< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه هشتاد و يکم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين رضوان الله تعالي و فقره «وسع کرسيه السموات و الارض» اين فقره که فقره نهم مسائل اين آيت الکرسي هست در حقيقت به مقاله نهم رسيديم که اين فقره مطالبي رو در حقيقت در ضمن خود دارد که جناب صدرالمتألهين به تفصيل اون ها رو بيان مي کنن اين فقره «وسع کرسيه السموات و الارض» ناظر به يک سلسله مسائلي است که جناب صدرالمتألهين به صورت مبنايي به آن مي پردازند و در حقيقت گرچه مسائل مربوط به اين بخش هست اما توسعه مي يابد و ارتباطش با نوع مباحثي که به صورت لغت هاي خاص برهاني يا بعضي متشابهات مطرح هست نمود پيدا مي کند در اين مقاله در اين مقاله که به چهار لمعه تقسيم شده است در لمعه سوم مرحوم مناهج سه گانه اي رو براي فهم کلمات لغات و بعضي الفاظ متشابهي که در قرآن آمده اختصاص داده اند الفاظي مانند کرسي عرش قلم و نظائر آن آيا اين ها رو بايستي بر چه اساسي معنا کرد سه من حج و سه راه رو بر مي شمارند که براي فهم اين گونه از الفاظ و لغت اين سه راه وجود دارد يک راه منهج اهل لغت هست و راه ديگر مسيري است و منهج است که اهل تحقيق و تدقيق و برهان هاي عقلي طي مي کنند و راه سوم هم منهجي است که راست خيره در علم در حقيقت بيان مي کند جناب متلين يک بحث دامنه داري رو مطرح کردند و خيمه زدن و مسائل فراواني رو در اين رابطه دارند مطرح مي کنند خصوصا در لمعه چهارم به مصاديق خاص قرآني مي پردازن از منظرهاي سه گانه ياد شده اين الفاظ را مورد تحليل قرار مي دهند يکي از مواردي که به شدت ايشون دارن مخالفت مي کنند مسئله تحويلي است که همه پايه هاي ظاهري رو از دست در حقيقت مي دهند و مي شکنند قوالب و ظواهر و مدال ظاهري رو به نگرش هاي باطني و تحويلي به اصطلاح پناه مي برن که از جايگاه فطانت بتري اين امر حاصل مي شود برخي ها بر اساس اکتفاي به ادله عقلي و براهين به شدت به دنبال آن هستند که آنچه را که به اصطلاح عقل بشر اون رو پذيرفته در اون رابطه اقدام بکنند و در حقيقت طرد کنند و رد کنن مسيري رو که اهل لغت و منهج اهل لغت در حقيقت هست ظواهر و مداليل ظاهري و قالب معاني رو بشکنن و آنچه را که به ذهنشون در اين رابطه مي رسه اون رو ملاک قرار بدن ت متلين به شدت در مقابل اين تفکر ايستادن و اين مسير رو دارن ابطال مي کنن و محذورات و مشکلات و در حقيقت انحرافات و تحريفاتي که از اين طريق دامن گير انسان مي شود عمر دارند تذکر مي دهند اصرارشون اين است که تا اون جا که ممکن است بايد بر اين قالب و اين الفاظ و عبارت ها تاکيد کرد اون ها رو از دست نداد و بر اساس همون قالب تا اون جايي که ميشه پيش رفت و مسير راهيابي از طريق تأويلاتي که بر اساس فطانت بط براي انسان حاصل مي شود اون ها رو دارن به شدت طرد مي کنم مي فرمايند که يه سلسله الفاظي و عباراتي از ناحيه شريعت مقدس يا در قرآن يا در بيانات حضرت نبي اکرم ص سلام علي وارد شده است که احيان شايد به ظاهر خيلي به اصطلاح جور در نياد و بر اساس تاويل اينو آدم بخواد رد بکنه اين رو در حقيقت ناصواب مي دونن بفرمايند که اگر کلماتي لغاتي جملاتي از ناحيه شرع به تو رسيده است حتما سعي کن که در مسير همون قالب و الفاظ و عبارات بحث رو پيش بياور و اين ظاهر را و اين راه ابتدايي که به طبع از طريق لغت به ذهن تبادر مي کنه اين رو نشکن يا موم به ظواهر اين کتاب باش آنچه را که از به اصطلاح شريعت مقدس به تو رسيده است بهش توجه کن يا در حد کسي باش که از باب عارف راسخ مسائل را در حقيقت مي يابد مي فهمد مشاهده مي کند و اين گونه عمل مي کند مطابق با تحقيق حقايق مراعات جانب ظواهر و صور مباني پيش مي رود چون در اين رابطه افراد چهار قسم اند يک دسته کساني هستند که موم به ظواهر و آنچه را که از همين ظواهر آمده است همون رو عمل مي کنن اينا يک دسته دسته ديگر عارف راسخ که به دنبال تحقيق حقايق و معاني ان اما در عين حال جانب ظواهر و صور مباني رو رعايت مي کنند و اين قالب ها را نمي شکنند و از اين ها عبور نمي کنند دسته سوم کساني اند که معاذالله اين ها رو انکار مي کنن و بر اساس تاويل اين ها رو خيالات سوفسطايي و تملقات و تنبيهات و فريب و خدعه و نيرنگ مي دانند معاذالله و اين ها رو در حقيقت انکار مي کنن به ظاهرش رو و به يک سلسله امور به اصطلاح وهماني که از جايگاه به تعبير فطانت بطري حاصل شده است به اون ها پناه ببرند اين هم دسته سوم و دسته چهارم هم از جمله کساني هستند که در حقيقت اون ها هم به نوعي در دامان متاسفانه انحراف و غلط مي افتند و باعث مي شوند که در حقيقت اين ها رو به يک نوعي هم انکار کنن اين چهار دسته رو جناب ياد مي کنند و مي فرمايند که اگر از دسته اول بودي ظاهرگرا بودي قشري خواهي شد و يک پوسته از دين نصيبت ميشه و باز اين نسبت به موارد ديگر بهتر است اما تاکيدشان اين است که انسان بايد از نوع دسته دوم افراد باشد که با توجه به تحقيق حقايق و معاني جانب ظاهر و مباني و اين قالب را حفظ بکند و اين مسيري است که مي توان انسان در اون رهگذر درست و صافي باشد اين چهار دسته از انسان ها را در مقابل آنچه را که از ظواهر شرع رسيده تقسيم مي کنن مي فرمايند که «فإذا بلغك مثلا عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» اگر اين حديث رو شما شنيدي که رسول الله فرمود «إن للمؤمن في قبره روضة خضراء و يرحب له قبره سبعين ذراعا، و يضي‌ء حتى يكون كالقمر ليلة البدر» اگر اين گونه از پيامبر گرامي اسلام شنيدي که مومن هنگامي که وارد قبر مي شود قبرش يک باغ بسيار سبز درخشاني خواهد بود که از او استقبال مي کند و خوشامد مي گويد براي او قبر او به هفتاد زراع در حقيقت قبر نيم زراعي يا يک زراعي تبديل مي شود به هفتاد زراع و وسعت به او براي او فراهم مي کند و به او خوشامد مي گويد و مرحبا براي او دارد و روشن مي کند قبرش مکانش را « حتى يكون كالقمر ليلة البدر» مثل ماه شب چهارده در حقيقت اون قبر تاريک رو از تاريکي به در مي آورد خب اگر چنين جمله اي رو از پيامبر مکرم اسلام شنيدي يا اگر در حديث شنيدي که «سمعت في الحديث عنه صلّى اللّه عليه و آله أنه قال‌ في عذاب الكافر في قبره» در باب عذاب کافر در قبرش که «يسلط اللّه عليه تسعة و تسعون تنّينا» اگر اين گونه از پيامبر گرامي اسلام در حديث شنيدي که حضرت فرمودند که نسبت به انسان کافر قبرش حدود نود و نه تنين و مارهاي بزرگ و اژدها در حقيقت بر او مسلط مي شوند که هر کدام از اين اژدها هم «تسعة رؤوس ينهشونه و يلحسونه و ينفخون في جسمه إلى يوم يبعثون» تا روز قيامت اين اژدهاهاي نه سر به او حمله مي کنند و نيش مي زنند و ضربه مي زنند و در جسم او به اصطلاح مي دمند امثال ذلک هرگز در مقابل اين سخنان موضع ترديد و انکار نداشته باش و بلکه در مقابل اين بيانات کاملا مومنانه برخورد کن و اون ها را حق بدان بدون هيچ تحويلي و بدون هيچ توجيهي «فلا تتوقف في الايمان به» به هرگز متوقف نشد در ايمان و باور نسبت به آنچه که پيامبر گرامي اسلام در باب مومن و قبر او بيان کرده يا در باب کافر و قبر کافر ذکر فرموده است «فلا تتوقف في الايمان به صريحا من غير تأويل» عين همون عبارت ها را و عين اين ظواهر رو رعايت کن و بهش ايمان بيار و بدون اينکه کمترين تعبيري در اين رابطه داشته باشي و هرگز «و لا تحمله على المجاز» اين قول و سخن را بر مجاز و استعاره و امثال ذلک حمل نکن بلکه يکي از اين دو دست از انسان ها باش «بل كن أحد رجلين: إما المؤمن بظواهر ما ورد في الكتاب و الحديث من غير تصرّف و تأويل،» دسته اول کساني اند که به ظواهر آنچه که در کتاب و حديث آمده بدون کمترين تصرف و تأويل بهش ايمان بياور بگو که پيامبر گرامي اسلام هر آنچه که در باب مومن و قبر او بيان کرده است يا در باب کافر و قبر او ذکر فرموده است حق است و لا ريب فيه بهش ايمان بيار و هيچ ترديدي در که اون جا قبر «کالقمر ليلية البدر» براي او روشن مي شود يا به او خير مقدم مي گويد در اين رابطه انکار نکن همون طور که در باب سنين و هيهاي نه سر اژدهايي براي کافر هم نه انکار نکن و ترديد نکن آنچه را که از کتاب و حديث به تو رسيده است من غير و تصرف و تاويل بپذير يک دسته يا دسته دوم که اين ها انسان هاي آگاهي اند و راسخ در تحقيقات حقايق اند و معاني رو بررسي مي کنن بدون اينکه کمترين تخطي از ظواهر و قوالب و صور داشته باشن و اون ها رو بي اعتنا باشن «أو العارف الراسخ في تحقيق الحقائق و المعاني مع مراعاة جانب الظواهر و صور المباني، كما شاهده أرباب البصائر ببصيرة أصح من البصر الظاهري.» همان گونه که ارباب وسائل آن که چشم دلشون باز و روشن است حقايق رو اين گونه مشاهده مي کنن و به مراتب روشن تر و آگاه تر از کساني که با چشم سر امور رو مي بينن اين بصيرت باطني به مراتب قوي تر و اصح هست از بصيرت ظاهري دو دسته ديگر هم از افراد هستن که هرگز مبادا که از اين دو دسته باشي «و لا تكن الثالث» يعني يکي از اين دوتاي قبلي که بيان کرديم باش قسم سوم مباش قسم سوم کيا هستن اونايي که معاذ الله شريعت حقه رو اون ظواهر رو انکار مي کنن و بر اساس تأويلاتي اون ها رو خيالات سوفسطايي و تنبيهات و و نيرنگ و فريب مي دانند «و لا تكن الثالث» چگونه دسته سوم چه کساني اند «بأن تنكر الشريعة الحقّة» انکار مي کنن شريعت حقه رو و آنچه را که در باب شريعت وارد شده رأسا مي گن همه اون چه که گفته شده است اين ها معاذالله حرف هاي ماليخوليايي است تنبيهات و تملق و زر اندود گست اين ها اين حرف ها رو زراندود کرده اند و خدايي است و فريب و نيرنگ است که براي گول زدن مردم است و تقول مي گويد که يعني اين کلماتي که وارد شده است در شريعت «كلّها خيالات سوفسطائية، و تمويهات و خدع عامية» اينا تملقاتي است که براي اينکه عوام مردم رو فريب بدن و نيرنگ عاميانه هستش جناب صدرالمتألهين در مقابل اين دسته از افراد مي فرمايند که «نعوذ باللّه و برسوله من مثل هذه الزندقة الفاحشة» اينايي که در انکارشون و زندقه شون به صورت صريح و روشن انکار مي کنند و نمي پذيرند پناه مي برم مي بريم به خدا و به رسول خدا از دست اين دسته سوم که زنديق و کافرند و بسيار انسان هاي در انکارشون و در زندق شون فاحشه و همچنين «و لا الرابع» دسته چهارم هم نباش دسته چهارم چه کساني اند «بأن لا تنكرها رأسا و لكن تأويله بفطانتك» دسته سوم اصلا کلا اين ها را ناحق دانسته و غير حقيقي مي دند باطل مي دونن و تنبيهات و خدع مي شمارند اما دسته چهارم کساني هستند که اين ها رو انکار مي کنن ولي تاويل مي برن مي گن که اين چيزي که به عنوان به اصطلاح خوش آمد گويي براي قبر مومنش يا براي تني ني است براي قبر کافر و امثال ذالک مرادشون اين ظاهر نيست بلکه «و لكن تأويله بفطانتك» با زيرکي و فطانت بطري که احيان در حقيقت به زعم تو عقل است ولي در واقع وهم و خيال هست دامن گير تو شده است «و لكن تأويله بفطانتك البتراء و بصيرتك الحولاء» در حقيقت اين چشم اور است چشم کجي است که دوربين است و نادرست مي بيند اين فتانت بت که اين عارضه اي رو براي انسان ايجاد مي کند که حقايق را کج و معوج ديده و براي او بصيرت حولا ياور ايجاد مي کند «و بصيرتك الحولاء إلى معان عقلية فلسفية، و مفهومات كليّة عامية» يه سلسله مفاهيم فلسفي عام و معاني عقلي براي انسان وهم مي تراشد خيال درست مي کند و اين ها را جانشين آن چيزهايي که از شريعت مقدس شنيده است در حقيقت قرار مي دهد اينم دسته چهارم پس دسته سوم دسته چهارم در حقيقت از جمله دسته جات و گروه هايي هستند که منحرفند و کاملا بايد از اون ها دوري کرد فقط ميمونه دسته اول و دوم که در باب اون ها هم الان نظراتشون رو بيان مي کنن «فإن هذا في الحقيقة إبطال الشريعة» اون کساني که در حقيقت بر مبناي تاويل حرکت مي کنند و ظاهر رو انکار مي کنن اين هم به نوعي مثل دسته سوم از باب ابطال شريعت محسوب مي شود «لأن بناء الشرايع على امور يشاهدها الأنبياء» بناي شرايع مي فرمايند به صورت کلي مبنايي است که معتقدين و باورمندان به دين اظهار مي کنند جناب صدرالمتألهين فرمايد که بناي شرايع اين است که پيامبران گرامي صلوات الله عليه در حقيقت بر مبناي مشاهدات خودشون حقايق رو بيان مي کند چون پيامبران حقايق را مشاهده مي کنند بدون خلل و اشتباه حقايق رو معصومانه مي بينن اظهار مي کنند بنابراين بايد به اظهارات اون ها اعتنا و توجه کرد «لأن بناء الشرايع على امور يشاهدها الأنبياء مشاهدة حقيقية» اون حقايق را به درستي و حقيقي مشاهده مي کنند «لا يمكن تلك لغيرهم» که غير انبيا نمي توانند به اين صورت روشن و شفاف حقايق را مشاهده کنند مگر دست کساني باشند اهل معرفتي باشند عارفاني باشند که در سايه نور متابعت از انبياي الهي اون ها هم حقايق رو في الجمله ببينند «و إن كان منشأ ذلك غاية القوة الباطنية العقلية.» اگرچه حتي منشا اين گرايش هم به اصطلاح نهايت قوه باطني عقلي باشد اين در حقيقت انحراف رو ايجاد مي کند و اون تأويلات ناصواب رو براي انسان به همراه مي آورد خب اين چهار دسته مي فرمايند که «فإن كنت من قبيل الرجل الأول» اگر از جمله دسته اول بودي که در حقيقت به ظواهر تکيه کردي همين قالب و همين شبه رو همين الفاظ و عبارات رو بر اساس معاني اوليشون پذيرفتي خب اين يک نوع نجاتي براي تو هست چون تو در حقيقت شريعت رو انکار نکردي او و تاويل هم نبردي ثاني حالا به همين ظواهر توجه کردي اگر از دسته اول بودي «فقد أمسكت بنوع من النجاة» نوعي از نجات رو الحمدلله براي خود فراهم آوردي وليکن اين نجات يک نجات سطحي و گذراست قيمت چنداني براي اين نوع از نژاد نيست اونايي که به ظاهر تکيه کرده اند خب البته نجات پيدا مي کنند و بسيار هم مناسب و خوب است اما در حقيقت از اون لپ و مغز و معنا و باطن محروم «فإن كنت من قبيل الرجل الأول فقد أمسكت بنوع من النجاة، لكن لا قيمة لك في الآخرة إلّا بقدر همتك في الدنيا» همون مقدار ظاهري که در حقيقت از طريق ادله سميه و نقلي بدون راهبردي به همون مقدار براي تو خير رو همراه دارد نجات و سعادت را به همراه دارد لکن اون روح و لب و مغز نصيب تو نخواهد شد «و لا مقدار لك في عالم المعنى إلا على مبلغ علمك بحقائق العقبى» به همون ميزاني که به حقايق عقب علم و باور پيدا کردي که در سطح ظاهري و بر اساس صور و قالب هست به همين مقدار براي تو جايگاه و منزلت قائل مي شوند «و إذ لا علم فلا رتبة هناك» چون علم حقيقي و شناخت و معرفت شهودي حاصل نشده است اون جا جايگاه رتبه و مرتبه عالي براي تو نيست «لأن كمال ذلك العالم هو عالم الحيوان،» که همون عالم حس و عالم ظاهر باشه اين عالم حيوان است که در حقيقت به همين ظواهر تکيه مي کند عالم حيوان تعبيري که الآن بيان مي کنند اين است که با همين ظواهر ارتباط دارن ولي از معنا و حقيقت و لو در حقيقت محروم هستند «لأن كمال ذلك العالم هو عالم الحيوان، و قوامه بالنيات الحقة و العلوم الباقية» و در حقيقت قوام اون عالم هم به نيات حقه و علومي است که از انسان باقي مانده است يعني معرفتي که براي انسان در اون عالم براي انسان باقي مونده اگر انسان در حد علم يقيني باشد ايمان به خدا و ملائکه و کتب و رسول روز آخر که همون آيه پايانه سوره مبارکه بقره هست «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» و امثال ذلک در حقيقت اگر اين دسته از افراد يک علم سطحي و گذرا و سمعي و نقلي داشته باشند البته اهل نجات اهل سعادت اند اما مرتبه عالي رو ندارند زيرا در حقيقت اين ها اگر ما تشبيه کنيم عقيده را به يک حقيقتي که داراي جسد و روح هست اينا از اون ايمان فقط جسد ايمان رو در حقيقت دارن اما روح ايمان رو بهره اي ازش ندارن «لأن كمال ذلك العالم هو عالم الحيوان، و قوامه بالنيات الحقة و العلوم الباقية، كالعلم اليقيني باللّه و ملائكته» قوام اون عالم عالم از طريق نيت هاي حقيقي که بتوانند حقايق رو و اون چه که در اون عالم هست و در شريعت آمده رو با يک علم يقيني تحصيل کنند «و قوامه بالنيات الحقة و العلوم الباقية، كالعلم اليقيني باللّه و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر، فغير العارف بمنزلة جسد بلا روح» غير عارف ايماني جسد اي دارد و روحي براي اون ايمان نيست «به منزلة و لفظ بلا معنى، و مع ذلك فالنجاة فوق الهلاك.» به هر حال اينا اهل نجات اند اهل سعادت اند و اين برتر از هلاک قطعا ولکن به روح و معنا نخواهند رسيد «و ذلک ايضا» مي فرمايند «بشرط سلامة الفطرة عما يغيّرها من الأغراض النفسانية» البته اين دسته از افراد که به نجات راه پيدا مي کنند و از هلاکت مي رهند ضمن اينکه چنين باوري دارند البته از اغراض نفساني هم به دورند و از معاصي و گناهان هم فاصله دارند «و ذلك أيضا بشرط سلامة الفطرة عما يغيّرها من الأغراض النفسانية » که اغراض نفساني فطرتش رو تغيير نداده باشد «و به شرط أن لا يكون فيك استعداد التجاوز عن درجة العوام» البته به شرط اينکه به اصطلاح در تو توان و استعداد و آمادگي که بتواني خودت رو به مرتبه اهل معرفت برساني نباشه در حقيقت يک ايمان عوامانه بايد در تو وجود داشته باشه «به شرط أن لا يكون فيك استعداد التجاوز عن درجة العوام» و الا اگر قدرت اين رو داشته باشي که بتواني يا با عقلت يا قلبت ره بسپاري و حقايق رو بفهمي و ببيني و مشاهده کني خب تو مقصر خواهي بود و طبعا هلاکت ممکن است دامن گير بشود و نجات از دور باشد «و إلا فيكون تقصيرك فيما تستدعيه بقوة استعدادك و سكونك عما تطلبه بلسان قابليتك لمرادك، موجبا لك سخط الباري في آخرتك و معادك» بايد انسان ها پرهيز کنند از اينکه معاذالله سخط و غضب باري تعالي در آخرت و معاد انسان دامن گير نشود چطور چون اگر يک انساني استعداد داشته باشد و امکان اين را داشته باشد که بتواند به مغز و لق به ايمان برسد و روح ايمان را گذشته از جسد ايمان براي خود تحصيل بکند خب بايد حتما اين کارو بکنه اگر کسي استعداد نداشت آمادگي روحي نداشت در حد در حقيقت همون ايمان عوامانه امکان باور و اعتقاد براي او بود خب اون ازش چيزي انتظار نيست توقعي ازش نيست اما اگر معاذالله کسي استعداد دار آمادگي داره خداي عالم اين امکان را به او داد اما او کوتاهي بکنه و در ارتباط با تحصيل باورهاي اصيل و روح ايمان و امثال ذلک به اصطلاح کوتاهي کنه و تلاش نکنه اين حرکت موجب معاذالله سخط باري تعالي خواهد شد و آخرت و معاد چنين شخصي در خطر قرار خواهد گرفت «و إلا فيكون تقصيرك فيما تستدعيه بقوة استعدادك و سكونك عما تطلبه بلسان قابليتك لمرادك، موجبا لك سخط الباري» اين باعث مي شود که سخط باري و غضب باري تعالي در روز قيامت و معاد دامن گير تو بشه و معاذالله از اهل نجات و سعادت نباشي «و باعثا لعذابك بانقطاعك عن مبتغاك و مناك.» که در حقيقت خودت رو از آنچه که مطلوب توست و آرمان توست تو رو دور بينداز و نرسي به خواسته هايت چرا که خداي عالم به تو اين استعداد و آمادگي رو عطا کرده است که بتواني اون رو تحصيل به هر حال «و على أي الحالين فليس لك نصيب من القرآن» به هر حال اگر از دسته اول باشي که به ظاهر و به جسد ايمان توجهي به هر حال بهره هاي معنوي اصلي از قرآن نخواهي برد مگر يک قشري و ظاهري از قرآن نصيب تو بشود «و على أي الحالين»در هر دو حال که اول يا استعداد نداشته باشي حال دوم که استعداد داشته باشي و بهش توجه نکني «فليس لك نصيب من القرآن إلا في قشوره، كما ليس للبهيمة نصيب من البرّ إلا في قشره الذي هو «التبن» انساني که در حقيقت به لب خودش به باطن خودش و به روح خودش اعتنا نکند و از باطن ايمان و روح ايمان برخوردار نباشد اين شخص و اين فرد در حقيقت يک قشر و قشاوه اي و پوسته اي از يک مغزي نصيبش مي شود که همون به اصطلاح مغز و اون هست و اون درون يک ميوه مثل مغز گردو مغز باد و مغز پسته است و بتن هم که همون کاه هستش گندم رو که در حقيقت مي شکافند يک بري دارد تبني دارد بر هم اون حبه گندم است و تبن همون کاه هستش حيوانات به اين کاهش تمايل دارند و انسان هاي خردمند به اون بره و اون دانه توجه مي کنند «و القرآن غذاء الخلق كلّهم على اختلاف أصنافهم» قرآن قضاي انسان هاست و همه انسان ها بر اساس اختلاف اصناف «و لكن اغتذائهم به على قدر درجاتهم» غذايي يافتن خلق از قرآن به اندازه درجات فهمشون و ايمانشون و معرفت و باورشون هستش البته «و في كل غذاء مخّ و نخالة» هر غذايي يک پوسته اي داره يک مغزي داره و يک کاهي داره يک لپ بود دانه درش هست «و في كل غذاء مخّ و نخالة و تبن، و حرص الحمار على التبن أشد منه على الخبز المتّخذ من اللبّ» در حقيقت همار به کاهش علاقه داره تا به ناني که از اون لب و براي انسان حاصل مي شود «و أنت و نظرائك شديد الحرص على أن لا تفارق درجة البهائم» خطاب به اون دسته از افراديست که به ظاهر گرايش پيدا مي کنن به به اصطلاح به جسد توجه مي کنند و از روح غافل هستند «و أنت و نظرائك شديد الحرص على أن لا تفارق درجة البهائم» که خودت رو در حد بهائم که به ظاهر مثل احيان به توجه به بن طب و امثال ذلک در اون حد قرار مي دهيد «و لا تترقى إلى درجة الإنسانية» در حقيقت اين عبارت ها تشويقي است ترغيبي است که انسان ها به درجه انسانيت راه پيدا کنند و از وا موندن در مسير و معاذ الله به جسد و ظاهر اکتفا کردن نباشند «و لا تترقى إلى درجة الإنسانية- فضلا عن الملكية- فدونكم، و الانسراح في رياض القرآن؛ ففيه متاع لكم و لأنعامكم.» يعني غير شما کساني هستند که در رياض و بهشت قرآن حرکت مي کنند و در عين حالي که در اون بهشت متاعي براي شماست ولانعام شما که در حقيقت اينا ميان يک نوع جناب صدقه مي خواد يک نوع به اصطلاح شرايطي رو براي انسان بيان کنند که در اون جا انسان ها و بهائم در حقيقت از اين ظواهر استفاده مي کنند لکن يک دسته از انسان ها هستند که از بهترين هاي بهشت برخوردارند خب اين دسته اولن که کساني اند که گرچه نوعي از نجات نصيبشان مي شود اما قيمت چنداني در آخرت براي اون ها نيست اما دسته دوم کساني هستند که با توجه به اينکه صور و مباني رو توجه مي کنند و ظواهر و قالب رو هم اعتنا و مراعات مي کنند اما به تحقيق حقايق و معاني مي پردازند «و إن كنت من قبيل الرجل الثاني فبسبب رسوخ قدمك في تحقيق الدين و كشف الحق و اليقين، و انزعاجك عن درجة الناقصين، و تجاوزك عن مقام الظن و التخمين- تيسّر لك أن تعرف عرفانا كشفيا أو علما ذوقيا، أن التنّين الذي أشار إليه الرسول صلّى اللّه عليه و آله في الحديث المذكور، ليس مجرّد تخويف بلا أصل و محض تخييل بلا حقيقة كما يفعله المشعبذون» خب اگر کسي از نوع دسته دوم بود که راسخ در علم بود و عارف راسخ بود ضمن حفظ مباني و قوالب و رعايت صور به کشف حقيقي پرداخت و در سايه متابعت از پيامبر و عرش ذوق لطيف پيدا کرد اون انسان ضمن اينکه به اين ظواهر توجه دارد اما اون روح و باطن رو کشف مي کند و ميبد بله اين انسان مي فرمايد که اگر کسي در اين رابطه راسخ بود و ثابت قدم بود در تحقيق دين و کشف حق و يقين و خودش رو از درجه ناقص کند و بالا برد و از مقام ظن و تخمين هم گذشت و به مقام يقين رسيد اين دسته از انسان ها «تيسّر لك أن تعرف عرفانا» که بيايي و حقايق رو معرفت پيدا بکني يک نوع عرفان کشفي يا علم ذوقي که آنچه را که پيامبر و آلش گفتند عين حق است و واقع و در آن ترديد نکني نه انکار کني و ترديد کني و نه تاويل ببري مي فهمي که اين اژدهايي که گفته شده است «أن التنّين الذي أشار إليه الرسول صلّى اللّه عليه و آله في الحديث المذكور، ليس مجرّد تخويف بلا أصل» که بدون هيچ ريشه اي يا معاذ الله پيغمبر خواسته مردم رو بترسونه و اين چيزي جز خيال و وهم و به اصطلاح اوهام نيست که حقيقت نداشته باشه چون همان گونه که شوت بادان و اهل شوزه کساني اند که اموري رو در حقيقت خيالي ايجاد مي کنن که در حقيقت حقيقتي براي اون ها نيست فقط در خيال انسان تصرف مي کنن آن گونه که سحره فرعوني در مقابل مردم با اين کار که يخيل اليهم في اعيانهم در چشم هاشون تاثير گذاشتن و تصرف کردن و حقيقت را در حقيقت نياوردند بلکه خيال و باطل رو در چشم هاي اون زنده کردن «فإن كلام اللّه و كلام رسوله أعظم و أجل من أن يحمل على مثل هذا المعنى» معاذالله سخن خدا و پيغمبر رو به اصطلاح خيال و وهم حملش بکنيم «فإن كلام اللّه و كلام رسوله أعظم و أجل من أن يحمل على مثل هذا المعنى الذي حمل عليه بعض الغافلين» که بعضي از غافلين متفلسف آمدند و اين کارو کردند و نه حرف هاي پيغمبر معاذ الله خيالاتي است و وهمي است و نه قابل اين است که بگه معاذلله پيغمبر عبث سخن گفته گزاف سخن گفته شوخي کرده و امثال ذلک در کلام پيامبر که معصوم از سراسر عصمت دارد درون کلام راه ندارد «و أن المزاح و العبث و الجزاف كلها ممقوت» همه اين ها ممقوت است مغضوب است و هرگز در کلام پيامبر چنين امري امکان ندارد «عند ذوي المجد» در نزد صاحبان مجد و عظمت مثل پيامبر و اهل بيت کمترين مزاح و عبث و گزافي راه ندارد حتي وقتي شبلي مي گويد «الوقت كلّه جدّ لا يحتمل المزحة» که وقت سراسر جد است و هرگز جاي شوخي و مزاح نيست چه برسد به سخنان پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت که اين گونه از گزاف و عبث ها و مزاح ها و امثال ذالک در کلامش راه ندارد چه برسد به کلام «فكيف كلام اللّه و كلام رسوله‌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ‌ نعوذ باللّه أن أكون من الجاهلين» بنابراين پس معناي حديث پيامبر گرامي اسلام «إنّما هو تفسير و شرح لقوله تعالى: «إنما هي أعمالكم تردّ إليكم» (عليكم- ن) » در حقيقت اين ها اين معاذلله تنين ها اعمال انسان ها هستند که به خود انسان ها برمي گردند اگر خداي عالم در قرآن فرمود که «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً» که اين در حقيقت نسبت به عمل خير است و عمل شر هم همين طور «بل سرّ قوله سبحانه: كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ‌- إلى قوله-: ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ‌ أي إن الجحيم باطنكم فاطلبوها بعلم اليقين.» که اگر اهل علم يقين باشيد معاذلله باطن انسان هايي که در مسير باطل حرکت کرده اند اين گونه خواهد بود خب وارد مي شوند در مسيري که احيان بر اساس آيات انفسي اين ها رو توجيه کنن تبيين کنند و در عين حالي که اين ها حقيقت دارد براي انسان اون ها رو روشن کنند و باز کنند يعني از ظواهر و صور و قوالب نبايستي تجاوز کرد که ان شا الله در ادامه اين بحث را دنبال خواهيم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo