم داشته باشيم.

پرسش: وبيل يعني چه؟

پاسخ: وبيل يعني قطعي. «لعنا وبيلا» يعني قطعي. اما اهل بيت(عليهم السلام) لعنت را نه از راه دعا درخواست بکنند که مستجاب الدعوه باشند به قول حاج آقا. از باب مستجاب الدعوه نيست. خيلي اين مقام است اين مقام ولايت است. اين مقام تصرف در هستي است به اذن الله. گفتند «فنبتهل فنجعل» نه «نسئل الله سبحانه و تعالي ان يجعل فلان»! که از باب مستجاب الدعوه باشند. «فنجعل لعنت الله» يعني ما اگر الان نفرين بکنيم همين الآن محقق است همين الآن شما در عذاب هستيد. نه اينکه ما نفرين بکنيم از خدا بخواهيم خدا حالا ممکن است انجام بدهد ممکن است انجام ندهد نه، اين‌جوري نيست. همين آقايان نصاري هم ديدند که اينهايي که آمدند به قول قمي‌ها اوه، اينها آمدند هم‌اکنون اگر اينها نفرين بکنند و دهن باز بکنند ما را زمين فرو مي‌برد. چرا؟ چون اينها کارش را قبلاً کردند به اذن الله متصرف در عالم‌اند و عذاب در اختيار آنهاست و چون در اختيار آنهاست مي‌توانند همان آن عذاب را براي اينها بفرستند «فنجعل لعنت الله علي الکاذبين».

پرسش: ...

پاسخ: اگر امام زمان به اذن الله ولي است اصلاً مقام ولايت که براساس قرب فرائض و قرب نوافل حاصل مي‌شود مي‌گويد که در حقيقت به اذن الله مي‌توانند همين کار را انجام بدهند.

پرسش: ...

پاسخ: بله همين است. در همان حين براي اين است که آنها به اذن الله رسيدند به جايي که قسيم جنت و نار هستند همه بهشت و رحمت و عذاب و نقمت در اختيار اينهاست و اينها دارند اين کار را انجام مي‌دهند. اينها در اين مسئله‌اي است که

پرسش: ... اين نصاري مي‌دانستند که اينها اين مقام را دارند چرا لجبازي مي‌کردند؟

پاسخ: تعصب نسبت به اين کار آساني نيست. الآن ما حاضريم به راحتي حالا مثلاً آنها تمام دنيايشان مکنتشان همه هستي‌شان به اين است لذا يک عده‌اي البته برگشتند عده قليلي ولي نوعاً اين‌طور نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله. «فنجعل» منظور اينکه اين دو تا نکته را حضرت استاد ديروز در درس فرمودند چون مربوط به بحث قيامت بود ما استطراداً يادمان آمد حيفمان آمد که در اين جمع دوستان هم مطرح نکنيم.

پرسش: ...

پاسخ: براي اين است که در اين دعاي زيارت جامعه موقعيت و مقام وجودي اينها مشخص شد.

پرسش: ...

پاسخ: نصاري معرفت اين‌جوري حاصل نشد اين چهره‌ها را که ديدند گفتند ما ديديم که اوه اينها اگر بيايند کار تمام است اين چهره‌ها يک چهره‌هاي نوراني ملکوتي بودند که از هر چه بخواهند محقق مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: حالا اين تفسير است. يعني واقعاً مقلاق و مفتاح به بيان حضرت استاد تفسير مي‌شود اما آنها به علم شهودي يافتند که اين چهره‌ها اگر بخواهند نفرين بکنند يک عالم روحاني آن چناني، اينها ببينيد نه تنها هيچ هراسي از ما نداشتند براي اينکه اگر داشتند زن و بچه‌شان را نمي‌آوردند. بچه‌هايشان را آوردند پيغمبر دخترش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را آوردند اينها ديدند که نه، اين قصه عادي نخواهد بود.

پرسش: ...

پاسخ: مقام چيز نبوده اينها چهره‌ها را ديدند الآن شما مثلاً يک روحاني نوراني را ببيني يک مقدار حريم مي‌گيري. همين که آدم يک روحاني اين چهره‌هاي نوراني اين چناني و با اين ادعاي اين چناني

پرسش: ... يک آگاهي داشتند.

پاسخ: بله داشتند، ولي مسئله اين است که ولي در مقام عمل تسليم شدند. حالا آنها چکار کردند يک بحثي است. ما اينکه الآن از ظاهر آيه مي‌فهميم آنها گفتند که شما کاذب هستيد و ما بايد فرق بگذاريم بين اينکه اين نسبتي که به آنها داده مي‌شود معاذالله به عنوان کاذب و يا صادق و يا به ديگران داده مي‌شود چقدر فرق مي‌کند؟ همين بحث را ما در فقه هم داشتيم. در بحث فقه گفتيم که همه فقهاء برابر با قول امام دارند نظر مي‌دهند امام معصوم اين‌جوري فرمود آقا امام صادق آقا امام باقر همه فقهاء برابر بر اين قول دارند حرف مي‌زنند. اما خود امام چه؟ برابر با حق دارد حرف مي‌زند. يعني نه اينکه يک چيزي باشد و او نه، او چون خودش حق است «الحق منک، الحق من الله» خودش چون حق شده البته به اذن الله سبحانه و تعالي، چون حق شده اگر مي‌گويد چيز حلال است، حلال است. اگر مي‌گويد حرام است حرام است. نه اينکه برابر حق سخن بگويد. چون خداي عالم او را در کسوت حق متجلي ساخته است هر چه اگر بگويد حرام است حرام است. اگر بگويد حلال است حلال است مثل خود واقع است. خود واقع از چيزي حرف نمي‌زند. آب جريان دارد اين جريان را که هست، حقيقتش هم اين‌جوري است.

پرسش: ...

پاسخ: چرا هست. اين در مقام فعل است اما در مقام ذات آن تجلي اولي انجام مي‌شود بعداً مقام فعل مي‌آيد کم‌کم ظاهر مي‌شود آن ظهورش کم‌کم به لحاظ ظهورش است به لحاظ واقع يک دفعه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo